نسبت بین عقل، نقل و وحی

پرسش این است که بین اسلام، که دین حقی است، و عقل که فی الجمله کشف از حقیقت می کند و حجت است، چه نسبتی برقرار است . از گذشته های دور تا به امروز
همواره بحث در این بوده است که آیا عقل با دین یا وحی سازگار است یا ناسازگار . به همین ترتیب وقتی علوم جدید طرح شدند این پرسش مطرح گردید که آیا علم با دین سازگار است یا ناسازگار .

نظریات مختلفی در پاسخ به این پرسش ها طرح شده است که همچنان مورد مناقشه ها و جدل های حادی است. نخستین مدعای استاد جوادی این است که طرح این پرسشها به این شکل نادرست است؛ بنابراین نباید با این شیوه از طرح بحث انتظار حل آن را داشت . اساساً عقل در سطح وحی نیست تا از نسبت آنها بحث شود. آنچه که در سطح عقل است نقل است نه وحی . عقل همتای وحی نیست، بلکه همتای نقل است و علوم عقلی همتای علوم نقلی است نه همسطح وحی . نقل فهم و تفسیر ما از وحی است نه خود وحی ، غیر معصوم به وحی دسترسی ندارد ، وحی مصون از خطاست اما نقل همچون عقل امکان خطا دارد. (( وحی سلطان علوم است و صاحبان علوم عقلی و نقلی )حکیمان و فقیهان(  را به حریم آن راهی نیست. علوم عقلی و نقلی هر دو همراه با اشتباهات و خطاهایی اند حال آنکه در ساحت وحی الهی خطا راه ندارد))[1] هیچ علم و کشفی در حد وحی نیست . از این رو فیلسوف و متکلم با فقیه و محدث سنجیده می شوند نه با نبی و وصی[2] .

عقل و نقل دو راهی اند که ما را به دین می رسانند ، جاعل و خالق دین خداست ، کاشف دین عقل و نقل است . با استفاده از عقل و نقل می توان دین را شناخت و تشخیص داد که چیزی جزء دین است بنابراین ،    (( عقل و نقل بعد از وحی و تحت شعاع آن ، هر دو منبع معرفت شناختی دین را تأمین می کنند ))[3].

عقل ادراک دین می کند نه انشاء احکام دینی؛ یعنی عقل چیزی بر دین نمی افزاید ، بلکه همانند آئینه ای حکم خدا را نشان می دهد. عقل ربوبیت و مولویت و قدرت بر ثواب و عقاب ندارد بنابراین نمی تواند تشریع کند. حکم عقل به معنای کشف عقل است، چنانکه نقل نیز همین شأن را دارد.
(( عقل مانند طبیب اهل درایت و معرفت است ، نه اهل ولایت و حکومت؛ لذا همانند طبیب فاقد حکم مولوی است، زیرا وی مدرک است نه حاکم )) [4] عقل نظری ، حکمی صادر نمی کند، بلکه با کشف ملاک حکم ، حکم را کشف می کند .[5]

در این مطلب فرقی بین عقول انسان های عادی و عقول انبیا و اولیاء نیست . آنها نیز نمی توانند با عقل خود چیزی بر دین بیفزایند و حکمی جعل کنند . خدا که قادر مطلق و غنی مطلق است تکوین و تشریع را به کسی به نحو استقلالی تفویض نمی کند وگرنه محدودیت او و استقلال مخلوق لازم می آید.[6] معصومین)ع( نیز از پیش خود چیزی را تشریع نمی کنند، بلکه بازگو کننده تشریع الهی اند . آنچه از خدا الهام گرفته اند را مطابق  حدیث قرب نوافل با زبان خدا ابلاغ می کنند . ولایت تشریعی آنها به این معناست که آنها مجرای بروز اراده تشریعی خداوندند.[7] چنانکه گفتیم عقل مصدر یا منبع دین نیست . همچنین عقل میزان دین نیز نیست
؛ به این معنا که هر چه مطابق برهان عقلی باشد دین است و هرچه که عقل برهانی به آن راه ندارد خارج از دین باشد. این بینش افراطی نسبت به عقل است که آن را میزان دین می داند . بر این مبنا هنگامی که عقل رشد می کند دیگر نیازی به دین نیست ، در حالی که عقل هیچ گاه ما را از دین بی نیاز نمی کند.

بینش تفریطی که شأن عقل را تنزل می دهد نیز صحیح نیست . از این رو، نباید پنداشت که عقل فقط مفتاح دین است ؛ به این معنا که از عقل در اثبات وجود خدا ، نبوت و حجیت کتاب و سنت استفاده می کنیم و همانند کلیدی برای ورود به دین بکار می گیریم ، اما پس از آن دیگر نیازی به عقل نداریم و برای فهم دین فقط سراغ کتاب و سنت می رویم. (( یکی از آثار مشئوم و تلخ نگاه تفریطی به عقل تفسیر متحجرانه از دین و تبیین راکدانه و جامدانه، نه پویا و پایا از آن است. ))[8]

حق آن است که عقل علاوه بر مفتاح بودن ، مصباح نیز هست و همواره در فهم دین به ما کمک می کند. البته باید توجه داشت که اولاً عقل مراتب دارد و عقول همه افراد در فهم دین یکسان نیست ، ثانیاً عقل در فهم دین محدودیت هایی دارد و همه حقایق دین با عقل قابل شناخت نیست؛ مثلاً شناخت ذات حق و کنه اسماء و صفات حق میسور احدی نیست[9] ، بلکه فیض و فعل الهی که وجه الله است قابل شناخت است.

دیگر اینکه شناخت عقل محدود به کلیات است و جزئیات دین برای عقل قابل شناخت نیست ، راه شناخت جزئیات نقل است.

خلاصه نظریه استاد جوادی در این باره این است که:

اولاً عقل در برابر دین یا وحی نیست ، بلکه در برابر نقل است

ثانیاً عقل و نقل هر دو در درون دین قراردارند ، نه در بیرون دین و مقابل آن

ثالثاً عقل نیز مانند نقل حجت و معتبر است و از این جهت فرقی ندارند.

عقل و نقل به یک مبدأ و مصدر برمی گردند . نقل (( ما انزله الله )) و عقل (( ما الهمه الله )) است.[10] همه مراتب عقل از عقل تجربی تا عقل ناب حتی عقل عرفی که موجب طمأنینه عقلایی باشد حجت شرعی می باشند.[11] عقل برهانی وجود خدا را اثبات می کند. عالم نیز فعل خدا و دین قول خداست . پس آنچه را که عقل می شناسد یا فعل خدا و تکوین است یا قول او و تشریع است . حوزه نقل نیز فعل و قول خداست بنابراین عقل و نقل هردو در صدد انجام یک کارند و هر یک راهی اند برای شناخت دین و وحی.[12] استاد در جایی دیگر می فرمایند : (( دلیل نقلی در حقیقت قول خدا را ارائه می دهد و دلیل عقلی میتواند فعل، حکم و قانون تکوینی و تدوینی را کشف کند و در کنار دلیل نقلی حجت شرعی تلقی شود ))[13]

از نتایج برابری و اعتبار عقل و نقل این است که برای فهم دین به هر دو امر احتیاج است و به صرف اتکاء به نقل نمی توان معارف و احکام دینی را بدست آورد. (( پس مراحل ادراک حکم خدا و فهم حجت و معتبر از دین زمانی کامل می شود که هر دو منبع دین، یعنی عقل و نقل را بطور کامل بررسی می کنیم، آن گاه مجازیم در مسئله ای مدعی شویم که اسلام چنین می گوید. (به عبارت دیگر) مجموع قرآن و روایات و عقل می توانند معرف احکام اسلام بوده و حجت شرعی در باب فهم دین را به دست دهند.))[14]

این سخن بدین معناست که هریک از عقل و نقل به تنهایی بدون دیگری ناکافی است . پس اگر کسی تنها با چراغ عقل یا نقل به سراغ دین رود دین شناسی ناقصی خواهد. 

تعارض عقل و نقل و علم و دین

از آنچه گفتیم بدست می آید که سخن از تعارض عقل و دین بی وجه است ، چنانکه از تعارض نقل و دین نیز نباید سخن گفت ، چرا که عقل و نقل هر دو در زیر پوشش دین قرار دارند . اما عقل و نقل ممکن است در مواردی با یکدیگر در تعارض قرار گیرند که باید به این تعارض رسیدگی نمود . علم محصول عقل است . اگر از تعارض عقل و دین نمی توان سخن گفت ، از تعارض علم و دین هم نباید بحث کرد.

توهم تقابل علم و دین ناشی از جدا کردن حوزه عقل و وحی است . اگر عقل را داخل در دین بدانیم جایی برای چنین تقابل و تعارضی نخواهد بود.[15]  آنچه تاکنون از تعارض علم و دین پنداشته شده است در واقع تعارض عقل و نقل بوده است نه تعارض عقل و وحی یا علم و دین . اگر عقل و علم را در درون دین ببینیم تعارض آنها با دین بی معنا میشود. بین عقل تجریدی و تجربی با نقل ممکن است تعارض رخ دهد، چنانکه دو نقل نیز ممکن است متعارض باشند که باید از طرق مناسب که در علم تفسیر و اصول فقه بیان شده است به حل آن پرداخت. اگر تعارض واقعی باشد باید دلیل اقوی را گرفت و اگر تعارض قابل حل باشد باید به شیوه معتبر بین آنها جمع کرد، مانند تقدیم دلیل یقینی بر ظنی، تخصیص عام به مخصص لفظی یا عقلی و تقیید مطلق به مقید لفظی یا عقلی و تقدیم اقوی بر اضعف و اظهر بر ظاهر.[16]

مثلاً قرآن کریم می گوید هر موجود زنده ای از آب پدید آمده است : و جعلنا من الماء کل شیئ حی (الأنبیاء/30) حال اگر به فرض در زیست شناسی موجود زنده ای شناخته شود که از آب پدید نیامده است، این کشف علمی ناقض و مبطل قضیه قرآنی فوق نیست، بلکه مخصص لبی آن است. چون این گونه عمومات دینی قضایای عقلی ضروری نیستند، بلکه تخصیص پذیرند.[17] 

همچنین اگر ادعای داروینیسم در تحول انواع به اثبات برسد، درحالیکه از آیات قرآن استفاده می شود که خلقت انسان بطور مستقیم از خاک بوده است، بین این دو قضیه ناسازگاری غیر قابل حل نخواهد بود. بلکه به موجب حکم قرآنی خلقت انسان بطور استثنایی و با دخالت علل فوق طبیعی همانگونه است که در قرآن آمده است، گرچه روند غالب در پیدایش جانوران بر طبق فرضیه تحول انواع باشد؛ چرا که تعمیمات تجربی نیز قضایای ضروری نیستند . تنها قضایای ضروری عقلی اند که تخصیص و استثنا در آنها راه ندارد ، اما قضایای جربی یا نقلی چنین نیستند  چنانکه برخی از احکام عقل عملی نیز قابل تخصیص اند.[18] افزون بر این، زبان تجربه زبان حصر نیست . به مَثل تجربه هیچگاه نمی تواند پیدایش انسان از طریق دیگر را نفی کند ، یا پیدایش معجزه آسای آدمی را به نحوی که در کتب آسمانی آمده است انکار کند.[19] یافته های تجربی هیچ گاه نمیتوانند با معارف تجریدی برهانی یا نقلی در تعارض باشند . اگر حد و حوزه این معارف را درست بشناسیم با تعارض غیر قابل حلی مواجه نخواهیم شد . مشکل وقتی روی می دهد که گروهی متصلب و متعصب از دو طرف (( از مرز تجرید به تجربه یا از حد تجربه به تجرید تجاوز کنند و این تضارب آرای میمون را به تحارب و کارزار مشئوم مبدل نمایند.))[20]

برخی از حوزه های دین خارج از قلمرو علوم تجربی است ، بنابراین علوم تجربی در آن زمینه ها هیچ داوری ندارد . مثلاً این علوم نمی توانند در اموری مثل معجزات و کرامات و تأثیر اموری چون دعا، صدقه و صله رحم اظهار نظر کنند . مواردی که به ظاهر ناقضند در حد جدال با آن آموزه ها باقی می مانند و هرگز توان ابطال آنها را ندارند . به عبارت دیگر ، این آموزه ها به گونه ای در شریعت بیان شده اند که با تجربه نمی توان آنها را ابطال نمود . تمام قیود و شرایط و موانع تأثیر این گونه اعمال بطور صریح یکجا بیان نشده است . دخالت احوال درونی مانند اخلاص و حضور قلب و مانعیت اموری مثل ریا چیزی نیست که بتوان با مشاهده تجربی آزمود . زبان تجربه زبان حصر نیست و با اتکاء به تجربه نمی توان دخالت علل و عوامل فوق طبیعی را نفی کرد  بنابراین از دانش تجربی به هیچ وجه نمیتوان به عنوان مؤیدی برای جهانبینی الحادی استفاده کرد.

اثبات و نفی فلسفی را نمی توان از علوم تجربی نتظار داشت.[21]

برخی خواسته اند از طریق ادعای توازی علم و دین و جدا بودن قلمروهای آنها تعارض آنها را حل کنند . از دیدگاه حضرت استاد این دیدگاه مردود است و بین قلمروهای علم و نقل دینی چنین جدایی نیست . در متون دینی مسائل تجربی فراوانی بیان شده است که ممکن است با یافته های تجربی در ناسازگاری باشد که این تعارض باید به شیوه هایی که اشاره شد، حل شود.[22]

بطور کلی نسبت عقل و نقل بدین نحو است که (( گاهی تعارض علاج پذیر را به همراه و زمانی تعاضد سودمند را به دنبال دارد و گاهی تخصیص یا تقید لبی را دربر دارد و زمانی توزیع وظیفه و عدم دخالت هیچکدام در شأن دیگری را به بار می آورد و هنگامی نیز ممکن است حکم دیگری را دربر داشته باشد . به هر تقدیر مجالی برای جدا انگاری عقل و نقل نیست. ))[23] باید افزود که مراد ما از علم دانش معتبر برهانی یا اطمینان آور است ، نه حدس و فرضیه. فرضیه علم نیست و حجیتی ندارد، از این رو توان معارضه با نقل را ندارد چنانکه گفتیم ، حتی علم یقینی نیز معارض دین نیست ، گرچه ممکن است معارض با نقل باشد.[24]  

 اسلامی کردن علوم و دانشگاه ها

در گذشته که رشته های گوناگون دانش به شکل کنونی آن تخصصی و مجزا نشده بود علوم و معارف در یک نوع هماهنگی و وحدت محتوایی قرار داشتند اما در پی تخصصی شدن علوم ، آثار و نتایج آنها نیز بدون ارتبا با یکدیگر بوده و این یکی از آثار تخصصی شدن علوم بود که باعث شد تصویری مبهم، نامتجانس و عیبناک از عالم و آدم عرضه شود.

در گذشته شرایط بر این منوال بود که ریاضیات و طبیعیات در دامن الهیات و در تعامل مستقیم با فلسفه و حکمت رشد میکرد و فلسفه الهی عهده دار برخی مبانی مهم و اساسی علوم تجربی بود و داد و ستد علمی بین آنها برقرار بود[25]. نکته ی قابل تامل در این میان آن است که چنین نیست که بتوان درباره طبیعت سخن گفت و علوم طبیعی را بنا نهاد و به الهیات و فلسفه کلی توجه نکرد.

علوم موجود و متعارف و طبعاً دانشگاه ها و مراکزی که که در چار چوب این ناهماهنگی درونی و بیگانه سازی ناموجه به تحقیق و پژوهش مشغول اند، از اساس عیبناک هستند و چه عیبی بالاتر از اینکه در عرصه ای از دانش و معرفت، حقایق و واقعیاتی که دیگر شاخه های معرفتی را در اختیار می نهد نادیده گرفته شوند و نسبت به وجود آنها تغافل و تجاهل روا داشته شود و عده ای بر اثر این کثرت به وحدت نرسیده، کوثر معرفت را رها کرده به تکاثر وهم آلود بسنده نمایند[26].

علوم تجربی موجود معیوبی است، زیرا در سیر افقی راه خود را ادامه می دهد. نه برای عالم و طبیعت مبدائی میبیند و نه غایت و فرجامی برای آن در نظر میگیرد و نه دانشی که خود دارد را عطای خدا و موهبت الهی می داند.

این تفکر که واقعیت هستی را، مثله کرده و طبیعت را به عنوان خلقت نمی بیند و برای آن خالق و هدفی در نظر نمی گیرد، بلکه صرفاً به مطالعه لاشه ی طبیعت می پردازد و علم را زاییده فکر خود می پندارد و در حقیقت علمی مردار تحویل میدهد. احیای این مردار و بر طرف کردن نقص این دانش معیوب که از آن به اسلامی کردن علوم و دانشگاه ها تعبیر می شود، به آن نیست که مظاهر و برنامه های اسلامی و دینی را در محیط و فضای دانشگاه وارد نماییم.
اسلامی کردن علوم در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسی سرآمد و صاعد و هماهنگ دیدن حوزه های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است. این به معنای آن است که باید سیر افقی علوم متوقف گردیده و گام در مسیر صعودی نهاده و این باور ایجاد گردد که اعمال صوری اثری در ماهیت علوم نخواهد داشت.

نگاه رایج و معمول آن است که علم را به اموری نظیر چیستی موضوع و محمول و روش آن می شناسند و تقسیم میکنند. اما این پرسش که علم را نزد چه کسی فراگرفتی اساساً مطرح نیست. این نگاه قارونی به پدیده علم نیر از مشکلات تحقق علم اسلامی است. در تفکر قارونی فرد علم خود را مرهون تلاش و زحمت و دانش و تعقل می داند و معلم واقعی را فراموش کرده است.

حاصل نگاه طبیعت محور به خلقت نتایجی دارد و حاصل آنکه :

1)     نگاه طبیعت زده حس گرا، برای معلوم مبداء و هدف قائل نیست؛ لذا از
خلقت به طبیعت یاد می کند.

2)    برای عالِم، یعنی خود شخص طبیعت گرا، آغاز و انجامی معتقد نیست .

3)    برای علِم مبداء و هدف قائل نیست مرحوم بوعلی سینا در کتاب شفا در انتقاد از کسانی که با اتکای به عقلانیت محض نماز استسقاء، صدقه و ... را انکار می کنند، چنین می گوید: (( و اعلم انَّ اکثر ما یقربه الجمهور و یفزع الیه و یقول به فهو حق و انما یدفعه هولاء المتشبهه بالفلسفه جهلا منهم بعلله و اسبابه ... ))[27].

مراد و مقصود شیخ آن بود است که گمان مبر که این گونه افراد از حکمت و فلسفه الهی چشیده باشند. اینها حقیقتاً فیلسوف و حکیم نیستند بلکه به ناروا تظاهر به می نمایند، زیرا از علتهای واقعی و اسباب حقیقی بی خبرند.

 راه حل اسلامی کردن دانشگاه ها

علم حسی و تجربی معیوب حاضر که منقطه الاول و الاخر است و مبدا فاعلی و غایی برای طبیعت نمی بیند ولاً باید خود را بشناسد و از نظام خلقت به عنوان طبیعت یاد نکند و درصدد ارائه جهان بینی بر نیاید، زیرا فلسفه علمی و بنا نهادن جهان شناسی بر پایه دانش تجربی خطایی بزرگ است. منابع معرفتی دیگر یعنی وحی و به تبع آن نقل معتبر و عقل تجریدی(فلسفه) باید عهده دار ارائه جهان بینی باشند.

ثانیاً سرشت چنین علمی باید بازنگری شود و عیب و نقص اساسی آن بر طرف گردد. این امر ملزوماتی دارد که مهمترین آن تجدید نظر در امر تقابل علم و دین است. 

نتیجه:

در این مختصر هدف آن بود که نظریات حضرت استاد جوادی آملی به اختصار بیان شده و توجه مشتاقان به این مهم جلب گردد. یقیناً اختصار کتابی در حد چند سطر نخواهد توانست حق مطلب را ادا نماید اما امید آنکه علاقه پژوهش گران را به مطالعه کتاب جلب نموده باشد . لازم به ذکر است که در ادامه تحقیق مراحل زیر در حال انجام است که امید است با توکل بر حضرت حق و توجهات حضرت صاحب الامر به نتیجه برسد. این تحقیقات در زمینه بررسی نظرات حضرت استاد علامه حسن زاده آملی و حضرت استاد علامه مصباح یزدی و در نهایت بررسی مقایسه ای نظرات اساتید می باشد و این تلاش ها در جهت تکمیل دو مقاله در زمینه پیش فرضهای علم دینی و پیش نیازهای علم دینی می باشد.

محمد محسن دوباشی


 

[1]   همان ، ص 34

[2]   همان ، ص 37

[3]   همان ، ص 24

[4]   همان ، ص 42

[5]   در حوزه شخصی هر فردی عقل عملی او می تواند حاکم باشد، چنانکه هوای نفس او می تواند حاکم باشد . این مولویت عقل عملی هر شخصی نسبت به خود اوست، اما نسبت به دیگران هیچ مولویتی ندارد . همان ، ص44

[6]   همان، ص 46

[7]   همان، ص 50

[8]   همان، ص 52

[9]  شایان ذکر است که شناخت ذات حق و کنه صفات او با نقل هم میسور نیست

[10]  همان، ص 13

[11]  همان، ص 71

[12]  همان، ص 61

[13]  همان، ص 65 مؤلف محترم در صفحات 69-62  آیاتی از قرآن کریم را که عقل را در کنار نقل حجت معتبر قرار داده است ذکر و تحلیل کرده اند

[14]  همان، ص 73

[15]  همان، ص 14

[16]  همان، ص 73-79

[17]  همان، ص 91

[18]  همان، ص 98

[19]  همان، ص 121

[20]  همان، ص 82

[21]  همان، ص 118-123

[22]  همان، ص 130-133

[23]  همان، ص 85

[24]  همان، ص 110

[25]  کتاب منظومه مرحوم حکیم سبزواری – مشتمل بر چهار
کتاب منطقیات، طبیعیات، الهیات و اخلاقیات

[26]  کتاب منزلت عقل
در
هندسه معرفت دینی،
ص 135

[27] الشفاء (الهیات) ، حسن زاده ، ص 484