ارایه این فهرست چند کارکرد داشت که مشهورتر از همه، برای تلویزیون بی بیسی و صدای آمریکا و مراجع حقوق بشری که در هفته های گذشته مشغول موضوعات ندا و سپس ترانه موسوی و بعد کهریزک و ادعاهای کروبی بودند، خوراک جدیدی فراهم کرد.
اندکی پس از ارایه فهرست 72 تن، روشن شد نام چند نفر از این فهرست ساختگی است. کودکی بنام علیرضا توسلی که همان روزها در جاده ساوه بر اثر تصادف مرحوم شده بود نام و مشخصات اش در فهرست قربانیان حوادث بعد از انتخابات آمده بود. علیرضا نجاتی دیگر نام موجود در فهرست که به ادعای الویری و بهشتی احراز هویت شده و پس از ضرب و شتم در بیمارستان، مرحوم و در قطعه 213 بهشت زهرا دفن شده بود، وقتی نام خود را در فهرست 72 نفره دید در وبلاگ خود طنزی با عنوان «وبلاگ نویسی از دیار باقی» نوشت و درآن از زنده بودن خود و زخمی شدنش به دست هواداران موسوی خبر داد. در فهرست 72 نفره الویری – بهشتی ، نام ترانه موسوی هم به چشم میخورد که در نیمه شهریور ماه با وجود پیدا نشدن سرنخ یا مدرک هویتی از وی یا خانوادهاش، نزدیکان موسوی همچنان وی را کشته حوادث بعد از انتخابات معرفی میکردند.
در شهریور ماه 88، سرزدن به خانواده دستگیر شدگان یا کشته شدگان حوادث بعد از انتخابات کار روزانه کروبی و موسوی شده بود.

در ششم شهریور، میرحسین موسوی به همراه نزدیکانش در مجلس ختم «سعیده پورآقایی» در مسجد جامع قلهک که نامش در فهرست 72نفره بهشتی – الویری بود شرکت کرد. مجلس ختم از طرف طرف نزدیکان موسوی ترتیب داده شده بود. سایت های حامی موسوی در فاصله 3 تا 8 شهریور درباره سعیده پورآقایی اخباری دلخراش و تکان دهنده منتشر میکردند:
- سعیده تنها فرزند یک جانباز شهید است که به جرم تکبیر گفتن شبانه در پشت بام منزلاش توسط نیروهای لباس شخصی دستگیر و پس از تجاوز، بدنش با اسید سوزانده شده است (نوروز، 3 شهریور)
- نهادهای امنیتی از تحویل دادن جنازه به خانواده پورآقایی خودداری ورزیدند و در عوض جنازه را به طور مخفیانه در قطعه ی ۳۰۲ بهشت زهرا به خاک سپردند (بی بی سی فارسی، 5شهریور)
- پس از ۲۰ روز، جنازه سعیده پورآقایی در یکی از سرد خانه های جنوب تهران توسط مادرش شناسایی شد (نوروز، 6شهریور)
- خانوادهی پور آقایی تحت فشار قرار گرفتند تا علت مرگ دخترش را بیماری کلیوی اعلام نمایند (بی-بی¬سی فارسی، 6شهریور)
- مگر پدر سعیده رزمنده ایی نبود که بر اثر جراحات شیمیایی به شهادت رسید؟ (سایت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، 6شهریور)
- مراسم ختم سعیده پورآقایی شنبه هفتم شهریور به صورت محدود در مسجد قلهک برگزار شد و نمایندگانی از جنبش سبز برای همدردی با این خانواده شهید مظلوم در این مراسم حضور یافتند (نوروز، 7شهریور)
اندکی بعد مشخص شد سعیده پورآقایی فرزند شهید نیست و پدرش چند سال پیش مرحوم شده و تنها فرزند خانواده هم نیست و اصولاً دستگیر نشده بلکه برای مدتی از منزل خارج شده است. بخش خبری 20:30 سیما در 31 شهریورماه با خود سعیده پورآقایی و مادرش مصاحبه کرد. مادر سعیده ماجرای دستگیری و کشته شدن سعیده را ساختگی و الغا شده توسط اطرافیان موسوی خواند.

برای اعلام و عرض تسلیت فوت سعیده و تدارک برگزاری مجلس ختم را بازگو کرد
سایتهای طرفدار موسوی ابتدا مصاحبه شونده را بازیگری شبیه «شهید سعیده پورآقایی» معرفی کردند و 20:30 را به دروغ پردازی متهم کردند اما با روشن شدن موضوع، کل ماجرای سعیده پورآقایی را دام اطلاعاتی رژیم برای انحراف جنبش سبز دانستند (نوروز، 3مهر)

پافشاری نزدیکان موسوی برای افزایش آمار کشتهها هم فضای نسبتاً سردشده اعتراضات را گرم و احساساتی میکرد و هم برای مدعی خونها، مشروعیت و مظلومیت میآورد و از همه مهمتر موضوع تقلب در انتخابات را که تا آن روز موسوی نتوانسته بود اثبات کند، از اذهان پاک و بهانه جدیدتر و منطقی تری برای ادامه اعتراضات خیابانی فراهم میکرد.
اواخر مردادماه زمانی که شایعه وجود فهرست 72 نفره بهشتی – الویری در محافل سیاسی پیچید، کمیته ویژه مجلس برای پیگیری حوادث پس از انتخابات به موضوع واکنش نشان داد و آنها را برای کمیسیون امنیت ملی مجلس فراخواند.
در جلسه الویری – بهشتی با نمایندگان مجلس، فهرستی 72 نفره حاوی نام و تاریخ کشتهشدن هریک ارایه شد. نمایندگان حاضر در جلسه از الویری و بهشتی درخواست کردند برای پیگیری موثرتر، سرنخی از هویت خود یا بازماندگان اعضاء فهرست ارایه کنند اما پیگیریهای متعدد نمایندگان بینتیجه بود. در چهاردهم شهریور علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت: «پس از گذشت یک ماه از حضور آقایان الویری و بهشتی در مجلس، پیگیریهای متعدد دبیر کمیسیون از آنان برای ارائه سرنخی از اسامی موجود در فهرستشان بی نتیجه بود آنها دوباره طی نامهای به کمیته ویژه پیگیری مجلس اسم این افراد را بدون مشخصات اولیه و ضروری ارائه کردند و فقط 3 نفر به لیست 69 نفره آنان افزوده شده است... به همین دلیل ادعاهای مطرح شده در این زمینه با توجه به عدم ارائه مشخصات اولیه آنان به شدت زیر سوال است» (فارس، 14خرداد)
فرهاد تجری نایب رئیس کمیسیون حقوقی قضایی مجلس و عضو کمیته ویژه پیگیری حوادث پس از انتخابات هم گفت: « ما همچنان خواستار ارایه مشخصات افراد قید شده در آن لیست هستیم تا موضوع را پی گیری کنیم» (ایرنا، 15شهریور)
در اوایل شهریور، الویری و بهشتی برای ارایه مشخصات یا سرنخی از هویت اسامی فهرست خود تحت فشار رسانهها، کمیته ویژه مجلس و هیات سه نفره قوه قضائیه قرار گرفتند اما در پاسخ به مطالبه سند یا سرنخی از کشتهشدگان، سایت های هوادار موسوی اعلام کردند کشتهشدگان در اواخر تیرماه در قطعه 302 بهشت زهرا بطور شبانه و مخفیانه دفن شدهاند و اغلب هویت نامعلوم دارند. در واقع آنها بجای ارایه سند و مدرک ادعای خود، ادعای جدیدتری مطرح و دولت و مجلس و قوه قضائیه و رسانهها را به دنبال اثبات یا رد ادعای جدید خود فرستادند.
در سوم شهریورماه، لاریجانی به کمیته ویژه تحقیق مجلس از حوادث پس از انتخابات دستور داد ماجرای دفن شبانه افراد مجهولالهویه قطعه 302 را بررسی کند ( اعتماد، 4 شهریور). تعدادی از نمایندگان به بهشت زهرا رفتند و قبرهای قطعه 302 را صورتجلسه کردند.
روابط عمومی بهشت زهرا اعلام کرد: «ساعات کار امور تدفین در بهشت زهرا (س) از ساعت هشت صبح تا 16 بعد از ظهر بوده و اصولا موضوعی به نام «دفن شبانه» در بهشت زهرا (س) صحت ندارد. کشته شدگان اغتشاشات اخیر بنابر درخواست خانوادههایشان در قطعات مختلف بهشت زهرا (س) دفن شدهاند. قطعه 302 بهشت زهرا (س) یک قطعه عمومیروز است که حدود 40 درصد اموات روزانه تهرانیها در آن دفن میشوند که در بخشی از آن برابر روال همیشگی قطعات عمومیتعداد معدودی افراد مجهولالهویه که در اثر سانحه رانندگی یا احتمالا اعتیاد به مواد مخدر فوت شده و از پزشکی قانونی اعزام شدهاند، با رعایت کلیه تشریفات قانونی و شرعی دفن شدهاند. کلیه اموات دفن شده در قطعه عمومی302 دارای مدارک پزشکی صادره از پزشکی قانونی یا بیمارستانهای مربوطه بوده که این مدارک در سامانه ثبت و ضبط اطلاعات درگذشتگان موجود است» (ایسنا، 3شهریور)
در همین زمان اعلام بازنشستگی مدیر عامل بهشت زهرا پس از 32 سال، سوژه و بهانه جدیدی به سایتهای حامی موسوی داد. بی¬بی¬سی اعلام کرد: «رضائیان به دلیل افشای دفن شبانه شهدای جنبش سبز پس از 32 سال از مدیریت بهشت زهرا برکنارشد» (بی بی سی فارسی، 2شهریور) خود رضائیان گفت که پیش از این ماجراها بازنشسته شده است (تابناک، 5 شهریور)
در نوزدهم شهریور ماه بخش خبری 20:30 در گزارشی از قطعه 302 بهشت زهرا، دفن افراد گمنام و مجهولالهویه را در چارچوب تشریفات قانونی امری عادی و همیشگی دانست و تاخیر در دفن افراد مجهولالهویه در قطعه 302 را به دلیل ساختن دستشویی در کنار این قطعه عنوان کرد. این نکته گزارش 20:30 درباره قطعه 302 بهانه جدیدی به دست سایتهای هوادار موسوی داد تا اصل گزارش درباره دروغ بودن دفن شبانه کشتهشدگان در حوادث اخیر در این قطعه را لوث و مساله ساختن دستشویی را بهانهای برای رد اصل گزارش کنند (برای نمونه ببینید: آینده نیوز،20 شهریور)
در گیر و دار ماجرای فهرست 72 نفره و دفن شبانه اجساد در بهشت زهرا، انتشار وسیع خبر دستگیری عاطفه امام دختر جواد امام از اعضای بازداشت شده سازمان مجاهدین و متهم به مشارکت در کودتای مخملی، دوباره فضای سیاسی را تحت تاثیر قرارداد. در 15 شهریور سایتهای هوادار موسوی به طور همزمان و از زوایای مختلف، ماجرای تکان دهده دستگیری و اذیت «عاطفه امام» را تشریح کردند:
جرس، سایت منسوب به عطا الله مهاجرانی مقیم لندن نوشت: «عاطفه امام امروز در حالی بازداشت شد که پدرش جواد امام رئیس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی از 26 خرداد بازداشت شده است. عاطفه امام، دختر 18 ساله جواد امام به طرز وحشیانه ای در خیابان طالقانی توسط افراد ناشناس بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شد» (شبکه جنبش راه سبز-جرس، 15شهریور)
نوروز خبرداد: «ساعاتی پیش چند نفر مرد ناشناس، عاطفه امام فرزند 18 ساله جواد امام عضو زندانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را با هتاکی و با این عنوان که لیاقت چادر ندارد، چادر از سر وی کشیده بودند بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل نمودند» (نوروز نیوز، 15شهریور)
لیلی سادات جلال زاده، مادر عاطفه و همسر جواد امام، روز بعد در مصاحبه با بی بی سی گفت: «یکی از افرادی که در دستگیری دخترش نقش داشته از همان کسانی است که پدرش جواد امام عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را دستگیر کرده است و احتمالا از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. او هدف دستگیری دخترش را تحت فشار قرار دادن پدر عاطفه برای اعتراف گیری دانست.جلال زاده تاکید کرد که دخترش هنگام بازداشت کاملا سالم بوده و خواست این واقعیت به آگاهی همگان برسد» (بی بی سی فارسی، 16شهریور) لیلی جلال زاده همان کسی بود که هفته قبل از طرف ستاد موسوی برای اعلام خبر کشته شدن سعیده پورآقایی با مادر وی تماس گرفته بود.
روز 16شهریور لیلی جلال زاده به سایت کلمه گفت: «عاطفه امروز صبح ساعت 11 دوباره تماس گرفت و گفت که خیلی تحت فشار هست و از او می خواهند تا اعتراف کند. از دخترم خواسته اند به ارتباط نامشروع با یکسری از افراد سیاسی که هم اکنون درون زندان هستند، اعتراف کند! او می گفت از دیروز تا حالا فقط مقداری آب دادند بخورد. یک دفعه آب یخ رویش می ریزند. در یک اتاق کوچک نگه اش می دارند که مجبور است خودش را درون آن مچاله کند. یک گربه را هم در این اتاق کوچک گذاشته اند. مادر عاطفه امام ادامه داد: تنها برای اعتراف دروغین است. آیا اسلام این را به ما گفته که می شود چادر از سر یک دختر 18 ساله بکشند و بدون چادر بین دو مرد بنشانند و با چشم بسته ببرندش و بدون چادر برای تلفن زدن بیرون بیاورندش؟ دختری که پدرش حدود 8 سال سابقه جبهه دارد. این دختر از شش سالگی چادر سرش می کرده حال چطور جرات می کنند با او این چنین رفتار کنند؟ …پدرش امروز دادگاه داشته است. شاید بخواهند با این کارها پدرش را بشکنند یا دخترم وسیله ای شود تا بتوانند به هدفشون برسند و هدفشون هم اعتراف گرفتن از دوستانی است که داخل زندان هنوز شکسته نشده اند. بچه های کوچک را گرفته اند تا با ترس و ارعاب بزرگ ترها را بشکنند...» (سایت کلمه، 16شهریور)
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم با شرح ماجرای عاطفه امام در نامه بسیار تندی خطاب به رئیس قوه قضائیه نوشت: «پیش از شما آیة الله شاهرودی نیز همین راه را رفتند و در نهایت چنان شد که در کوی دانشگاه جوانان مردم را از بالای ساختمان به بیرون پرتاب کردند و چشمشان را از حدقه در آوردند و زشت ترین و کثیف ترین جنایات در بازداشتگاه هایی نظیر کهریزک رخ داد و ایشان یا خبر نداشتند و یا می دانستند و مجبور به سکوت بودند. ما چنین فرجامی را بر شما نمی پسندیم و شما نیز برخود نپسندید. اگر در خود این توان را می بینید که به این قانون شکنی ها و رفتارهای گستاخانه و اقدامات و اظهارات کسانی که به پشتوانه قدرت و اسلحه پرده دری می کنند و شرم و خجالت برای نظام باقی می گذارند، پایان دهید، بمانید و اگر در خود چنین توانی نمی بینید لباس علم و دیانت را به ننگ تحمل چنین جنایاتی آلوده نسازید.» (نوروز، 17شهریور)
در این میان پای محمدنوری زاد، نویسنده و کارگردان هم به این ماجرا باز شد و با استناد به کامنتی رسیده از فرزند صادق آهنگران به وبلاگش نوشت: «نوشته زیر به صورت خصوصی برایم آمده است. بخاطر ارادتی که به حاج صادق آهنگران دارم و از سلامت و درون پاک او بهره ها برده ام دریغم آمد که نوشته فرزند او بی مخاطب بماند: آقای نوری زاد. سلام. من محمد علی آهنگران فرزند جناب حاج صادق آهنگران هستم. من شما را حدود 15 سال است که می شناسم از زمانی که برای ضبط برنامه ماه مبارک رمضان به خانه ما آمدید و با پدرم مصاحبه کردید. من مدتی است مطالب وبلاگ شما را می خوانم و به شما که امروز برای دفاع از حقوق مردم کوچه و بازار بی قراری می کنید آفرین می گویم. خلاصه بگویم تکلیف نسل من که این روزها 30 ساله می شوم، روشن است اما شما را به روح پاک امام و عظمت رسول الله پدرم را دریابید. به خاطر دارم شبی که قطعنامه پذیرفته شد جناب ایشان از بهت و حیرت و نگرانی تا صبح قدم می زد و اشک می ریخت و به مظلومیت امام و شهدا ناله می کرد. اما از آن سال تا به این روزها اینقدر ایشان را آشفته ندیده بودم. این روزها و به دنبال وقایع بعد از انتخابات ایشان مریض شده و برای کمتر برنامه ای قول مساعد می دهد. شبها تا صبح اشک می ریزد و زحمات خود و سایر مجاهدان را از دست رفته می بیند. ایشان را برده ایم دکتر با قند 320 دکتر گفته مرض قندش عصبی است. چرا حماسه خوان سالهای عاشقی شما و رزمندگان تاب نمی آورد؟ چرا هر لحظه آرزوی مرگ و شهادت می کند؟ چرا 20 صفحه خطاب به من وصیت نامه نوشته است؟ عرصه بر ما و ایشان تنگ شده است؟ ایشان امشب شدیدا بد حال شدند وقتی مصاحبه مادر عاطفه امام دختر آقای جواد امام را که رزمنده بوده و هم ایشان و دخترش عاطفه بازداشت شده را از بی بی سی شنیدند جایی که مادر می گفت به جهانیان و همه مردم بگویید دخترم سالم و پاکدامن بوده و بازداشت شده؟ اینها که گفتم مختصری از شرح حال بلبل خمینی بود. قصد درد دل داشتم با شما و این که بگویم نگران و آشفته اییم .. دعایمان کنید.»( وبلاگ محمد نوری زاد، 16شهریور) صادق آهنگران دوروز بعد مطالب نسبت داده به خود و بیماری اش را کلا تکذیب کرد (فارس، 18شهریور) ظاهرا محمد نوری زاد تحت تاثیر کامنت رسیده قرار گرفته و بدون اینکه صحت و سقم و هویت واقعی ارسال کننده آن را پیگیری کند، آنرا منتشر و تحلیل کرده بود.
همان روز اعلام شد: «عاطفه امام فرزند عضو برجسته و زندانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پس از نزدیک به 28 ساعت بازداشت در وضعیتی نا مطلوب، نزدیک اذان مغرب در بهشت زهرا رها شد. او در حالی که چادرش توسط ربایندگان به او پس داده نشده بود، با مقنعه ای پاره در حالیکه کیف پولش را از او گرفته بودند در بهشت زهرا وادار به پیاده شدن از ماشین می شود. او در حالی که تهدید شده بود که چشم بندش را باز نکند بعد از مدت زمان طولانیای که در یکی از قطعات بهشت زهرا رها شده بود، چشم بندش را برداشته و متوجه می شود که آزاد و به حال خود رها شده است. سپس به دلیل تاریکی نسبی هوا به حرم امام خمینی پناه می برد و با تلفن عمومی با منزل تماس می گیرد و درخواست کمک می کند. پس از رسیدن خانواده، او همان لحظه به نیروهای پلیس مستقر در حرم امام مراجعه و با تنظیم یک صورتجلسه از کسانیکه وی را ربوده بودند شکایت می نماید.»(کلمه، 17شهریور)
ماجرای عاطفه امام هم که طی سه روز فضای سیاسی کشور را تحت تاثیر قرار داده بود اینچنین به پایان رسید: همسر جواد امام طی مصاحبه ای خبر دستگیری و بازداشت دختر خود را دروغ اعلام کرد و گفت: «دختر بنده در اقدامی ماجراجویانه و با توجه به شرایط خاص روحی و روانی ناشی از دستگیری پدرش، چنین اقدامی را کرد که به همین خاطر از همه عذرخواهی می کنم» (فارس، 27شهریور)
شهریورماه 88 درحالی که اصلاح¬طلبان در گیر اثبات ادعاهای کروبی، بهشتی و الویری بودند، اصولگرایان بررسی کابینه احمدی نژاد و رای اعتماد به وزرای جدید را در دستور کار داشتند. سایت های اصولگرا از مدتی پیش با تشریح جزوات و دستورالعملهای انقلاب نرم، رفتار و عملکرد موسوی و جنبش سبز در ماههای قبل و بعد از انتخابات را با دستورالعمل های انقلاب نرم مقایسه و مشابه ارزیابی میکردند (دستورالعمل 198گانه جین شارپ برای اجرای انقلاب¬های نرم و بدن خشونت در بخش پایانی این کتاب آورده شده است)
در این میان، اظهارات برخی از متهمان کودتای نرم در دادگاه، مستندات مربوط به اجرای انقلاب مخملی و نرم توسط اصلاح¬طلبان را تقویت می¬کرد. از جمله کیان تاجبخش نماینده سابق بنیاد سوروس در ایران در جریان محاکمهاش در سوم شهریورماه گفت: «بعد از تاسیس دولت اصلاحات در سال 1376 در شیوه براندازی تغییراتی مشاهده میشود. به دنبال این تغییرات، استحاله فرهنگی به نوع توسعه سیاسی یا استحاله سیاسی تبدیل شده است. به دلیل ادامه فعالیت افراد سرشناس جریانهای سیاسی سازندگی و احزاب اصلاحات و همکاری و حمایت برخی از مسئولین جمهوری اسلامی مثل نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل و برخی فعالین سیاسی یک حاشیه امن برای این فعالیتها و همکاریها بین عناصر داخلی و خارجی ایجاد شد که موجب ایجاد عدم حساسیت نظام نسبت به برنامهریزیهای طولانی مدت شد که میتوان گفت این عدم حساسیت باعث شد تا نیروهای بیگانه بویژه آمریکاییها از دو طریق احزاب سیاسی و NGO های غیردولتی وارد ایران شوند. اگر ما یکی از اولین نمونههای براندازی را ارتباط سفر عطریانفر به بنیاد سوروس قبل از 1376 بدانیم میتوانیم نهایت آن را ملاقات مستقیم خاتمی همراه ظریف با جرج سورس در نیویورک در سال 1385 دانست که این یک ارتباط مستمر بوده و ادامه داشته است» (فارس، 3شهریور)
حدود یک ماه بعد، خبرگزاری ایرنا از نیویورک گزارش داد: «جورج سوروس رییس هیات مدیره موسسه جامعه باز (OSI) شامگاه 11 سپتامبر 2009 در سالن اجتماعات هتل بین المللی ترامپ (Trump International Hotel) نیویورک در جمع مدیران و فعالان تعدادی از سازمان های غیردولتی امریکا به مناسبت سالگرد حملات یازده سپتامبر سخن می گفت، ضمن تاکید بر لزوم تقویت رویکردهای روادارانه در جهان اسلام ، دیدار خود با محمد خاتمی در سال 2006 را در همین راستا ارزیابی کرد» (ایرنا، 30شهریور)
در پی انتشار این خبر، دفتر خاتمی با انتشار اطلاعیهای ضمن تکذیب خبر دیدار رئیس جمهور سابق ایران با جورج سوروس اعلام کرد: «سید محمد خاتمی نه این شخص را میشناسد و نه طبعاً در داووس یا جای دیگری با ایشان دیدار و گفتوگوی شخصی یا مشخصی داشته است. البته در مجامع فراوان بین المللی که ایشان شرکت یا سخنرانی کردهاند شنوندگان فراوان داشته است و مطالب بیان شده توسط ایشان کاملاً روشن است و مسؤولان عالیرتبه نیز مرتباً چه به صورت مکتوب و چه شفاهاً در جریان قرار گرفتهاند» (ایسنا، 31شهریور) دفتر خاتمی اوایل شهریور نیز اظهارات کیان تاجبخش در دادگاه درباره ملاقات سوروس – خاتمی را تکذیب کرده بود.
در پنجم مهرماه، سایت الف صفحه 207 از کتاب «پارادوکس ایران مدرن»، خاطرات هومن مجد (مترجم خاتمی در سفرش به آمریکا) را ترجمه و منتشر کرد که از سفر سوروس به محل اقامت خاتمی در آمریکا برای دیدار با وی نوشته بود (الف، 5 مهر) روز بعد هومن مجد در گفتگو با صدای آمریکا ملاقات خاتمی سوروس را تکذیب کرد. دفتر جورج سوروس نیز خبر ملاقات خاتمی – سوروس را تکذیب کرد. ( روزنامه سرمایه، به نقل از بی بی سی، 2مهر)
اواخر شهریور ماه جنبش سبز فرصت جدیدی برای ابراز وجود و خودنمایی از طریق حضور در یک «تجمع مجاز و رسمی» پیدا کرد: راهپیمایی روز قدس در جمعه 27 شهریور 88.

از حدود دو هفته پیش از روز قدس همه سایتها و تلویزیونهای ماهوارهای برای بسیج هواداران موسوی در راهپیمایی روز قدس تدارک مفصلی میدیدند. یک مشکل کار این بود که روز قدس (جمعه آخر ماه رمضان)، فضایی انقلابی معنوی داشت حال آنکه بخش زیادی از هواداران موج سبز از طبقات مرفه شمال تهران بودند و میانه چندانی با این فضاها نداشتند. تلویزیون صدای آمریکا مشکل را اینطور حل کرد: «امسال مردم با حضور در راهپیمایی روز قدس، شعارهای واقعی خود را سر می دهند» (صدای آمریکا، 25 شهریور) این شعارهای واقعی؛ به تدریج در سایتهای جنبش سبز تولید و منتشر می شد:
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی
نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران
روز 27شهویور راهپیمایی رسمی روز قدس با جمعیت انبوهی برگزار شد و تعداد انگشت شماری با مچبند سبز در حاشیه راهپیمایی، مجالی برای خودنمایی نیافتند. خود موسوی در خیابان انقلاب وارد راهپیمایی اصلی شد اما از سوی حاضران در راهپیمایی به شدت مورد عتاب و سرزنش قرار گرفت. موسوی در بیانیه شماره 13 خود در این باره نوشت: «اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشتهای گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند. در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور میکردم و میدیدم که آن چهرهها را دوست دارم. و میدیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند» (بخشی از بیانیه شماره 13موسوی، 6مهر88)

27شهریور1388، جمعه آخر ماه رمضان، خیابان انقلاب تهران
بخش اصلی هواداران موسوی البته در راهپیمایی اصلی حضور نیافتند. اغلب آنها حوالی ساعت 11 در میدان هفت تیر تجمع کردند و بسوی میدان ولیعصر به راه افتادند بخشی هم در پارک لاله در شمال منطقه نمازجمعه و راهپیمایی اصلی تجمع کردند. پلیس و نیروهای بسیجی در حوالی پل کریمخان تلاش کردند جمعیت متمرکز شده که حدود 5 هزارنفر تخمین زده می¬شدند و شعارهای اعلام شده از صدای آمریکا را سر می¬دادند را متفرق سازند. آتش زدن سطل زباله و پرتاب سنگ و چوب از یک سو و پرتاب گاز اشک آور از سوی دیگر. این برنامه حدود 30 دقیقه جریان داشت و ماحصل آن تعدادی موتور آتش گرفته متعلق به بسیجیان، خرد شدن شیشه چند خودروی پارک شده در کنار خیابان و آتش گرفتن چندین سطل زباله بود. از پارک لاله هم خبر رسید تعدادی از سبزها با نمازگزاران در حال بازگشت از نماز جمعه درگیر شدند و پلیس تعدادی را آنجا دستگیر کرد (مصاحبه نگارنده با یک شاهد عینی) نکته قابل ملاحظه در تجمع سبزها، بدحجابی تعداد قابل توجهی از زنان، همراه داشتن بطریهای آب و روزهخواری عمدی برخی از آنها بود.

خیابان کریمخان زند، ساعت 11صبح 27شهریور

در این ایام رسانه¬های اینترنتی حامی موسوی برای توجیه ریزش شدید نیروهای میدانی و شرکت کنندگان در تجمعات خیابانی، به تدریج از فتوشاپ و حقه های گرافیکی برای زیاد نشان دادن تجمع کنندگان استفاده می-کردند. ابداع و انتشار شعار «ما بیشماریم» برای غلبه بر همین مشکل بود. با این حال تعداد تجمع کنندگان حامی موسوی در روز قدس نسبت به وعده میلیونی رسانه های حامی وی چنان کم بود که استفاده از فتوشاپ حتی به روزنامه ها هم رسید و روزنامه اعتماد در شماره شنبه 28شهریور، عکس حامیان موسوی در حاشیه راهپیمایی روز قدس را با دستکاری گرافیکی، پرشمار و انبوه نشان داد.

شنبه، 28شهریور

پس از نمازجمعه 26تیر، شعارهای سبزها در روز قدس، دومین حرکت هماهنگ شده آنها در حمایت علنی از منافع دشمنان جمهوری اسلامی (آمریکا و اسرائیل) بود. طرفداران موسوی در حالی شعار «نه غزه، نه لبنان» سر می¬دادند که چند هفته قبل در اعتراض به سرکوب مسلمانان تحت حمایت آمریکا توسط دولت چین، در نماز جمعه تهران شعار «مرگ بر چین» سر داده بودند و دولت ایران را بخاطر بی تفاوتی در سرکوب شورش اویغورها (گروه مسلمان چینی تحت حمایت آمریکا) توسط دولت چین شدیدا سرزنش می¬کردند. شعارهای تند و ضد اسلامی سبزها در حاشیه روز قدس با واکنش منفی اکثر چهرههای سیاسی روبرو شد. علی مطهری با انتقاد از موسوی بخاطر غربال نکردن هواداران واقعی خود از نیروهای سلطنت طلب و منافقین، جنبش سبز را جنبش بی سر نامید و نوشت: «هنر رهبری یک جنبش اجتماعی این است که همواره بتواند نیروهای هوادار خود را در مسیر درست و همراستا با اهداف اولیه آن جنبش هدایت کند. برخی شعارهایی که هواداران «موج سبز» در حاشیه راهپیمایی عظیم مردم در روز قدس سر می دادند نشان داد که رهبران این جریان اجتماعی از هدایت آن در مسیر اهداف خود عاجزند و هرکسی از ظن خود یار این جنبش شده است. به عبارت دیگر معلوم شد که «موج سبز» یا «راه سبز امید» یک جنبش بی سر است و مخالفان نظام اعم از سلطنت طلبان و منافقین و همه کسانی که کینه ای از جمهوری اسلامی به دل دارند و حتی کسانی که با اسلام مخالفند در آن راه یافته اند آیا می توان باور کرد که شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و شعار «مرگ بر روسیه» به جای «مرگ بر اسرائیل» و شعار «جمهوری ایرانی» به جای «جمهوری اسلامی» شعار جنبشی باشد که مدعی است می خواهیم اصول بر زمین مانده قانون اساسی را که شامل آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی است عملی سازیم و اسلامی بودن نظام و همبستگی اسلامی و دفاع از سرزمین اسلامی را یک اصل مفروض و مسلم می داند؟ آیا این شعارها که به معنی مخالفت با روز قدس و همراهی با صهیونیسم جهانی است می تواند مورد حمایت رهبران این حرکت اجتماعی باشد که مدعی احیای راه امام خمینی هستند؟... لازم است آقایان موسوی، کروبی و خاتمی که به هرحال رهبران این حرکت قلمداد شده¬اند از این شعارها تبری جویند و اگر واقعا به دنبال اصلاحات اجتماعی و احیای اصول فراموش شده قانون اساسی در خصوص حقوق فردی و اجتماعی مردم هستند اجازه ندهند که هواداران آنها از چارچوب اهداف آنان خارج شوند، در غیر این صورت آنها به ابزاری در دست دشمنان اسلام تبدیل خواهند شد» (الف، 30شهریور)
موسوی اما از تجمع سبزها در روز قدس استقبال کرد و در بیانیه سیزدهم خود بدون اشاره به ماهیت ضد اسرائیلی روز قدس، طبق معمول در ادبیاتی انقلابی – دینی، نوشت: «راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب میشود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار میرود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به خاطر پیشداوریهای نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند» (پاراگراف شروع بیانیه شماره 13موسوی، 6مهر88)
موسوی عمداً از پالایش هوادارانش اجتناب میکرد و مانند مبارزات انتخاباتی تلاش داشت هیچ سلیقه و گروهی را از خود نراند غافل از اینکه جنبش اجتماعی قبل از هر چیز احتیاج به ایدئولوژی دارد. جنبش که در آن هم رزمندگان دفاع مقدس، هم دوم خردادیها، هم مجاهدین خلق هم سلطنت طلبان، هم لیبرالهای ملی مذهبی و هم بیت امام(ره) حضور داشته باشند، انسجام و دوامی نخواهد داشت.
چند ماه بعد و در ماجراهای روز عاشورا و 22بهمن، روزگار این درس را با هزینه ای هنگفت به موسوی یادآوری کرد و از جمعیت انبوه راهپیمایی 25خرداد، در روز عاشورا (6دی) تقریباً جز مشتی اوباش که بجای فرمانبری از موسوی، گوش به واشنگتن و لندن و حیفا داشتند، چیزی باقی نماند.
اوایل شهریور88، مهدی هاشمی رفسنجانی، رئیس دفتر هیات امنای دانشگاه اسلامی به بهانه سرکشی از وضعیت شعب دانشگاه آزاد اسلامی در خارج از کشور، از ایران خارج شد وی در طول حوادث پس از انتخابات همواره در معرض شایعات درباره نقش آفرینی پشت صحنه و تامین مالی آشوب¬ها بود. هشت ماه پس از خروج فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از کشور، وزیر اطلاعات اعلام کرد: «وزارت اطلاعات حکم جلب مهدی هاشمی را در اختیار دارد» (خبرگزاری¬ها، اول اردیبهشت89 ) مهدی هاشمی تا زمان پایان نگارش این کتاب در خرداد89 به کشور باز نگشت.
در آخرین روز شهریور 88 احمدی نژاد مانند چهارسال گذشته برای شرکت در اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل عازم نیویورک شد.

در اعتراض به سفر احمدی نژاد به مقر سازمان ملل، نیویورک، اول مهر1388
فرق سفر امسال احمدینژاد با سفرهای قبلی این بود که این بار صهیونیستها در تجمع ضداحمدی نژادی شان تنها نبودند. در این سفر اپوزوسیون ضدانقلاب و طرفداران مجاهدین خلق زیر پرچم هویت ساز سبز با انگیزه و شور بیشتر از هر سال، مقابل محل استقرار هیات ایرانی تجمع کردند و با هیجان و حرارت کم سابقهای شعارهای ضد جمهوری اسلامی سردادند.
