دست‎های من به‎عنوان کسی که این گفت‎وگو را انجام داده، به نشانه تسلیم بالاست. البته نه در برابر سوژه که محمد دلاوری باشد، بلکه در برابر شما که خواننده خیلی محترم این گفت‎وگو هستید و الان می‎خواهید نیم ساعتی وقت بگذارید و گفت‎وگو را بخوانید. تسلیم هستم چون گفت‎وگو را آن‎جوری که می‎خواستم نتوانستم پیش ببرم. دلم می‎خواست یک گفت‎وگوی چالشی پیش‎روی‎تان بگذارم، ولی نشد. چرا؟ شاید چون محمد دلاوری کارش را بلد است و آن‎قدر گزک دست کسی نداده که به این سادگی‎ها بشود فتیله پیچش کرد. جای دلاوری هرکدام از همکارانش روبه‎رویم نشسته بود، کارم راحت‎تر پیش می‎رفت. شاید هم آن روز، روز من نبود و به‎جایش روز خبرنگار خوش‎تیپ و کاربلد تلویزیون بود. حق دارید بپرسید: اگر این گفت‎وگو خوب نیست، پس چرا باید ادامه آن را بخوانیم. توضیح من این است که این اندازه که شما نیم ساعتی وقت بگذارید خواندنی هست، اما می‎توانست خیلی بهتر از این‎ها باشد. مثلا حتی از او نپرسیدم چرا اسم برنامه‎تان این است:«صرفا جهت اطلاع»؟ یعنی خلائق باید مچ‎گیری از سیاسیون را فقط محض اطلاع ببینند و خلاص؟! به هر حال دست‎های من تا وقتی شما این گفت‎وگو را بخوانید همچنان به نشانه تسلیم بالاست...



نشریه پنجره، پنج‎شنبه‎ها منتشر می‎شود. برای آن‎هایی که امروز پنجره می‎خوانند بگویید امشب چه آیتم‎هایی صرفا جهت اطلاع‎شان دارید؟

چون ممکن است تعدادی از این آیتم‎ها حذف شوند، نمی‎توانم بگویم. یعنی گفتن من بی‎فایده است. چون ممکن است کسی آن‎ها را نبیند.

این‎که خوب است. می‎فهمیم چه آیتم‎هایی حذف شده!

خب دیگر، بهتر است که من این خبرها را این مدلی فاش نکنم.

صرفا جهت اطلاع چند آیتم دارد؟

تا چند هفته قبل چون برنامه ما 9 دقیقه بود معمولا هشت تا 9 و حتی 10 تا آیتم داشتیم. ولی مدتی است، زمان به چهار و نیم دقیقه کاهش یافته و فکر نمی‎کنم دیگر بشود بیشتر از چهار تا آیتم کار کرد.

چرا؟

قرار بر این شده که بخش‎های خبری مطلقا از زمان مصوب شان طولانی‎تر نشوند. بخش‎های خبری‎ای که برنامه ما را پخش می‎کنند - ساعت 22 شبکه سه و 20:30 شبکه دو، که هرکدام 15 دقیقه هستند - پخش صرفا جهت اطلاع باعث می‎شد که زمان‎شان بیشتر از حد مقرر بشود. در نتیجه گفتند که زمان برنامه ما را کم کنند.

و این برای شما خوب است؟!

البته که نه! خیلی هم بد است، چهار و نیم دقیقه فرصت خیلی کمی است...

منظورم این است که می‎ارزد به این‎که 20:30 پخش کنند ولی چهار و نیم دقیقه را از شما بگیرند؟ این‎جور بهتر دیده نمی‎شوید؟

ما را همین دو بخش خبری پخش می‎کنند. ما جای دیگری برای پخش شدن نداریم. این دو بخش خبری هم که زمان‎شان 15 دقیقه است.

ممکن نیست برنامه شما در قالب یک بخش خبری یا تفسیرخبر یا هر چیز دیگری مستقل شود؟

نه! چون هر بخش ثابتی که در بین برنامه‎ها ایجاد می‎شود، کنداکتور سایر برنامه‎ها را به هم می‎زند. یعنی همه باید خودشان را با آن تنظیم کنند. یکی از مشکلات شبکه‎ها هم همین بخش‎های خبری هستند. مثلا فیلم‎های‎شان را باید طوری تنظیم کنند که تا بخش خبری شبکه دیگری تمام بشود و. کلا ماجرا کمی پیچیده است.

داشتید می‎گفتید، از همین چهار و نیم دقیقه و همان چهار پنج آیتمی که امشب پخش می‎کنید، یک نمونه‎اش را هم نمی‎توانید بگویید؟!

راستش من چون این هفته خیلی کار داشتم، خودم هم دقیقا نمی‎دانم الان چه وضعی دارم. تازه فردا می‎نشینم برای نوشتن متن‎های برنامه. در نتیجه خودم هم ممکن است خیلی از بخش‎ها یا آیتم‎هایی را که در ذهنم هست حذف کنم. یعنی الان به‎شدت خام است، در نتیجه هرچه بگویم به دل نمی‎چسبد. البته مدتی است کلا تهیه‎کنندگی برنامه را، دوست و همکار عزیزم امیر شجاعی بر عهده گرفته است که کلا این پرسش و پاسخ بی‎معنا می‎شود.

یک هفته در میان من تهیه برنامه را بر عهده خواهم داشت که این ماجرا هم احتمالا برای ایجاد تنوع در برنامه است.

به‎طور مشخص، تهیه هر برنامه چقدر از شما وقت می‎گیرد؟

بهتر است بگویید وقت ما، چون سردبیر ارشد برنامه یعنی رییس واحد مرکزی خبر هم وقت قابل‎توجهی صرف این برنامه می‎کند، اما فقط درباره من این‎گونه است که حدود نصف روز یا تمام باید متن‎ها را بنویسم و ویرایش کنم. یک نصف روز هم باید تصاویر و مواد خام را جمع‎آوری کنم. یک نصف روز دیگر هم تدوین این‎ها طول می‎کشد. حالا اگر آیتم تولیدی هم داشته باشیم (مصاحبه یا گزارشی که خودم تولید کنم) که باید خودم دنبالش بروم که بیشتر زمان می‎خواهد. البته در تمام طول هفته ذهنم درگیر برنامه است.

برویم سراغ آیتم‎هایی که سانسور می‎شوند! خودتان حذف می‎کنید، سردبیر کنار می‎گذارد، پخش اجازه نمی‎دهد یا همه موارد؟!

این برنامه یک سردبیر ارشد دارد و آن سردبیر ارشد هم رییس واحد مرکزی خبر است. یک‎سری از آیتم‎ها را خود من حذف می‎کنم، چون درباره‎اش به یقین نمی‎رسم.

یعنی چه؟ یعنی چون فکر می‎کنید سانسور می‎شود، کلا قیدش را می‎زنید؟

نه! به یقین نمی‎رسم که آیا این برداشتی که من دارم، برداشت درستی هست یا نه؟ آیا دچار اشتباه نشده‎ام؟ یا این‎که به‎لحاظ حقوقی، آیا طرح این موضوع مشکلی دارد یا ندارد؟ چون ممکن است شما بدون این‎که حواس‎تان باشد وارد حریم خصوصی دیگران شوید. گاهی عقل و انصاف باعث می‎شود خودم روی بعضی کارها خط بکشم. بعضی از موضوعات هم ممکن است از نظر سردبیر ارشد برنامه چالش‎برانگیز باشد و موجب التهاب بشود. ایشان تشخیص می‎دهد که پخش یک آیتم ممکن است به‎جای فایده، ضرر داشته باشد. البته تعدادشان هم زیاد نیست. شاید 10 درصد کار. 10 درصد کار هم پیشنهاد ایشان است. یعنی تقریبا درباه 20 درصد صرفا جهت اطلاع من تصمیم نمی‎گیرم. مسئولیت بقیه آن با من هم هست!

چند نمونه از این آیتم‎هایی را که ممکن بود التهاب‎آفرین شوند توضیح بدهید!

باور کنید نمی‎توانم اسم ببرم و دقیقا بگویم که چه آیتمی را انتخاب کردیم و حذف شد... چون اگر التهاب آفرین باشند همین‎جا هم گفتن‎شان باعث التهاب می‎شود.

حالا حوالی‎اش را بگویید...

این‎قدر می‎توانم بگویم که مثلا گاهی به بعضی از موضوعاتی که جنبه‎های عقیدتی در آن‎ها قوی بود نزدیک می‎شدیم. این موضوعات هرچند قابل‎نقد هم بودند ولی چون جنبه‎های عقیدتی‎شان قوی بود اجازه پخش نمی‎گرفتند. بعضی موضوعات هم به آدم‎هایی برمی‎گشتند که جان ندارند در برابر نقد مقاومت کنند. یعنی خیلی قواره‎شان کوچک است. در نتیجه ممکن است اصلا نابود شوند.

البته خیلی‎وقت‎ها من فکر می‎کرده‎ام آیتمی باید پخش شود و سردبیر ارشد برنامه نظر دیگری داشته است. به هر حال تصمیم نهایی با ایشان است و از حق وتو هم استفاده می‎کند.

فکر می‎کنید مردم به بخش شما چطوری نگاه می‎کنند؟ می‎خواهم بدانم که می‎توانید مخاطبان‎تان را طبقه‎بندی کنید؟

واقعا روی این موضوع فکر نکرده‎ام. ولی همین‎طوری اگر بخواهم فی‎البداهه بگویم؛ یک عده فکر می‎کنند که ما سر شوخی را با اهل سیاست باز کرده‎ایم. خوش‎شان می‎آید از این‎که آن فضای خشک و جدی‎ای که قبلا بود شکسته شده است. سر به سر گذاشتن با آدم‎های اتوکشیده و رسمی که قبلا خیلی نمی‎شد به آن‎ها دست زد، برای‎شان جذاب است.

یک گروه آن‎هایی هستند که وقتی می‎نشینند پای تلویزیون، بارها از دست اظهارنظرها و حرف‎های عجیب و غریب و کارهای تبلیغاتی کلافه شده و دادشان درآمده است. این گروه خوشحالند که ما به‎جای‎شان حرف می‎زنیم یعنی دل بعضی‎ها را خنک می‎کنیم. بعضی‎ها هم اعتقاد دارند که فضای نقد به‎قدر کافی در کشور ما باز نیست و ما به باز شدن این فضا کمک کرده‎ایم. بعضی‎های دیگر هم معتقدند که ما سوپاپ اطمینانیم! برای این‎که سر مردم را کلاه بگذارند، این برنامه را راه انداخته‎اند که یک کمی مردم احساس آرامش کنند.

حالا کدام‎شان هستید؟

جایی از من پرسیدند که این برنامه بالأخره چه قالبی دارد؟ طنز است، طنز نیست، طنز سیاسی است، سیاست است؟ گفتم این برنامه همین برنامه است. من واقعا نمی‎دانم که چه برنامه‎ای است؟ هر کس هر تصوری که از آن می‎کند همان است دیگر، می‎گوید من چنینم که نمودم، دگر ایشان دانند.

جواب زیرکانه‎ای است، اما جواب سؤال من نیست!

نه! من این را جدی گفتم. اصلا همان چیزی است که شما می‎گویید، همان چیزی است که مردم می‎گویند...

من در ردیف همان‎هایی هستم که فکر می‎کنند برنامه شما سوپاپ اطمینان است. دلیل منطقی هم دارم.

شاید بعضی‎ها فکر می‎کنند که شما‎ها یک سری آدم چریک هستید که شبانه به صدا و سیما نفوذ کرده‎اید و وقتی بقیه حواس‎شان نیست و احتمالا خوابند، شما آیتم‎های‎تان را پخش می‎کنید! اما واقعیت این است که سلیقه‎ای که شما را تأیید می‎کند، همان سلیقه‎ای است که در معاونت سیاسی بقیه بخش‎های خبری را هم اداره می‎کند و سیاست‎های‎شان را می‎نویسد. در واقع همه این بخش‎های خبری محصول یک اراده هستند. تا این‎جا را قبول دارید؟!

دقیقا نه! چون در مجموعه معاونت سیاسی ما یک ذهن و یک اراده حکمرانی نمی‎کند. ما طیفی از ذهن‎ها و اراده‎ها را داریم که اگر کار دست این سر طیف بیفتد، فکر کنم کلهم اجمعین خبر هم پخش نکنند. اگر هم کار سر آن دست طیف بیفتد، نگاه حرفه‎ای به خبر تقویت می‎شود. منظورم از طیف، طیف سیاسی نیست. از جنبه حرفه‎ای و فنی ماجرا می‎گویم. شما در کنار یک نفر یا کنار یکی از این اراده‎ها خیلی احساس آزادی می‎کنید و در کنار یکی از این اراده‎ها احساس می‎کنید که نمی‎توانید هیچ تحرک حرفه‎ای داشته باشید.

حتما همین‎طور است. اما این طیف‎هایی که می‎گویید چقدر قدرت دارند؟ می‎توانند تصمیم بگیرند و مثلا رأسا یک بخش خبری جدید در قد و قواره 20:30 راه بیندازند؟ من دارم از آن آدم درشت‎هایی حرف می‎زنم که تصمیم‎های درشت می‎گیرند...

ببینید! اگر سردبیر ارشد فعلی این برنامه نبود، من بعید می‎دانم که این برنامه پا می‎گرفت. همان‎طور که خیلی از برنامه‎های دیگر که به همت ایشان اتفاق افتاد، بدون ایشان پا نمی‎گرفت. خیلی از نو‎آوری‎ها نتیجه اراده همین آدم است. 20:30، آن سوی خبر‎ها، مستند‎های شاخص و روح‎الله و... من به عکس شما می‎گویم که برنامه ما به یک فرد بستگی دارد. یعنی اگر فرد نبود، لااقل من امیدی نداشتم. شاید هم امیدی باشد ولی من امیدی نمی‎دیدم که این اتفاق بیافتد.

آقای دلاوری! ما از این آدم‎ها کم داریم؟

بله کم داریم. آدمی که جرأت می‎کند و حاضر است که خودش را در برابر خطر قرار بدهد کم داریم. آدمی که کار جدید انجام بدهد و ساختارشکنی بکند اما کلا باعث تخریب نشود، کمتر داریم. آدمی که این دو ویژگی را داشته باشد و در عین‎حال مویش را در این انقلاب سفید کرده باشد، کمتر داریم.

می‎خواهیم بدانیم چرا باید به روی این افراد هفت قفل بخورد و باید به‎جای برنامه‎سازی توی وبلاگ‎های‎شان، سیاست‎ها را نقد کنند؟ چرا به این افراد میدان نمی‎دهیم؟

میدان یعنی چی؟ میدان یعنی این‎که یک نفر بیاید و بایستد و هزینه‎های نوآوری را به‎جان بخرد. این خیلی کار مهمی است. این آدم باید به اندازه‎ای بزرگ باشد که شمای خبرنگار زیر چترش بایستید و کار بکنید. اگر خودت بخواهی بیایی خودت را در معرض قرار بدهی، فکر می‎کنی چه اتفاقی می‎افتد؟! آخر من محمد دلاوری پر کاه هستم، باد بزند رفته‎ام. یکی باید بیاید بایستد و کمک کند. هم حواسش به من باشد و هم کار را به من یاد دهد. فضا را ایجاد کند؛ امکانات هم آن‎قدر فراوان است در این صدا و سیما که بشود کار کرد؛ ابزار فراوان است.

از آن روحیه انتقادی برنامه‎تان این‎جا خبری نیست...

من جانب‎داری نکردم، نظرم را گفتم. من کارمند صدا و سیما هستم، در عین‎حال انتقاد هم دارم. در همین برنامه خودمان هم بارها انتقاد کرده‎ام.

بله، مثلا از 20:30 انتقاد کردید که چرا یک تجمع چند ده نفری را بی‎خودی بزرگ‎نمایی می‎کند. حرف من هم همین است. واقعا بین این همه خبرنگار کسی کارش را آن‎قدر بلد نیست که این مشکل را حل کند؟!

چرا. حتما هست. آدمی که بخواهد کار را به شکل حرفه‎ای سامان بدهد و سیستم بدهد، هست اما کار تلویزیون به عکس خیلی از کارهای رسانه‎ای دیگر یک لشکر آدم می‎خواهد. لشکر به‎معنای این‎که از بالای بالا، کسی را داشته باشیم که فکر و عمل و ذهنش تثبیت یافته باشد و بالای سر کار بایستد و خودش حواسش باشد. من محمد دلاوری ممکن است خطا کنم، اما یک استخوان خردکرده‎ای باید باشد که راه و چاه را به من یاد دهد. نکته بعدی هم نگاه کلان ما به کار حرفه‎ای است. قبول دارم که اگر بخواهیم خبر را درست ارائه دهیم باید همه‎چیز را به هم بریزیم. همان اول کار باید یک‎سری سخنرانی‎ها را بگذاریم بیرون، یک‎سری همایش‎ها را بگذاریم بیرون، یک‎سری نشست‎های مطبوعاتی را بگذاریم بیرون، این‎ها را که بیرون می‎گذاریم بعد می‎بینیم که اصلا حالا چه‎چیزی را باید پخش کنیم؟ از این‎جا به بعد تازه خبر متولد می‎شود؛ چیزی که ما نداریم و یا اگر داریم خیلی کم است.

نکته من همین اغراق‎های بیهوده است؛ در بدی‎های دیگران و خوبی‎های ما. این‎جا در تهران سقوط هواپیما داریم و دوست ما از آن طرف دنیا گزارش می‎فرستد که ای وای! در فرودگاه‎های این‎جا مسافر‎ها معطل مانده‎اند یا کوچه‎هایش چاله دارند...

من مرجع خوبی برای این نیستم که بگویم در تلویزیون چرا و چقدر اغراق می‎شود. باید یک نفر پژوهش کند و ببیند که چقدر اغراق می‎شود. اما اغراق وجود دارد و وجودش هم من را آزرده کرده است. نه فقط من، این تیم را هم آزرده کرده است و ما به هر حال با آن مخالفیم گاهی فکر می‎کنم که چرا باید یک کاری انجام شود که نقد منطقی را هم دچار اختلال می‎کند؟ ما با این وضعیت مخالفیم، ولی هست...

من با شما به‎عنوان محمد دلاوری کارشناس رسانه و روزنامه‎نگار کار دارم. خودتان فکر می‎کنید چرا کسی پذیرنده این نقدها و این حرف‎ها نیست. گیر کار کجاست؟ حتما کسانی مثل شما از سر دلسوزی این کاستی‎ها را به آن مدیرانی که اثر گذر هستند گفته‎اند، اما تأثیر نداشته است. چرا؟

به‎نظرم در ایران ساختارها مثل بدن شکل گرفته‎اند و در حال حاضر درست مثل استخوان‎های یک آدم خشک هستند. به سختی تغییر می‎کنند و کسی هم که بخواهد دنبال چنین تغییراتی باشد، خیلی باید از خودگذشتگی کند. واقعا باید عمرش را و جانش را بگذارد. گاهی اوقات ممکن است به این‎که مخالفتی دارد متهم بشود. به‎نظرم در بخشی از سیستم، ما دچار خشکی و تصلب شده‎ایم. در برخی حوزه‎ها این خشکی بیشتر است. بگذارید بروم سراغ همان مثالی که خودتان زدید. ما به‎راحتی می‎توانیم غرب را نقد کنیم، چون خودش دچار یک‎سری مسائل و معضلات برجسته‎ای است و اصلا خودش دارد خودش را نقد می‎کند. خیلی از آدم‎های متفکری که در غرب زندگی می‎کنند دارند غرب را نقد می‎کنند. آن‎وقت به مسائل ساده و جزئی این کشور‎ها چسبیده‎ایم. مسأله غرب امروز قطعا خیابان و تیر چراغ برق و این‎ها نیست. البته ساده‎ترین کار همین است که شما وقتی می‎خواهید غرب را نقد کنید به بدیهیات غرب یعنی به موضوعات خیلی ساده و ملموسی که فقط با چشم می‎بینید بپردازید. در حالی‎که شما باید بنیان‎های غرب را نقد کنید. با نگاه سطحی و ساده نمی‎توان سراغ مسائل جدی و پیچیده رفت.

فشارهای برون سازمانی چقدر مانع این تحولات شده است؟

واقعا من این‎ها را اندازه‎گیری نکرده‎ام. اما حتما این فشارها وجود دارد. اما خیلی چیزها هست که ربطی به فشارهای درون سازمانی یا برون سازمانی ندارد. مشکل این‎جاست که خودمان حالش را نداریم و به کارمان و به سوژه گزارش مان فکر نمی‎کنیم. ما خودمان را باید زحمت بدهیم؛ برای تغییر باید هزینه داد، سختی کشید و عرق ریخت. با چنین اراده‎ای می‎شود بعضی از این دیوارها را کمی عقب برد. ولی خیلی از ما حاضر به تحمل چنین هزینه‎هایی نیستیم.

درباره صرفا جهت اطلاع حرف و حدیث‎های دیگری هم هست. مثل این‎که تاریخ مصرف 20:30 تمام شده و حالا صرفا جهت اطلاع را راه انداخته‎اند تا جای خالی 20:30 چند سال قبل را پر کنند؟

این سخن هست و البته تحلیل اشتباهی است. چون ما اصولا ربطی به بچه‎های 20:30 نداریم. برنامه مستقل است و در واحد مرکزی خبر تولید می‎شود. آخر هفته، یک بسته خبری را به دو بخش خبری می‎دهیم تا پخش کنند. آن‎ها هم این کار را می‎کنند. من از نظر سازمانی به 20:30 تعلقی ندارم که بخواهم نجاتش بدهم. کار ما کاملا تفکیک شده است.

اما منظور من شما نبودید. مدیران ارشدی که همه این برنامه‎ها زیر نظر آن‎ها تولید می‎شود، نسبت به همه برنامه‎ها تعلق خاطر دارند و شاید برنامه شما را برای احیاء دوباره 20:30 راه انداخته‎اند!

شاید! اما برداشت من این نیست. چون روز اولی که قرار شد سردبیر این برنامه صرفا جهت اطلاع را بسازد با من صحبت کرد. من از آن روز تا الان مطلقا چنین برداشتی نداشته‎ام. اگر بود، باید یک چیزهایی حس می‎کردم. به‎خصوص که رییس واحد مرکزی خبر هم از مدیر مستقیم 20:30 جداست.

برگردیم به همان روزهای اول ساخت برنامه؟ شما چقدر نمونه‎های خارجی برنامه را دیدید و ساخت صرفا جهت اطلاع را شروع کردید؟

منظورتان پارازیت است دیگر؟

نه اتفاقا. چون مدل پارازیت فرق می‎کند. در این تیپ برنامه‎ها، با گزاره‎های اخلاقی خیلی کاری ندارند و مثلا زشت‎ترین چهره هفته را انتخاب می‎کنند. اما در شبکه‎های مختلف دنیا، شبیه برنامه شما که معمولا به مدیران میانی کلید می‎کنند و هر از چندگاهی هم سراغ مدیران ارشد می‎روند زیاد هستند. این برنامه‎ها، چقدر موردتوجه شما بوده‎اند؟!

بگویم هیچی، باور می‎کنید؟! چون من اصلا در منزل رسیور ندارم. وقتی اولین سری برنامه را ساختم یکی از دوستان، سی‎دی‎ای برای من فرستاد که ضبط شده پارازیت بود. می‎گفت شبیه هم هستند. راست هم می‎گفت تا حدی شباهت داشتند، اما همان‎جوری که گفتید اختلاف زیادی با هم دارند. هر چند بعدا فهمیدم تقریبا همه شبکه‎های دنیا از این دست برنامه‎ها دارند. یکی از دوستان می‎گفت در روسیه برنامه‎ای بوده که فقط روی پوتین کار می‎کرده است. یعنی از اول هفته تا آخر هفته به پوتین می‎پرداخته و او را زیر نظر داشته و آخر هفته همه این‎ها را کنار هم قرار می‎داده و برنامه‎ای می‎ساخته که غالبا هم انتقادی بوده است.

قبول دارید که در تلویزیون به‎طور خاص کپی از شبکه‎های ماهواره‎ای زیاد شده است. انگار به همه مجری‎ها توصیه شده مدل خاصی بنشینند، یک خط در میان یکدیگر را به اسم کوچک صدا کنند و عباراتی را به کار ببرند مثل: «به برنامه من خوش آمدید»، «گفت‎وگو می‎کنم با فلانی از فلان‎جا» یا «گفت‎وگوی من رو دیدید با فلانی از فلان‎جا» و «به این بخش خبری خوش آمدید»؛ عباراتی که ترجمه شده کلمه به کلمه اخبار خارجی هستند و از نظر دستور زبان فارسی اشتباه... .

باور کنید با این یکی اصلا کنار نمی‎آیم و نمی‎دانم یعنی‎چه! شما را دعوت می‎کنم که برنامه من را ببینید، امیدوارم از برنامه من خوش‎تان آمده باشد، سلام و روز به خیر عرض می‎کنم خدمت همه ایرانیان عزیز در هر کجای میهن پهناور اسلامی و هر کجای دنیا که هستند! یک‎جور جملات کلیشه‎ای که حتی اگر در شبکه‎های خارجی هم جذاب باشند، مخاطب ما آن‎ها را پس می‎زنند. من همیشه از این لحن فراری بوده‎ام. اگر هم جایی دچارش شده‎ام حتما اشتباه بوده است.

صرفا جهت اطلاع، تا حالا چقدر تذکر داخل و خارج از سازمان گرفته است؟!

داخل سازمان اگر فشاری باشد به دوش رییس واحد مرکزی خبر است و البته اگر اشتباه از جانب من باشد، بالأخره باید تاوانش را بدهم. در یک مورد دادگاهی صوری در واحد مرکزی خبر برگزار شد و مرا محاکمه کردند که البته من این را آموزش ضمن خدمت می‎دانم و راضی هستم، مثلا گفته‎اند آقا اصلا تعبیرتان و تفسیرتان یا نتیجه‎گیری‎تان اشتباه بوده است. ما هم اعلام کردیم که ما اشتباه کردیم. اما بعضی‎ها در بیرون از سازمان، وقتی انتقادی به کارشان می‎شود، شلوغ می‎کنند که این تصور و یا این تصویری که شما در مورد ما دارید اصلا کار ما را خراب کرده است و شما اصلا متوجه نشدید ما چه کار کرده‎ایم و تمام دست‎آوردهای ما بر باد رفت. از این حرف‎ها فراوان شنیده‎ایم. معمولا تازه‎کارهای سیاست این شکلی هستند. اگر به او بگویید «برو آن طرف‎تر بنشین» یا مثلا «این کارت اشتباه است» اصلا بنده خدا رعشه به تنش می‎افتد و حالا حالاها نمی‎تواند تحمل کند؛ برایش سخت است و فکر می‎کند دنیا به آخر رسیده. این آدم‎ها انگار کارآزموده این عرصه نیستند.

من از گاف‎های بخش خبری شما تنها چیزی که یادم می‎آید همان قصه آقای حدادعادل است. بقیه‎اش را خودتان بگویید...

نه! مورد دیگری نبوده. چون ما بنای‎مان بر این بوده، که اگر اشتباه کردیم اعلام کنیم. در این چهل برنامه‎ای که داشته‎ایم مورد دیگری نبوده. البته ممکن است اشتباهی کرده باشیم ولی کسی که درباره‎اش اشتباه شده، غمض عین فرموده و حرفی نزده باشد. البته خیلی‎ها سعی کرده‎اند با استدلال خودشان ما را مجاب کنند که اشتباه کرده‎ایم، اما ما نپذیرفته‎ایم. چون این موارد در نهایت باید از فیلتر منطق ما بگذرد. تنها موردی که همه درباره‎اش به توافق رسیدیم همان داستان آقای حداد بود.

یک‎بار هم حاج علی آقا لاریجانی از شما گلایه کرد...

حالا شما «حاجی»‎اش را گفتید و ما توی برنامه نگفتیم. علی آقا تعبیری است که آدم‎های خیلی صمیمی با آقای لاریجانی، از آن استفاده می‎کنند. البته این را سردبیر برنامه به من گفت و من هم آن‎موقع گفتم این «علی آقا» تعبیر خوبی است؟ گفت کسانی‎که خیلی با آقای لاریجانی فابریک هستند علی آقا می‎گویند. تصور ما این بود که این بازتاب بدی ندارد و فکر می‎کنم که آقای لاریجانی اعتراض نکرد، شوخی کرد.

شما دست به گیرتان به آقای بهبهانی هم خوب است!

من چند وقت پیش آقای بهبهانی را در هیأت دولت دیدم. با هم سلام و علیکی کردیم. ایشان می‎گفت که من عاشق برنامه شما هستم! بسیار انسان رسانه‎ای و با تحملی بود. با این‎که سابقه کار سیاسی نداشت ولی از این مشی ایشان واقعا خوشحال بودم. او متوجه شده بود که آدم سیاسی اگر نقد نشود خیلی موجود لوس و بی‎نمکی خواهد بود. کسی‎که فقط صبح تا شب مثل آدم‎های تیتیش مامانی قدم بزند و فقط به او آفرین بگویند اصلا جذاب نیست. این‎جور برنامه‎ها حتی می‎توانند به محبوبیت آدم‎های سیاسی کمک کند.

شما وقتی اخبار آقای مشایی را می‎خوانید لحن خاصی دارید. این لحن، تعمدی به‎نظر می‎رسد.

شاید، اما واقعا قصدم این نبوده. من خیلی مراقبم که علاقه‎مندی‎ها یا بغض شخصی‎ام روی حرفم و کلامم اثر نگذارد. (هر چند نسبت به ایشان هیچ نظر وی‍‍‍ژه‎ای هم ندارم) واقعا یکی از دغدغه‎های بزرگ من همین است؛ چون این کار، کار کوچکی نیست. یعنی یک مورد از همین نقد‎ها به خود من وارد شود معلوم نیست به سقف آسمان چندم می‎چسبم؟ کار ساده‎ای نیست و حرف ساده‎ای هم نیست. شنیدن این حرف‎ها سعه‎صدر می‎خواهد. واقعا تلاش کرده‎ام که لحنم تغییر نکند. البته گفتم که 20 درصد کار در اختیار من نیست. ولی در آن 80 درصدی که واقعا نظر من بوده، یعنی بعدش اشتراک نظر داشتیم، سعی کرده‎ام که این اتفاق نیفتد و خدا کند که هیچ‎وقت نیفتد. اما قبول کنید که بعضی‎ها خودشان زمینه سوژه شدن را فراهم می‎کنند.

ممکن است نقد‎های شما در مورد افراد برجسته خیلی مؤثر نباشد، اما نسخه بعضی‎ها را می‎پیچد!

مهم این است که نقد وجود داشته باشد. تأثیرش را هم حتما می‎گذارد. در مورد بعضی‎ها زودتر و درباره عده‎ای دیرتر. محض ریاکاری، این خاطره را می‎گویم: خاطرم هست یک‎بار یک نشریه سازمانی برای من آمد که به‎طرز عجیب و غریبی از عکس‎های رییس آن سازمان پر بود. رییس روابط عمومی آن سازمان که این نشریه را منتشر کرده بود از دوستان من بود. من برای این مجله یک آیتم ساختم. برنامه که پخش شد، همان دوستم تلفن کرد و گفت: «تو چی کار کردی؟!» گفتم به خودت مسلط باش، چیزی نشده! گفت: هیچی نشده؟ من الان دارم وسایلم را جمع می‎کنم بروم! آن شب این بنده خدا تا صبح هشت بار به من زنگ زد.

اثرگذاری برنامه را تا حالا رصد کرده‎اید؟ این‎که شما بانی خیر برچیده شدن چه رفتار‎های نادرست یا تقویت کدام هنجارها شده‎اید؟!

نه. اصلا نمی‎دانم این‎طور می‎شود کار را تحلیل محتوی کرد و نتیجه واقعی هم گرفت یا نه! اما تأثیر بعضی از برنامه‎ها و آیتم‎ها مشخص است. مثلا آیتم‎هایی که در مورد همایش‎ها و خوابیدن افراد در این همایش‎ها کار می‎کردیم؛ بازتاب این آیتم‎ها خیلی زیاد بوده است. من امیدوارم که مانع برگزاری همایش‎های بی‎فایده شده باشیم. من خود بزرگ‎بینی می‎کنم و می‎گویم که تا حدی هم ما بی‎تأثیر نبوده‎ایم. اگر گفتار چهره‎ها را بررسی کنید متوجه می‎شوید حرف‎های‎شان یک‎کم پالایش شده است و در سخنان‎شان دقت می‎کنند. مواظب هستند که تناقض نداشته باشند، حواس‎شان هست که آمار غلط و بی‎ربط ندهند، نه این‎که صفر شده، اما نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده است، لاقل خطای فاحش نمی‎کنند؛ راستش را بخواهید الان، ‎ نسبت به گذشته پیدا کردن سوژه برای من سخت شده است