«مایکل پارنتی» (Parenti)در مقاله ای با عنوان « جعل واقعیت: سیاست رسانه ای» می نویسد:
"مجموعه ای از پیشنهادها، راهبردها، مکتوبات، اسناد و مصاحبه ها، هر روزه توسط کاخ سفید و سایر دستگاه های دولتی انتشار می یابند تا شبکه های تلویزیونی، خبرگزاری ها و روزنامه های مهم، ساعت ها برای مردم، راجع به آن چه خواست دولت آمریکاست، سخن بگویند”. (Parenti, 1986, p.229)
امروزه، استراتژی رسانه ای جنبه ای حیاتی از سیاست خارجی دولت ها محسوب می شود. به ویژه این که از دهه نود میلادی، با فروپاشی نظام سیاسی دوقطبی، تلاش برای جایگزین ساختن نظام جدید جهانی، با اولویت گسترش یافتن دامنه نفوذ آمریکا، شدت یافته است. ایالات متحده در این جهت، هم به ساز وکارهای نظامی، هم اقتصادی و هم فرهنگی نظر دارد. در نتیجه عرصه روابط بین الملل و سیاست خارجی کشورهای مختلف جهان، یک بوم شناسی جدید، وسیع و بی سابقه را در تاریخ معاصر خود تجربه می کنند که در آن استراتژی فعال رسانه ای ایالات متحده، به گونه ای تازنده و فزاینده، سعی دارد بنیاد تمامی عادات، گرایش ها، ایده ها و ساختارهای قدیم نظام بین الملل را، وفق مراد آمریکا تغییر دهد.
از آن جا که رسانه ها در استراتژی کشور های غربی برای نهادینه سازی نظام سیاسی جدید جهان نقشی اساسی دارند، جا دارد همزمان با بررسی تحولات معاصر در عرصه روابط بین الملل، کارکرد رسانه ها نیز مورد کنکاش قرار گیرد. به ویژه این که تحول شگرف فن آوری رسانه های ارتباطی مدرن در دهه های اخیر، امکانات جدیدی را پیش روی دولتمردان و سیاستمداران قرار داده، به گونه ای که نقش هایی تازه و کم سابقه در عرصه سیاست خارجی به رسانه ها واگذار شده است. به همین دلیل، پژوهشگران علاقه ای زیاد به تحقیق در باره نقش رسانه ها در سیاست خارجی پیدا کرده اند. علاقه ای که شاید فقط محدود به کنجکاوی علمی آنان نشود!
عمده تحقیقات انجام شده در دو دهه اخیر در کشورهای غربی و بیشتر از منظر سیستم های حکومتی دارای رسانه های خصوصی بوده است. در چنین شرایطی، ضروری است کارکردها و کاربردهای رسانه ها در پیشبرد سیاست خارجی سایر کشورها نیز مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. چنین بررسی هایی لزوما باید با در نظر گرفتن محیط و شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن کشورها صورت گیرد. به علاوه لازم است تا ضمن ترسیم الگوی کاربرد رسانه در عرصه سیاست خارجی هر کشور، کارایی سیستم رسانه ای آن کشور در پیشبرد سیاست خارجی دولت متبوع خود مورد نقد قرار گیرد.
روابط متقابل رسانه ها و دولت در سیاست خارجی
شواهد تحقیقی نشان می دهند که پیوند و وابستگی رسانه و سیاست خارجی، دوسویه و بسیار پیچیده است. از یک سو عواملی همچون پیام آفرینان، سازمان های دولتی و افکار عمومی قرار دارند و از سوی دیگر نوآوری های فن آورانه، شرایط ساختاری و مقتضیات دریافتی از محیط.
دکتر «حمید مولانا» در مقاله ای که برای کتاب « رسانه های خبری و روابط خارجی» (ویرایش دکتر عباس ملک) نوشته است، در باره رابطه رسانه ها و سیاست خارجی کشورها خاطر نشان می کند:
" مطالعه رسانه ها و سیاست خارجی باید با توجه به ماهیت چند وجهی موضوع، از راه تمرکز روی چند جنبه بررسی شود: فرهنگ سیاست خارجی; فرایندهای تصمیم گیری; افکار عمومی و منافع گروهی; فن آوری های نوین ارتباطی; امنیت، صلح و جنگ; اقتصاد و تجارت در خدمت سیاست خارجی; و فرهنگ و اطلاعات در خدمت سیاست خارجی."
به نظر مولانا «فرهنگ سیاست خارجی»، شامل همه عناصر تاریخی، زبانی، اجتماعی و روانی است که اجرای اصول مورد قبول و خواست دولت را فرمول بندی کرده و به منظور توسعه یا حمایت از منافع ملی، برای ارتباط با دولت های دیگر به کار گرفته می شوند. منظور از «فرایند تصمیم گیری»، میزان دخالت رسانه ها در موضوع سیاست خارجی، از راه شفاف نمودن افکار عمومی نسبت به پیامدهای تصمیمات نخبگان سیاسی کشور با تبلیغ انواع اقدامات سیاسی است.
در مورد «افکار عمومی و منافع گروهی»، مولانا آن را در حوزه غیر حکومتی، اما واجد اهمیت برای ارتباط گران حوزه سیاست خارجی، قرار می دهد. مانند لابی نمایندگان گروه های قومی، خدماتی، صنعتی، تجاری، بازرگانی، و نهادهای مذهبی و آموزشی. این گروه ها علاوه بر این که در مطبوعات نفوذ دارند، از رسانه های دیگر هم برای پوشش دادن به انگیزه هایشان استفاده می کنند.
در خصوص «فن آوری های نوین ارتباطی»، مولانا به نقشی که رسانه ها با برجسته سازی و مشروعیت بخشیدن به رویدادها و شخصیت ها در کشمکش های بین المللی ایفا می کنند و نیز به نقش آن ها به عنوان منبع اطلاعاتی جایگزین و مکمل در دیپلماسی خارجی اشاره می کند. در باره « امنیت، صلح و جنگ»، مولانا تاکید می کند که در زمان برخوردهای بین المللی، رسانه مشکل می تواند فارغ از سیستمی که بخشی از آن است، در برابر احساس میهن پرستی و وفاداری ملی بی تفاوت بماند.
در مورد تاثیر «اقتصاد و تجارت» بر رابطه رسانه و سیاست خارجی، مولانا می نویسد:
"وقتی روابط تجاری و دیپلماتیک ضعیف است، انتقال پیام های رسانه ای جایگزین دادو ستد کالا می شود. در چنین شرایطی رسانه های فراملی دور برد اهمیتی دوچندان می یابند و نقشی مهم در سیاست خارجی ایفا می کنند. "
در خصوص « فرهنگ و اطلاعات» ، مولانا عقیده دارد که رسانه های فراملی نقشی قاطع در فرایند مشروعیت بخشی به جریان بین المللی اخبار و اطلاعات داشته اند. او تاکید می کند که در شرایط جدید، این رسانه ها هستند که به جای عوامل فرهنگی و مذهبی، رویدادها را تبیین و تفسیر می کنند! مولانا با یادآوری این واقعیت که عرصه نبرد سیاست های بین المللی، از سطح جغرافیایی و فیزیکی، به سطح فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی تغییر جهت داده است، می افزاید:
"سیستم سیاسی بین المللی، سلطه کشورهای رقیب را (که سیاست خارجی خود را خودخواهانه منافع ملی می نامند) استمرار می دهد. به علاوه عاملان فراملی، جدا از سیستم های رسمی دولتی و ملی، در پوشش شرکت های چند ملیتی ذی نفع، عاملی موثر در سیاست های اقتصادی و فرهنگی جهان گستر می باشند."
و در نهایت در باره تاثیر رسانه ها بر سیاست خارجی، مولانا به این واقعیت اشاره می کند که رسانه ها با استفاده از عوامل سازمانی، فنی و فرهنگی، امور خارجی را پوشش می دهند و بدین وسیله در فرایند سیاست خارجی نفوذ دارند. رسانه ها قادرند که :
- شرایط را تعریف کنند و به یک رویداد یا شخصیت مشروعیت اعطا کنند (کارکرد برجسته سازی ).
- به عنوان سازمان دهنده عمل کنند.
- موضوعات را تحریف شده یا شفاف نمایش دهند.
- سیاست های دولتی را در موضوع سیاست خارخی شتاب دهند یا کند سازند.
- خواسته یا ناخواسته ابزار تبلیغات سیاسی در شکل دهی و پیاده سازی سیاست خارجی باشند.
- مجراهایی برای مبادلات رسمی شوند.
- بنگاههایی تبلیغاتی برای بازیگران سیاسی شوند.
- منابع ارزشمند اطلاعات برای حکومت ها باشند.
- در خلق و خوی دولتمردان ، نخبگان و مردم نفوذ یابند.
(Malek, 1997, quoted Molana, pp 29-40)
نفوذ رسانه ها بر سیاست خارجی
در باره نفوذ رسانه ها بر سیاست خارجی، پژوهشگران دیدگاه هایی متفاوت دارند. دکتر «عباس ملک» استاد علوم ارتباطات، دیدگاه های پژوهشگران را به «دیدگاه فعال»، «دیدگاه منفعل» و «دیدگاه خنثی» دسته بندی. کرده و چنین توضیح می دهد:
دیدگاه فعال: پژوهشگرانی هستند که معتقدند رسانه ها نقشی بسیار فعال و با نفوذ بر تصمیمات عرصه سیاست خارجی دارند. اینان رسانه را همانند یک مراقب، یک ناظر وابسته، یک دست اندرکار فعال، یا یک سازمان دهنده می بینند. این اندیشه، از سوی روزنامه نگاران و نیز محققانی که برداشتی عملیاتی داشته و بیشتر بر ارتباطات جمعی ( تا علوم سیاسی) تمرکز دارند، حمایت می شود. با این تصور، روزنامه نگاران و حامیان رسانه های خبری، مسحور قدرت و اقتدار رسانه هستند.
دیدگاه منفعل: این پژوهشگران رسانه را چیزی بیش از مهره پیاده شطرنج سیاست نمی بینند. حامیان این دیدگاه معتقدند که رسانه بخشی از سیستم سیاسی و یک ابزار برای کمک به اجرای سیاست خارجی است. به علاوه رسانه میل به حمایت از سیاستمداران موجود و تدابیر سیاسی آنان دارد. حتی این نظر در بین این گروه از پژوهشگران وجود دارد که رسانه به عنوان جزئی از الگوی تبلیغات سیاسی عمل می کند.
دیدگاه خنثی: این پژوهشگران می گویند که هم رسانه و هم حکومت به منظور بهره برداری از مردم در جهت دستکاری افکار عمومی کار می کنند.
ملک به مشکلات عدم توازن و فقدان همگرایی در حوزه های تحقیقی علوم سیاسی و ارتباطات جمعی که ما را مجبور می کند برای به تصویر کشیدن نقش رسانه های خبری در فرایند سیاست خارجی به مکتب های جامع فکری رجوع کنیم، اشاره می کند. او می افزاید:
"زمانی که بنا به ضرورت، برای تشخیص مفاهیم نظری، به ادبیات علوم اجتماعی قرن بیستم متمرکز بر قید «سیاست خارجی و رسانه های خبری»، مراجعه می کنیم، آرای متفاوتی را در ادبیات این حوزه، در باره این رابطه پیچیده می بینیم ". (Malek, 1997, p.p 5-20)
دکتر « بوسا ابو» (Bosah Ebo)، پویایی میان دیپلماسی رسانه ای و سیاست خارجی را در بافت هویت ملی، تصویر بین المللی و قدرت سیاسی جهان گستر، بررسی کرده است. به نظر او گرچه هدف اولیه سیاست خارجی، مانند گذشته ارتقاء منافع ملی در سطح بین المللی است، اما استراتژی ها تغییر یافته اند. بر خلاف گذشته که برتری نظامی نقش غالب در جایگیری کشورها در سلسله مراتب قدرت داشت، امروزه قدرت واقعی کشورها در توانایی استفاده از دیپلماسی رسانه ای نهفته است. زیرا دیپلماسی رسانه ای است که تصویری بین المللی از هویت ملی هر کشور عرضه می کند. ابو تاکید می کند که:
" برای یک کشور، داشتن احساس شان و این که این شان به اهمیت و شهرت مهمی در عرصه بین المللی منتهی شود، مستلزم توانایی کشور در تنظیم دیپلماسی سیاسی کارآمد است. طرح ریزی قدرت در روابط بین المللی معاصر نیز نیازمند توانایی طرح ریزی هویت واحد و برتر ملی در یک تصویر جهانی است. اصولا کشورهایی که فن آوری های ارتباطی بهتری دارند، بر جریان جهانی اطلاعات و بر بنیان تصویر بین المللی خود نفوذ بیشتری خواهند داشت. در حالی که بنیاد هویت ملی هر کشور، با اوضاع درونی و کنترل رسانه های داخلی آن ارتباط دارد، این برتری رسانه ای کشورها است که به آن ها امکان شکل دهی تصویر بین المللی مطلوب را خواهد داد. امروزه قدرت جهانی یک کشور، در توانائی اش در دیپلماسی رسانه ای کارآمد ظهور می یابد. با توجه به این که دیپلماسی رسانه ای، هویت برتر ملی و تصویر بین المللی مکمل آن را بنا می نهد و موقعیت جهانی کشور را متاثر می سازد، سیاست خارجی باید در متن نقش دیپلماسی رسانه ای بررسی شود. "
(Ibid, p.p 79 – 89)
دکتر « نانسی ریون بورگ»، (Rivenburg)، مطالعه هویت اجتماعی را، چهارچوبی برای تحلیل نقش رسانه در فرایند سیاست خارجی می داند و بر مطالعه رفتار اجتماعی یا میان گروهی در زمان بررسی سیاست خارجی تاکید می کند. او معتقد است محتوای رسانه ها، تا حد زیادی هویت جمعی را شکل می دهند و آن چه توسط رسانه ارائه می شود در شکل دهی درک عمومی از کشور خود و دیگر کشورها تاثیر دارد. بنابراین پیش از بررسی آثار ارتباطات، بهتر است نحوه تاثیر هویت جمعی بر رویه های ارتباطی و سپس تاثیر ارتباطات بر روی هویت جمعی مورد تحلیل قرار گیرد.
ریونبرگ هویت ملی را نوع اساسی هویت جمعی می داند. به نظر او تولیدات رسانه به گونه ای محکم، قابل مشاهده و پیش بینی پذیر از هویت ملی تاثیر می پذیرد. به نظر او، هویت ملی، ارزیابانه، رقابتی و وابسته به زمینه است و با احساسات و منزلت خودی پیوند خورده است.
(Ibid, pp79-89)
تحولات تاریخی رابطه رسانه و سیاست خارجی
نخستین استفاده از رسانه در سیاست خارجی، مربوط به بهره برداری دولت های اروپایی از مطبوعات می شود. در قرن نوزدهم با راه اندازی خبرگزاری های بین المللی، که با کمک تلگراف بی سیم سرویس های خبری اروپایی را تغذیه می کردند، و به موازات آن ها، ایجاد انحصارات خبری و مطبوعاتی در اروپا، روابط بین الملل تحت تاثیر ارتباطات قرار گرفت. با تاسیس رادیو و سینما، ابعاد جدیدی برای روابط بین الملل فراهم شد. فیلم های سینمایی و داستان های رادیویی، مردم کشورهای دیگر و به ویژه مستعمره نشینان را جذب خود می کردند. بدین ترتیب رفته رفته دیپلماسی سنتی با دیپلماسی عمومی ( مبتنی بر انتقال فرهنگ، امکانات ارتباطی، آموزش و ...) تکمیل شد.
از دهه 1940، انتقال اخبار داخلی و بین المللی از طریق تلویزیون، تحولی شگرف در روابط خارجی کشورهای پیشرفته به وجود آورد. برخی از مهم ترین شیوه های استفاده از رسانه ها عبارت بودند از:
1) انتقال اطلاعات نظامی، امنیتی و سیاسی به کشور متبوع.
2) چاپ گزارش ها یا مقالات جانبدارانه منفی یا مثبت در خصوص کشورهای مورد نظر.
3) توجیه و حمایت از سیاست های کشور به ویژه در شرایط بحران و نیاز به زمینه سازی دخالت نظامی و عقد پیمان های استراتژیک و ....
4) مخدوش نشان دادن سیاست ها یا چهره کشور متخاصم یا غیر دوست از طریق تصویر گری جنبه های منفی.
بعد از جنگ جهانی دوم، توجه پژوهشگران به کاربرد رسانه ها در روابط بین المللی افزایش زیادی می یابد. « کارل نوردن استرنگ» (K.N.Streng) در باره چگونگی کاربرد رسانه در سیاست خارجی، چهار دوره را از هم تفکیک می کند:
دوره خوش بینی: بعد از جنگ جهانی اول، دوره ای ایده آلیستی و آرمان گرایانه است که در آن، کوشش های جامعه ملل متحد، به دور از واقعیت ها، بر نقش رسانه ها در تحکیم صلح دور می زد. در این دوره مطبوعات زرد آمریکایی اخباری جنجالی چاپ می کردند که با تلاش های صلح جویانه مغایرت داشت. از جمله می توان به جنگ میان آمریکا و اسپانیا بر سر کوبا اشاره کرد که از سوی روزنامه «هرست» دامن زده شد. «والتر لیپمن» (W.Lippman)، روزنامه نگار و نویسنده معروف آن دوره آمریکا،از عملکرد مطبوعات آمریکا، به خاطر انعکاس شبه واقعیت ها، انتقاد می کند و آن دوران را، دوره فساد آمریکایی می داند. تحت تاثیر انیشه های لیپمن، اصول شرافت حرفه ای و اخلاق روزنامه نگاری در سال 1923 تدوین گردید.
دوره بین جنگ جهانی اول و دوم، دوره کاربرد وسیع تبلیغات سیاسی (Propaganda)در سیاست خارجی کشورهای اروپایی، به ویژه انگلیس و آلمان است. راه اندازی بنگاه سخن پراکنی بریتانیا(BBC)در جهت مقابله با تبلیغات سیاسی «گوبلز» (Gobelz)، وزیر تبلیغات آلمان نازی، در همین دوران بوده است.
دوره تهاجمی: بعد از جنگ جهانی دوم، شیوه «حمله کننده» و جنگ سرد آغاز می شود. در این دوره، آمریکایی ها سیاست انزوا را کنار گذاشتند و با تمام قوا وارد عرصه معادلات سیاسی شدند و سیاستی تهاجمی را در جنگ سرد در پیش گرفتند. لذا استفاده از رسانه بخشی از اصول سیاست خارجی آمریکا شد. تاسیس «صدای آمریکا» در سال 1941 و سپس « رادیو آزادی» و صدای «اروپای آزاد» در مونیخ نمونه هایی از اقدامات آن ها در این دوران بود.
آمریکایی ها با حمایت از «جریان آزاد اطلاعات» در نخستین اجلاسیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد، طرح «کنفرانس بین المللی آزادی اطلاعات» را مطرح کردند. آنها جریان آزاد اطلاعات را مبنای دیپلماسی عمومی خود برای نفوذ در جهان قرار دادند و در پناه آن، آزادانه برنامه های خبری، فیلم های سینمایی، کتاب ها و سایر انتشارات خود را به همه دنیا می فرستادند.
از سال 1947، با تحولات به وجود آمده در «چکسلواکی» و ایجاد پرده آهنین بین اروپای غربی و شرقی، سیاست تهاجمی گسترش بیشتری یافت و از همه رسانه ها در این جهت استفاده می شد. با تشکیل اتحادیه های بین المللی و ناتو ، تبلیغات سیاسی اوج بیشتری گرفت. جنگ کره موجب توجه بیشتر به کاربرد رسانه در تبلیغات سیاسی و تاثیرگذاری بر افکار عمومی شد. این دوران با تلاش های آمریکا برای جلب کشورهای جهان به سوی اردوگاه سرمایه داری ادامه یافت. انستیتوی بین المللی مطبوعات با حمایت آمریکایی ها به منظور انتقاد از سیاست های مطبوعاتی بلوک شرق در زوریخ آغاز به کار کرد و دکترین «ترومن» در باره کشورهای ایران، ترکیه و کشورهای خاورمیانه مطرح شد.
به منظور فراهم کردن زمینه های آکادمیک پیشبرد طرح جریان آزاد اطلاعات، با کمک 800 هزار دلاری بنیاد فورد، در سال 1952 موسسه مطالعات بین المللی در «انستیتوی تکنولوژی ماساچوست» آمریکا تشکیل شد و جنبه های مختلف کاربرد رسانه ها در سیاست خارجی را در دستور کار قرار داد. در فاصله سال های 1952 تا 1956، سمینارهای گوناگونی تشکیل شد و طرح های تحقیقاتی مختلفی در اختیار پژوهشگران قرار گرفت. سلسله بحث هایی در باره نقش ارتباطات در روابط بین المللی جای خود را در محتوای درس های دانشگاهی باز کردند که به وزارت امور خارجه در جهت استفاده از رسانه در سطح بین المللی کمک می کرد.
دوره انتقاد: در اواخر دهه 1960، با اعلام سیاست تنش زدایی و ورود کشورهای جهان سوم به معادلات جهانی، دوره انتقادنگر آغاز و توجه خاصی بر جلب توجه کشورهای جهان سوم برای کشاندن آن ها به سوی غرب می شود. مطالعات و شاخص های ارتباطی پیشنهاد شده توسط «دانیل لرنر» (Lerner)و نیز مطالعات «ویلبور شرام» (Scheram)در باره ارتباطات و توسعه ملی در سال 1964 منتشر شدند. اداره اطلاعات آمریکا تاسیس شد و با روی کار آمدن «کندی»، سیاست های جدید آمریکا در مورد جهان سوم، (مانند توجه به مرزهای جدید، اتحاد برای پیشرفت در آمریکای لاتین، توجه به ایران و اعلام منشور انقلاب سفید از سوی شاه)، مطرح شدند.
همزمان نظریات انتقادی در مورد کاربرد رسانه ها در سیاست، در سطح ملی و بین المللی از سوی بعضی از متفکران مطرح و باعث بروز شیوه های جدید مطالعات و تحقیقات در یونسکو شد. در سال 1968 «هربرت شیلر» (Schiller)، اندیشمند انتقاد نگر آمریکایی، در کنفرانس یونسکو در یوگسلاوی، عملکرد رسانه ها را مورد انتقاد قرار داد و آن ها را عامل سلطه معرفی کرد. بعد از مدتی «سیاست های ملی ارتباطی» و «جریان متعادل اطلاعات» به عنوان سیاست های جدید یونسکو مطرح شدند. به موازات آن، جنبش غیرمتعهدها، سیاست نقد استعمار فکری و فرهنگی را در پیش گرفت و اندیشه های انتقادی جدید به تقاضای کشورهای جهان سوم برای استقرار «نظام نوین ارتباطات و اطلاعات» منتهی شد.
دوره جهانی سازی: این دوره، عصر تحول نظام سرمایه داری در جهت ایجاد یک بازار واحد جهانی است. بر خلاف خوش بینی عده ای که این دوره را دوره «واقع بینی» می نامند، به نظر می رسد شرایط استعماری جدیدی در حال شکل گیری است.
در طول قرن ها، روابط بین کشورها یا شکل سیاسی (در زمان صلح) و یا شکل نظامی (در زمان جنگ) داشته است و قلمرو روابط بین الملل، زمینه امور دیپلماسی و امور نظامی بوده است. اما با رشد سرمایه داری، زمینه سوم، یعنی امور اقتصادی، زمینه های سیاسی و نظامی را تحت تاثیر خود قرار داده است. لذا به عقیده افرادی مانند « امانوئل والرشتاین» (Valereshtein)، امپراتوری های قدیمی را روابط سیاسی و نظامی اداره می کرد و امپراتوری های جدید را سرمایه اداره می کند.
از اوایل قرن بیستم، فرهنگ در کنار سایر کالاهای اقتصادی، جایگاه ویژه ای برای خود باز کرد و همراه با زمینه های سیاسی، نظامی و اقتصادی، رابطه ای اساسی و محکم بین فرهنگ و سیاست خارجی به وجود آمد. در این میان، رسانه ها و فن آوری های نوین ارتباطی، علاوه بر کاربردهای سیاسی، نظامی و اقتصادی، به عنوان زیرساخت انتقال فرهنگ و معرفت، نقشی کم نظیر، در سیاست خارجی پیدا کرده اند.
رابطه رسانه ها با سیاست خارجی در آمریکا
دکتر«بونافد» (Bonafed)در مقاله ای که در باره رابطه میان سه نهاد «کنگره»، «رئیس جمهور» و «رسانه ها» در آمریکا نوشته است، نشان می دهد که چگونه ظهور شگفت انگیز رسانه های پیشرفته بعد از جنگ جهانی دوم و تاکید آن ها بر تصویرگری و نمادآفرینی، سیاستگزاران عرصه سیاست خارجی آمریکا را واداشته تا ارتباط گرانی ماهر باشند و رابطه ای همزیستانه با رسانه های خبری برقرار سازند. او می نویسد:
"در طول جنگ سرد و بعد از آن روشن شد که بر خلافتلقی ساده انگارانه از رسانه ها – به عنوان مشاهده کنندگان و شرح دهندگان فوری رویدادها – آن ها نقشی اساسی در امور خارجی دارند. نیز مشخص شد که رسانه ها بخشی از یک فرایندند، زیرا آثار ادراکات رسانه ای، مستقیما بر افکار عمومی تاثیر می گذارند و بدون تائید همگان، هیچ توافق سیاسی خارجی امکان پذیر نیست. به طوری که «ترومن»، رئیس جمهور آمریکا، اقرار کرد که تصمیمات اساسی در سیاست خارجی ما بعد از جنگ جهانی دوم، بر افکار عمومی آگاه و پوشش حمایت عمومی، استوار است" . (Bonafed, 1990, p.10)
بونافد برخی از روش هایی را که توسط کاخ سفید برای استفاده از رسانه ها در سیاست خارجی مورد استفاده قرار می گیرد به این شرح بیان می کند:
1) برگزاری نشست خبری با تمرکز یافتن روی یک موضوع خاص
2) برگزاری کنفرانس های مطبوعاتی
3) پوشش خبری گسترده از ایراد سخنرانی در صحنه های شناخته شده جهانی مثل سازمان ملل متحد، سفر به کنفرانس های بین المللی، دیدار با رهبران در پایتخت ها.
4) گفت و گوی هفتگیدر برنامه رادیویی خاص.
5) برگزاری مصاحبه با اعضای منتخب رسانه ها، و ....
هر یک از این برنامه ها، با توجه به شناسایی مخاطبان و کارایی رسانه، با سناریوهای کنترل شده دقیقا طرح ریزی شده اند. روسای جمهور آمریکا، از آن چه رسانه ها می توانند به نفع یا ضررشان انجام دهند دقیقا اطلاع می یابند، ادارات وابسته به نهاد ریاست جمهوری، با توجه به تعصبی که در حفظ و بالا بردن وجهه شان دارند، انواع اظهارات را در پنج دسته «دروغ»، «نیمه واقعی»، «به عمد مبهم»، «فریب قطعی» و «تحریف»، طبقه بندی کرده اند تا به تناسب، آن ها را مخفیانه و در پوشش امنیت ملی به کار گیرند. با توجه به ممنوعیت قانونی سانسور و اعمال محدودیت قبل از انتشار، احیانا لباسی شایسته به اخبار می پوشانند و آن را تغییر ماهیت می دهند. بونافد در بخش دیگری از مقاله خود، راجع به مهم ترین کارکردهای اصلی رسانه برای تصمیم گیران دولتی در بحث سیاست خارجی آمریکا می نویسد:
رسانه ها، دولت را زودتر از همه در جریان رویدادها قرار می دهند، خواست مردم آمریکا را با خواست دولت هماهنگ می سازند، دولتمردان را در ابلاغ پیام شان به مردم توانا می سازند، و آن ها را از کفایت (و یا عدم کفایت) فعالیت های رسمی آگاه می کنند. ارتباطات و جریان ازاد اطلاعات، برای جامعه آزاد ضروری و بخشی اساسی از شخصیت آمریکایی است و ،خوب یا بد، شریک امور عمومی است، هر چند ناخوانده و ناخواسته.
و در مورد تغییر ذهنیت سیاستگزاران امروزی آمریکا نسبت به کارکرد رسانه در سیاست خارجی، بونافد می افزاید:
"... دیگر از رسانه به عنوان تهیه کننده صرف خبر یاد نمی شود، بلکه بیشتر آن را آیینه جامعه می شناسند. از رسانه های معاصر به طور گسترده با عباراتی مانند «سکو»، «میدان گاه عرضه مباحث عمومی»، «ابزار نفوذ در افکار عمومی»، «سازمان دهنده حرکت های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی»، « مجرای روابط دیپلماتیک»، «وسیله گفت و گوی کارگزاران دولتی و آژانس ها» و « کانال پالایش دیدگاه های ما» یاد می شود." (Malek, 1997,pp 95 -18)
دکتر ملک، در تحقیقی با عنوان «مواضع تحریریه نیویورک تایمز و سیاست خارجی ایالات متحده»، به این موضوع اشاره می کند که مطبوعات آمریکا تا حد بسیار زیادی، انعکاس دهنده سیاست دولت ایالات متحده در قبال یک موضوع یا رویداد خاص هستند. او این موضوع را ناشی از رابطه میان دولت و مطبوعات آمریکا در موضوع سیاست خارجی می داند. (Ibid,pp 244-245)
«ربه کا کاریر» (Rebecca Carrier)، با مقایسه دو نوع سیستم خبرگزاری «جهانی» و «ملی» در هفت کشور دنیا، به این موضوع می پردازد که هر هر کدام از این سیستم ها، به سیاست داخلی و خارجی کشور خود چگونه نگاه می کند. او نتیجه می گیرد که بنگاه های سخن پراکنی خبری ملی، در هر موضوعی، تا حد زیادی منعکس کننده سیاست ها، فرهنگ و علائق ملی کشور خود هستند. (Ibid,p.193)
در تحقیقی با عنوان «رسانه های خبری آفریقا و سیاست خارجی»، دکتر «جیمز جی. زافیرو» (Zaffiro) ، ضمن بررسی رابطه میان رسانه های خبری و سیاست خارجی در جمهوری «بوتسوانا» خاطر نشان می کند که رسانه های خبری آفریقا، شبیه سیستم سیاست خارجی آفریقا، با همقطاران شان در ایالات متحده بسیار تفاوت دارند. بنابراین، زافیرو معتقد است که تحلیل های مربوط به رابطه رسانه و سیاست خارجی در این کشورها، باید ورای نظریه های رسانه ای غربی سیر کنند. او می نویسد:
"در یک بافت آفریقایی، به ویژه اهمیت دارد که نگرش های سرآمدان در مورد قابل پذیرش بودن نقش، مدیریت، دسترسی، محتوا و آثار رسانه های خبری مورد توجه قرار گیرند. چون امور خارجی آفریقائیان زیر سلطه رئیس دولت و تعداد اندکی از سیاستگزاران قرار دارد. این نیز اهمیت دارد که بررسی شود آنان چه موقع، چرا و چگونه از رسانه ها استفاده می کنند."(Ibid,pp. 211-212)
انواع کاربردهای رسانه ها در سیاست خارجی:
دکتر کاظم معتمدنژاد، کاربردهای رسانه ها در سیاست خارجی را در سه عنوان تفکیک می کند:
1) استفاده دولتی: دیپلماسی دولتی در استفاده از رسانه ها در روابط خارجی، سابقه ای دیرپا دارد، ( که در بخش های قبلی به مواردی از آن ها اشاره شد).
2) استفاده ملت ها: در جریان مبارزات استقلال طلبی، نهضت های ناسیونالیستی و ضد استعماری، نمونه هایی ار استفاده مبارزان برای خنثی سازی کنترل های دولتی بر رسانه در روابط بین المللی مشاهده می شود. مبارزه منفی «مهاتما گاندی»، رهبر فقید هند، در دوران مبارزات استقلال طلبی هندوستان، و نیز مقالات « سیدجمال الدین اسدآبادی» در نشریات بین المللی آن دوران، از جمله نمونه های موفقی بوده اند که اقدامات نشریه تایم لندن و نظیر آن را در آن مقطع زمانی خنثی می ساختند.
دوران اوج گیری انقلاب اسلامی در ایران ، نمونه خوب دیگری از کاربرد رسانه در خدمت اهداف ملی و استقلال طلبانه است. نسخه های دستی اعلامیه ها با دستگاه کپی و استنسل تکثیر و توزیع می شدند، مبادله عکس ها و نوارهای صوتی امام خمینی بین ایران و فرانسه توسط شبکه ای خودجوش از نیروهای مردمی و انعکاس وسیع قیام مردم از طریق رسانه های کوچک، در عمل تشکیلات گسترده و عظیم رسانه های بزرگ دولتی را از پا درآوردند.
در جریان گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در سال 1358 شمسی نیز انعکاس خواسته های دانشجویان از طریق تلویزیون و انتشار آن در سطح رسانه های جهان، نمونه ای از کاربرد غیر دولتی رسانه ها در سیاست خارجی محسوب می شود.
3) استفاده جهانی: در دو دهه اخیر، شکل سومی از کاربرد رسانه در عرصه روابط بین الملل، صرف نظر از ملاحظات مرزبندی های جغرافیای سیاسی، رواج یافته است و آن افشاگری سوء استفاده ها و معضلات جهانی است. بی شک فعالیت های سازمان های بین المللی نظیر «جنبش های محیط زیست»، « روزنامه نگاران بدون مرز»، «پزشکان بدون مرز» و همچنین گسترش شبکه اینترنت، که خارج از فیلترهای خبری ارتباط مستقیم و تبادل اطلاعات میان طیف گسترده ای از کاربران را میسر ساخته است، در این تحول جدید تاثیر داشته اند.
افشاگری سوء استفاده ها و افراط کشورهای سودجو، مانند فروش آزاد اسلحه، فقر و اختلاف های فاحش طبقاتی ، زد و بندهای مالی، باندهای مافیایی، حیف و میل ها، نقض حقوق بشر، تخریب محیط زیست، توزیع موادمخدر و موارد مشابه، از سوی گروه ها یا افراد مستقل توسط رسانه های غیر دولتی فراملی در سطح جهان منتشر می شوند و به نوبه خود در روابط بین الملل تاثیر می گذارد. به طوری که حتی در سازمان ملل نیز بحث هایی در باره ایجاد ضمانت برای جلوگیری از سوء استفاده های یادشده مطرح شده است که هر چند در کوتاه مدت و در مواردی خاص ممکن است نفع آن به کشورهای قدرتمند برسد، اما در بلند مدت استمرار آن ها به نفع همگان و کل جامعه بشری خواهد بود. (معتمد نژاد، 1378)
منابع
1 - کاظم معتمد نژاد، «ارتباطات جمعی و روابط بین الملل»، سلسله مطالب درسی دوره دکترای علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، نیمسال اول سال تحصیلی 1378 – 1379.
2 - Bonafed, D. (1990 ) , "President and the Public", Washington, D C; Congressional Quarterly Inc.
3 - Malek, Abbas. (1997), "News Media and Foreign Relations: A MultyfacetedPerspective", Norwood, New Jersey: Ablex Publishing Corporation.
4 - Parenti, M. (1986), "Inventing Reality: The Politics of the Mass Media, New York: St Martin's Press.