دستهای من بهعنوان کسی که این گفتوگو را انجام داده، به نشانه تسلیم بالاست. البته نه در برابر سوژه که محمد دلاوری باشد، بلکه در برابر شما که خواننده خیلی محترم این گفتوگو هستید و الان میخواهید نیم ساعتی وقت بگذارید و گفتوگو را بخوانید. تسلیم هستم چون گفتوگو را آنجوری که میخواستم نتوانستم پیش ببرم. دلم میخواست یک گفتوگوی چالشی پیشرویتان بگذارم، ولی نشد. چرا؟ شاید چون محمد دلاوری کارش را بلد است و آنقدر گزک دست کسی نداده که به این سادگیها بشود فتیله پیچش کرد. جای دلاوری هرکدام از همکارانش روبهرویم نشسته بود، کارم راحتتر پیش میرفت. شاید هم آن روز، روز من نبود و بهجایش روز خبرنگار خوشتیپ و کاربلد تلویزیون بود. حق دارید بپرسید: اگر این گفتوگو خوب نیست، پس چرا باید ادامه آن را بخوانیم. توضیح من این است که این اندازه که شما نیم ساعتی وقت بگذارید خواندنی هست، اما میتوانست خیلی بهتر از اینها باشد. مثلا حتی از او نپرسیدم چرا اسم برنامهتان این است:«صرفا جهت اطلاع»؟ یعنی خلائق باید مچگیری از سیاسیون را فقط محض اطلاع ببینند و خلاص؟! به هر حال دستهای من تا وقتی شما این گفتوگو را بخوانید همچنان به نشانه تسلیم بالاست...
نشریه پنجره، پنجشنبهها منتشر میشود. برای آنهایی که امروز پنجره میخوانند بگویید امشب چه آیتمهایی صرفا جهت اطلاعشان دارید؟
چون ممکن است تعدادی از این آیتمها حذف شوند، نمیتوانم بگویم. یعنی گفتن من بیفایده است. چون ممکن است کسی آنها را نبیند.
اینکه خوب است. میفهمیم چه آیتمهایی حذف شده!
خب دیگر، بهتر است که من این خبرها را این مدلی فاش نکنم.
صرفا جهت اطلاع چند آیتم دارد؟
تا چند هفته قبل چون برنامه ما 9 دقیقه بود معمولا هشت تا 9 و حتی 10 تا آیتم داشتیم. ولی مدتی است، زمان به چهار و نیم دقیقه کاهش یافته و فکر نمیکنم دیگر بشود بیشتر از چهار تا آیتم کار کرد.
چرا؟
قرار بر این شده که بخشهای خبری مطلقا از زمان مصوب شان طولانیتر نشوند. بخشهای خبریای که برنامه ما را پخش میکنند - ساعت 22 شبکه سه و 20:30 شبکه دو، که هرکدام 15 دقیقه هستند - پخش صرفا جهت اطلاع باعث میشد که زمانشان بیشتر از حد مقرر بشود. در نتیجه گفتند که زمان برنامه ما را کم کنند.
و این برای شما خوب است؟!
البته که نه! خیلی هم بد است، چهار و نیم دقیقه فرصت خیلی کمی است...
منظورم این است که میارزد به اینکه 20:30 پخش کنند ولی چهار و نیم دقیقه را از شما بگیرند؟ اینجور بهتر دیده نمیشوید؟
ما را همین دو بخش خبری پخش میکنند. ما جای دیگری برای پخش شدن نداریم. این دو بخش خبری هم که زمانشان 15 دقیقه است.
ممکن نیست برنامه شما در قالب یک بخش خبری یا تفسیرخبر یا هر چیز دیگری مستقل شود؟
نه! چون هر بخش ثابتی که در بین برنامهها ایجاد میشود، کنداکتور سایر برنامهها را به هم میزند. یعنی همه باید خودشان را با آن تنظیم کنند. یکی از مشکلات شبکهها هم همین بخشهای خبری هستند. مثلا فیلمهایشان را باید طوری تنظیم کنند که تا بخش خبری شبکه دیگری تمام بشود و. کلا ماجرا کمی پیچیده است.
داشتید میگفتید، از همین چهار و نیم دقیقه و همان چهار پنج آیتمی که امشب پخش میکنید، یک نمونهاش را هم نمیتوانید بگویید؟!
راستش من چون این هفته خیلی کار داشتم، خودم هم دقیقا نمیدانم الان چه وضعی دارم. تازه فردا مینشینم برای نوشتن متنهای برنامه. در نتیجه خودم هم ممکن است خیلی از بخشها یا آیتمهایی را که در ذهنم هست حذف کنم. یعنی الان بهشدت خام است، در نتیجه هرچه بگویم به دل نمیچسبد. البته مدتی است کلا تهیهکنندگی برنامه را، دوست و همکار عزیزم امیر شجاعی بر عهده گرفته است که کلا این پرسش و پاسخ بیمعنا میشود.
یک هفته در میان من تهیه برنامه را بر عهده خواهم داشت که این ماجرا هم احتمالا برای ایجاد تنوع در برنامه است.
بهطور مشخص، تهیه هر برنامه چقدر از شما وقت میگیرد؟
بهتر است بگویید وقت ما، چون سردبیر ارشد برنامه یعنی رییس واحد مرکزی خبر هم وقت قابلتوجهی صرف این برنامه میکند، اما فقط درباره من اینگونه است که حدود نصف روز یا تمام باید متنها را بنویسم و ویرایش کنم. یک نصف روز هم باید تصاویر و مواد خام را جمعآوری کنم. یک نصف روز دیگر هم تدوین اینها طول میکشد. حالا اگر آیتم تولیدی هم داشته باشیم (مصاحبه یا گزارشی که خودم تولید کنم) که باید خودم دنبالش بروم که بیشتر زمان میخواهد. البته در تمام طول هفته ذهنم درگیر برنامه است.
برویم سراغ آیتمهایی که سانسور میشوند! خودتان حذف میکنید، سردبیر کنار میگذارد، پخش اجازه نمیدهد یا همه موارد؟!
این برنامه یک سردبیر ارشد دارد و آن سردبیر ارشد هم رییس واحد مرکزی خبر است. یکسری از آیتمها را خود من حذف میکنم، چون دربارهاش به یقین نمیرسم.
یعنی چه؟ یعنی چون فکر میکنید سانسور میشود، کلا قیدش را میزنید؟
نه! به یقین نمیرسم که آیا این برداشتی که من دارم، برداشت درستی هست یا نه؟ آیا دچار اشتباه نشدهام؟ یا اینکه بهلحاظ حقوقی، آیا طرح این موضوع مشکلی دارد یا ندارد؟ چون ممکن است شما بدون اینکه حواستان باشد وارد حریم خصوصی دیگران شوید. گاهی عقل و انصاف باعث میشود خودم روی بعضی کارها خط بکشم. بعضی از موضوعات هم ممکن است از نظر سردبیر ارشد برنامه چالشبرانگیز باشد و موجب التهاب بشود. ایشان تشخیص میدهد که پخش یک آیتم ممکن است بهجای فایده، ضرر داشته باشد. البته تعدادشان هم زیاد نیست. شاید 10 درصد کار. 10 درصد کار هم پیشنهاد ایشان است. یعنی تقریبا درباه 20 درصد صرفا جهت اطلاع من تصمیم نمیگیرم. مسئولیت بقیه آن با من هم هست!
چند نمونه از این آیتمهایی را که ممکن بود التهابآفرین شوند توضیح بدهید!
باور کنید نمیتوانم اسم ببرم و دقیقا بگویم که چه آیتمی را انتخاب کردیم و حذف شد... چون اگر التهاب آفرین باشند همینجا هم گفتنشان باعث التهاب میشود.
حالا حوالیاش را بگویید...
اینقدر میتوانم بگویم که مثلا گاهی به بعضی از موضوعاتی که جنبههای عقیدتی در آنها قوی بود نزدیک میشدیم. این موضوعات هرچند قابلنقد هم بودند ولی چون جنبههای عقیدتیشان قوی بود اجازه پخش نمیگرفتند. بعضی موضوعات هم به آدمهایی برمیگشتند که جان ندارند در برابر نقد مقاومت کنند. یعنی خیلی قوارهشان کوچک است. در نتیجه ممکن است اصلا نابود شوند.
البته خیلیوقتها من فکر میکردهام آیتمی باید پخش شود و سردبیر ارشد برنامه نظر دیگری داشته است. به هر حال تصمیم نهایی با ایشان است و از حق وتو هم استفاده میکند.
فکر میکنید مردم به بخش شما چطوری نگاه میکنند؟ میخواهم بدانم که میتوانید مخاطبانتان را طبقهبندی کنید؟
واقعا روی این موضوع فکر نکردهام. ولی همینطوری اگر بخواهم فیالبداهه بگویم؛ یک عده فکر میکنند که ما سر شوخی را با اهل سیاست باز کردهایم. خوششان میآید از اینکه آن فضای خشک و جدیای که قبلا بود شکسته شده است. سر به سر گذاشتن با آدمهای اتوکشیده و رسمی که قبلا خیلی نمیشد به آنها دست زد، برایشان جذاب است.
یک گروه آنهایی هستند که وقتی مینشینند پای تلویزیون، بارها از دست اظهارنظرها و حرفهای عجیب و غریب و کارهای تبلیغاتی کلافه شده و دادشان درآمده است. این گروه خوشحالند که ما بهجایشان حرف میزنیم یعنی دل بعضیها را خنک میکنیم. بعضیها هم اعتقاد دارند که فضای نقد بهقدر کافی در کشور ما باز نیست و ما به باز شدن این فضا کمک کردهایم. بعضیهای دیگر هم معتقدند که ما سوپاپ اطمینانیم! برای اینکه سر مردم را کلاه بگذارند، این برنامه را راه انداختهاند که یک کمی مردم احساس آرامش کنند.
حالا کدامشان هستید؟
جایی از من پرسیدند که این برنامه بالأخره چه قالبی دارد؟ طنز است، طنز نیست، طنز سیاسی است، سیاست است؟ گفتم این برنامه همین برنامه است. من واقعا نمیدانم که چه برنامهای است؟ هر کس هر تصوری که از آن میکند همان است دیگر، میگوید من چنینم که نمودم، دگر ایشان دانند.
جواب زیرکانهای است، اما جواب سؤال من نیست!
نه! من این را جدی گفتم. اصلا همان چیزی است که شما میگویید، همان چیزی است که مردم میگویند...
من در ردیف همانهایی هستم که فکر میکنند برنامه شما سوپاپ اطمینان است. دلیل منطقی هم دارم.
شاید بعضیها فکر میکنند که شماها یک سری آدم چریک هستید که شبانه به صدا و سیما نفوذ کردهاید و وقتی بقیه حواسشان نیست و احتمالا خوابند، شما آیتمهایتان را پخش میکنید! اما واقعیت این است که سلیقهای که شما را تأیید میکند، همان سلیقهای است که در معاونت سیاسی بقیه بخشهای خبری را هم اداره میکند و سیاستهایشان را مینویسد. در واقع همه این بخشهای خبری محصول یک اراده هستند. تا اینجا را قبول دارید؟!
دقیقا نه! چون در مجموعه معاونت سیاسی ما یک ذهن و یک اراده حکمرانی نمیکند. ما طیفی از ذهنها و ارادهها را داریم که اگر کار دست این سر طیف بیفتد، فکر کنم کلهم اجمعین خبر هم پخش نکنند. اگر هم کار سر آن دست طیف بیفتد، نگاه حرفهای به خبر تقویت میشود. منظورم از طیف، طیف سیاسی نیست. از جنبه حرفهای و فنی ماجرا میگویم. شما در کنار یک نفر یا کنار یکی از این ارادهها خیلی احساس آزادی میکنید و در کنار یکی از این ارادهها احساس میکنید که نمیتوانید هیچ تحرک حرفهای داشته باشید.
حتما همینطور است. اما این طیفهایی که میگویید چقدر قدرت دارند؟ میتوانند تصمیم بگیرند و مثلا رأسا یک بخش خبری جدید در قد و قواره 20:30 راه بیندازند؟ من دارم از آن آدم درشتهایی حرف میزنم که تصمیمهای درشت میگیرند...
ببینید! اگر سردبیر ارشد فعلی این برنامه نبود، من بعید میدانم که این برنامه پا میگرفت. همانطور که خیلی از برنامههای دیگر که به همت ایشان اتفاق افتاد، بدون ایشان پا نمیگرفت. خیلی از نوآوریها نتیجه اراده همین آدم است. 20:30، آن سوی خبرها، مستندهای شاخص و روحالله و... من به عکس شما میگویم که برنامه ما به یک فرد بستگی دارد. یعنی اگر فرد نبود، لااقل من امیدی نداشتم. شاید هم امیدی باشد ولی من امیدی نمیدیدم که این اتفاق بیافتد.
آقای دلاوری! ما از این آدمها کم داریم؟
بله کم داریم. آدمی که جرأت میکند و حاضر است که خودش را در برابر خطر قرار بدهد کم داریم. آدمی که کار جدید انجام بدهد و ساختارشکنی بکند اما کلا باعث تخریب نشود، کمتر داریم. آدمی که این دو ویژگی را داشته باشد و در عینحال مویش را در این انقلاب سفید کرده باشد، کمتر داریم.
میخواهیم بدانیم چرا باید به روی این افراد هفت قفل بخورد و باید بهجای برنامهسازی توی وبلاگهایشان، سیاستها را نقد کنند؟ چرا به این افراد میدان نمیدهیم؟
میدان یعنی چی؟ میدان یعنی اینکه یک نفر بیاید و بایستد و هزینههای نوآوری را بهجان بخرد. این خیلی کار مهمی است. این آدم باید به اندازهای بزرگ باشد که شمای خبرنگار زیر چترش بایستید و کار بکنید. اگر خودت بخواهی بیایی خودت را در معرض قرار بدهی، فکر میکنی چه اتفاقی میافتد؟! آخر من محمد دلاوری پر کاه هستم، باد بزند رفتهام. یکی باید بیاید بایستد و کمک کند. هم حواسش به من باشد و هم کار را به من یاد دهد. فضا را ایجاد کند؛ امکانات هم آنقدر فراوان است در این صدا و سیما که بشود کار کرد؛ ابزار فراوان است.
از آن روحیه انتقادی برنامهتان اینجا خبری نیست...
من جانبداری نکردم، نظرم را گفتم. من کارمند صدا و سیما هستم، در عینحال انتقاد هم دارم. در همین برنامه خودمان هم بارها انتقاد کردهام.
بله، مثلا از 20:30 انتقاد کردید که چرا یک تجمع چند ده نفری را بیخودی بزرگنمایی میکند. حرف من هم همین است. واقعا بین این همه خبرنگار کسی کارش را آنقدر بلد نیست که این مشکل را حل کند؟!
چرا. حتما هست. آدمی که بخواهد کار را به شکل حرفهای سامان بدهد و سیستم بدهد، هست اما کار تلویزیون به عکس خیلی از کارهای رسانهای دیگر یک لشکر آدم میخواهد. لشکر بهمعنای اینکه از بالای بالا، کسی را داشته باشیم که فکر و عمل و ذهنش تثبیت یافته باشد و بالای سر کار بایستد و خودش حواسش باشد. من محمد دلاوری ممکن است خطا کنم، اما یک استخوان خردکردهای باید باشد که راه و چاه را به من یاد دهد. نکته بعدی هم نگاه کلان ما به کار حرفهای است. قبول دارم که اگر بخواهیم خبر را درست ارائه دهیم باید همهچیز را به هم بریزیم. همان اول کار باید یکسری سخنرانیها را بگذاریم بیرون، یکسری همایشها را بگذاریم بیرون، یکسری نشستهای مطبوعاتی را بگذاریم بیرون، اینها را که بیرون میگذاریم بعد میبینیم که اصلا حالا چهچیزی را باید پخش کنیم؟ از اینجا به بعد تازه خبر متولد میشود؛ چیزی که ما نداریم و یا اگر داریم خیلی کم است.
نکته من همین اغراقهای بیهوده است؛ در بدیهای دیگران و خوبیهای ما. اینجا در تهران سقوط هواپیما داریم و دوست ما از آن طرف دنیا گزارش میفرستد که ای وای! در فرودگاههای اینجا مسافرها معطل ماندهاند یا کوچههایش چاله دارند...
من مرجع خوبی برای این نیستم که بگویم در تلویزیون چرا و چقدر اغراق میشود. باید یک نفر پژوهش کند و ببیند که چقدر اغراق میشود. اما اغراق وجود دارد و وجودش هم من را آزرده کرده است. نه فقط من، این تیم را هم آزرده کرده است و ما به هر حال با آن مخالفیم گاهی فکر میکنم که چرا باید یک کاری انجام شود که نقد منطقی را هم دچار اختلال میکند؟ ما با این وضعیت مخالفیم، ولی هست...
من با شما بهعنوان محمد دلاوری کارشناس رسانه و روزنامهنگار کار دارم. خودتان فکر میکنید چرا کسی پذیرنده این نقدها و این حرفها نیست. گیر کار کجاست؟ حتما کسانی مثل شما از سر دلسوزی این کاستیها را به آن مدیرانی که اثر گذر هستند گفتهاند، اما تأثیر نداشته است. چرا؟
بهنظرم در ایران ساختارها مثل بدن شکل گرفتهاند و در حال حاضر درست مثل استخوانهای یک آدم خشک هستند. به سختی تغییر میکنند و کسی هم که بخواهد دنبال چنین تغییراتی باشد، خیلی باید از خودگذشتگی کند. واقعا باید عمرش را و جانش را بگذارد. گاهی اوقات ممکن است به اینکه مخالفتی دارد متهم بشود. بهنظرم در بخشی از سیستم، ما دچار خشکی و تصلب شدهایم. در برخی حوزهها این خشکی بیشتر است. بگذارید بروم سراغ همان مثالی که خودتان زدید. ما بهراحتی میتوانیم غرب را نقد کنیم، چون خودش دچار یکسری مسائل و معضلات برجستهای است و اصلا خودش دارد خودش را نقد میکند. خیلی از آدمهای متفکری که در غرب زندگی میکنند دارند غرب را نقد میکنند. آنوقت به مسائل ساده و جزئی این کشورها چسبیدهایم. مسأله غرب امروز قطعا خیابان و تیر چراغ برق و اینها نیست. البته سادهترین کار همین است که شما وقتی میخواهید غرب را نقد کنید به بدیهیات غرب یعنی به موضوعات خیلی ساده و ملموسی که فقط با چشم میبینید بپردازید. در حالیکه شما باید بنیانهای غرب را نقد کنید. با نگاه سطحی و ساده نمیتوان سراغ مسائل جدی و پیچیده رفت.
فشارهای برون سازمانی چقدر مانع این تحولات شده است؟
واقعا من اینها را اندازهگیری نکردهام. اما حتما این فشارها وجود دارد. اما خیلی چیزها هست که ربطی به فشارهای درون سازمانی یا برون سازمانی ندارد. مشکل اینجاست که خودمان حالش را نداریم و به کارمان و به سوژه گزارش مان فکر نمیکنیم. ما خودمان را باید زحمت بدهیم؛ برای تغییر باید هزینه داد، سختی کشید و عرق ریخت. با چنین ارادهای میشود بعضی از این دیوارها را کمی عقب برد. ولی خیلی از ما حاضر به تحمل چنین هزینههایی نیستیم.
درباره صرفا جهت اطلاع حرف و حدیثهای دیگری هم هست. مثل اینکه تاریخ مصرف 20:30 تمام شده و حالا صرفا جهت اطلاع را راه انداختهاند تا جای خالی 20:30 چند سال قبل را پر کنند؟
این سخن هست و البته تحلیل اشتباهی است. چون ما اصولا ربطی به بچههای 20:30 نداریم. برنامه مستقل است و در واحد مرکزی خبر تولید میشود. آخر هفته، یک بسته خبری را به دو بخش خبری میدهیم تا پخش کنند. آنها هم این کار را میکنند. من از نظر سازمانی به 20:30 تعلقی ندارم که بخواهم نجاتش بدهم. کار ما کاملا تفکیک شده است.
اما منظور من شما نبودید. مدیران ارشدی که همه این برنامهها زیر نظر آنها تولید میشود، نسبت به همه برنامهها تعلق خاطر دارند و شاید برنامه شما را برای احیاء دوباره 20:30 راه انداختهاند!
شاید! اما برداشت من این نیست. چون روز اولی که قرار شد سردبیر این برنامه صرفا جهت اطلاع را بسازد با من صحبت کرد. من از آن روز تا الان مطلقا چنین برداشتی نداشتهام. اگر بود، باید یک چیزهایی حس میکردم. بهخصوص که رییس واحد مرکزی خبر هم از مدیر مستقیم 20:30 جداست.
برگردیم به همان روزهای اول ساخت برنامه؟ شما چقدر نمونههای خارجی برنامه را دیدید و ساخت صرفا جهت اطلاع را شروع کردید؟
منظورتان پارازیت است دیگر؟
نه اتفاقا. چون مدل پارازیت فرق میکند. در این تیپ برنامهها، با گزارههای اخلاقی خیلی کاری ندارند و مثلا زشتترین چهره هفته را انتخاب میکنند. اما در شبکههای مختلف دنیا، شبیه برنامه شما که معمولا به مدیران میانی کلید میکنند و هر از چندگاهی هم سراغ مدیران ارشد میروند زیاد هستند. این برنامهها، چقدر موردتوجه شما بودهاند؟!
بگویم هیچی، باور میکنید؟! چون من اصلا در منزل رسیور ندارم. وقتی اولین سری برنامه را ساختم یکی از دوستان، سیدیای برای من فرستاد که ضبط شده پارازیت بود. میگفت شبیه هم هستند. راست هم میگفت تا حدی شباهت داشتند، اما همانجوری که گفتید اختلاف زیادی با هم دارند. هر چند بعدا فهمیدم تقریبا همه شبکههای دنیا از این دست برنامهها دارند. یکی از دوستان میگفت در روسیه برنامهای بوده که فقط روی پوتین کار میکرده است. یعنی از اول هفته تا آخر هفته به پوتین میپرداخته و او را زیر نظر داشته و آخر هفته همه اینها را کنار هم قرار میداده و برنامهای میساخته که غالبا هم انتقادی بوده است.
قبول دارید که در تلویزیون بهطور خاص کپی از شبکههای ماهوارهای زیاد شده است. انگار به همه مجریها توصیه شده مدل خاصی بنشینند، یک خط در میان یکدیگر را به اسم کوچک صدا کنند و عباراتی را به کار ببرند مثل: «به برنامه من خوش آمدید»، «گفتوگو میکنم با فلانی از فلانجا» یا «گفتوگوی من رو دیدید با فلانی از فلانجا» و «به این بخش خبری خوش آمدید»؛ عباراتی که ترجمه شده کلمه به کلمه اخبار خارجی هستند و از نظر دستور زبان فارسی اشتباه... .
باور کنید با این یکی اصلا کنار نمیآیم و نمیدانم یعنیچه! شما را دعوت میکنم که برنامه من را ببینید، امیدوارم از برنامه من خوشتان آمده باشد، سلام و روز به خیر عرض میکنم خدمت همه ایرانیان عزیز در هر کجای میهن پهناور اسلامی و هر کجای دنیا که هستند! یکجور جملات کلیشهای که حتی اگر در شبکههای خارجی هم جذاب باشند، مخاطب ما آنها را پس میزنند. من همیشه از این لحن فراری بودهام. اگر هم جایی دچارش شدهام حتما اشتباه بوده است.
صرفا جهت اطلاع، تا حالا چقدر تذکر داخل و خارج از سازمان گرفته است؟!
داخل سازمان اگر فشاری باشد به دوش رییس واحد مرکزی خبر است و البته اگر اشتباه از جانب من باشد، بالأخره باید تاوانش را بدهم. در یک مورد دادگاهی صوری در واحد مرکزی خبر برگزار شد و مرا محاکمه کردند که البته من این را آموزش ضمن خدمت میدانم و راضی هستم، مثلا گفتهاند آقا اصلا تعبیرتان و تفسیرتان یا نتیجهگیریتان اشتباه بوده است. ما هم اعلام کردیم که ما اشتباه کردیم. اما بعضیها در بیرون از سازمان، وقتی انتقادی به کارشان میشود، شلوغ میکنند که این تصور و یا این تصویری که شما در مورد ما دارید اصلا کار ما را خراب کرده است و شما اصلا متوجه نشدید ما چه کار کردهایم و تمام دستآوردهای ما بر باد رفت. از این حرفها فراوان شنیدهایم. معمولا تازهکارهای سیاست این شکلی هستند. اگر به او بگویید «برو آن طرفتر بنشین» یا مثلا «این کارت اشتباه است» اصلا بنده خدا رعشه به تنش میافتد و حالا حالاها نمیتواند تحمل کند؛ برایش سخت است و فکر میکند دنیا به آخر رسیده. این آدمها انگار کارآزموده این عرصه نیستند.
من از گافهای بخش خبری شما تنها چیزی که یادم میآید همان قصه آقای حدادعادل است. بقیهاش را خودتان بگویید...
نه! مورد دیگری نبوده. چون ما بنایمان بر این بوده، که اگر اشتباه کردیم اعلام کنیم. در این چهل برنامهای که داشتهایم مورد دیگری نبوده. البته ممکن است اشتباهی کرده باشیم ولی کسی که دربارهاش اشتباه شده، غمض عین فرموده و حرفی نزده باشد. البته خیلیها سعی کردهاند با استدلال خودشان ما را مجاب کنند که اشتباه کردهایم، اما ما نپذیرفتهایم. چون این موارد در نهایت باید از فیلتر منطق ما بگذرد. تنها موردی که همه دربارهاش به توافق رسیدیم همان داستان آقای حداد بود.
یکبار هم حاج علی آقا لاریجانی از شما گلایه کرد...
حالا شما «حاجی»اش را گفتید و ما توی برنامه نگفتیم. علی آقا تعبیری است که آدمهای خیلی صمیمی با آقای لاریجانی، از آن استفاده میکنند. البته این را سردبیر برنامه به من گفت و من هم آنموقع گفتم این «علی آقا» تعبیر خوبی است؟ گفت کسانیکه خیلی با آقای لاریجانی فابریک هستند علی آقا میگویند. تصور ما این بود که این بازتاب بدی ندارد و فکر میکنم که آقای لاریجانی اعتراض نکرد، شوخی کرد.
شما دست به گیرتان به آقای بهبهانی هم خوب است!
من چند وقت پیش آقای بهبهانی را در هیأت دولت دیدم. با هم سلام و علیکی کردیم. ایشان میگفت که من عاشق برنامه شما هستم! بسیار انسان رسانهای و با تحملی بود. با اینکه سابقه کار سیاسی نداشت ولی از این مشی ایشان واقعا خوشحال بودم. او متوجه شده بود که آدم سیاسی اگر نقد نشود خیلی موجود لوس و بینمکی خواهد بود. کسیکه فقط صبح تا شب مثل آدمهای تیتیش مامانی قدم بزند و فقط به او آفرین بگویند اصلا جذاب نیست. اینجور برنامهها حتی میتوانند به محبوبیت آدمهای سیاسی کمک کند.
شما وقتی اخبار آقای مشایی را میخوانید لحن خاصی دارید. این لحن، تعمدی بهنظر میرسد.
شاید، اما واقعا قصدم این نبوده. من خیلی مراقبم که علاقهمندیها یا بغض شخصیام روی حرفم و کلامم اثر نگذارد. (هر چند نسبت به ایشان هیچ نظر ویژهای هم ندارم) واقعا یکی از دغدغههای بزرگ من همین است؛ چون این کار، کار کوچکی نیست. یعنی یک مورد از همین نقدها به خود من وارد شود معلوم نیست به سقف آسمان چندم میچسبم؟ کار سادهای نیست و حرف سادهای هم نیست. شنیدن این حرفها سعهصدر میخواهد. واقعا تلاش کردهام که لحنم تغییر نکند. البته گفتم که 20 درصد کار در اختیار من نیست. ولی در آن 80 درصدی که واقعا نظر من بوده، یعنی بعدش اشتراک نظر داشتیم، سعی کردهام که این اتفاق نیفتد و خدا کند که هیچوقت نیفتد. اما قبول کنید که بعضیها خودشان زمینه سوژه شدن را فراهم میکنند.
ممکن است نقدهای شما در مورد افراد برجسته خیلی مؤثر نباشد، اما نسخه بعضیها را میپیچد!
مهم این است که نقد وجود داشته باشد. تأثیرش را هم حتما میگذارد. در مورد بعضیها زودتر و درباره عدهای دیرتر. محض ریاکاری، این خاطره را میگویم: خاطرم هست یکبار یک نشریه سازمانی برای من آمد که بهطرز عجیب و غریبی از عکسهای رییس آن سازمان پر بود. رییس روابط عمومی آن سازمان که این نشریه را منتشر کرده بود از دوستان من بود. من برای این مجله یک آیتم ساختم. برنامه که پخش شد، همان دوستم تلفن کرد و گفت: «تو چی کار کردی؟!» گفتم به خودت مسلط باش، چیزی نشده! گفت: هیچی نشده؟ من الان دارم وسایلم را جمع میکنم بروم! آن شب این بنده خدا تا صبح هشت بار به من زنگ زد.
اثرگذاری برنامه را تا حالا رصد کردهاید؟ اینکه شما بانی خیر برچیده شدن چه رفتارهای نادرست یا تقویت کدام هنجارها شدهاید؟!
نه. اصلا نمیدانم اینطور میشود کار را تحلیل محتوی کرد و نتیجه واقعی هم گرفت یا نه! اما تأثیر بعضی از برنامهها و آیتمها مشخص است. مثلا آیتمهایی که در مورد همایشها و خوابیدن افراد در این همایشها کار میکردیم؛ بازتاب این آیتمها خیلی زیاد بوده است. من امیدوارم که مانع برگزاری همایشهای بیفایده شده باشیم. من خود بزرگبینی میکنم و میگویم که تا حدی هم ما بیتأثیر نبودهایم. اگر گفتار چهرهها را بررسی کنید متوجه میشوید حرفهایشان یککم پالایش شده است و در سخنانشان دقت میکنند. مواظب هستند که تناقض نداشته باشند، حواسشان هست که آمار غلط و بیربط ندهند، نه اینکه صفر شده، اما نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده است، لاقل خطای فاحش نمیکنند؛ راستش را بخواهید الان، نسبت به گذشته پیدا کردن سوژه برای من سخت شده است