س?د مرتض? آو?ن?: درباره موس?ق? حداقل دو جور م?‌شود بحث کرد؛ ا?ن دو جور، ?ک? بحث فقه? درباره موس?ق? است که اصلا در حد بنده ن?ست و آدم‌ها?? مثل ما اصلا نبا?د به خودشان اجازه بدهند که وارد بحث‌ها? فقه? شوند، مسا?ل? کاملا تخصص? است و به ه?چ‌وجه در ح?طه ما ن?ست. مسا?ل کاملا تخصص? به تحص?لات? در همان زم?نه احت?اج دارند. به ا?ن دل?ل است که اصلا از نظر فقه? درباره موس?ق? بحث نم?‌کن?م؛ ?عن? ا?ن وجه مطلب را به‌طور کل? کنار م?‌گذار?م. بنابرا?ن اگر ضمن بحث، ا?ن سوال پ?ش ب?ا?د که موس?ق? مجاز است ?ا ن?ست؟ حرام است ?ا نه؟ به طبع نم?‌توانم به ا?ن سوال‌ها جواب بدهم. با?د از حضرت امام‌(ره) سوال کرد. البته از ا?شان هم سوال شده و جواب هم داده‌اند. اما م?‌شود درباره ا?ن بحث کرد که چرا در تلو?ز?ون، به نظر امام‌(ره) عمل نم?‌شود؟ ا?نها بحث‌ها? فقه? ن?ستند؛ به مسا?ل اجتماع? و س?اس? برم?‌گردند و از بحث فقه? خارج م?‌شوند. اگر از وجه فقه?‌شان خارج شوند، م?‌شود درباره آنها بحث کرد. ول? هر چ?ز? که وجه فقه? به خود بگ?رد، اصلا در محدوده ما ن?ست و وارد آن نم?‌شو?م. بنابرا?ن از اول مشخص است بحث? که م?‌کن?م، بحث? نسبتا اعتقاد?، از غ?ر وجه فقه? است.

 

تبل?غات در غرب جا? هنر را گرفته است

ح?وان‌ها و گ?اهان که پا??ن‌تر?ن مرتبه عقل را هم ندارند؛ موس?ق? بر آنها موثر است! دل?لش ا?ن است که اصلا برا? در?افت موس?ق? ه?چ احت?اج? به عقل ن?ست. ?عن? عقل ن?ست که محتوا? موس?ق? را ادراک م?‌کند، بلکه اعصاب است.

امروزه تبل?غات در غرب جا? هنر را گرفته است؛ ?عن? بدون ه?چ شک? م?‌شود گفت هنر در غرب مرده و به‌طور کل? اثر? از هنر در غرب باق? ن?ست. از بعد رنسانس ا?ن اتفاق به‌تدر?ج افتاد و هنر در غرب از ب?ن رفت. تا جا?? که عقلم م?‌رسد عرض م?‌کنم که چرا از ب?ن رفت.

 

تبل?غات امروز در دن?ا? غرب جا? هنر را گرفته است. مثال‌ها? خ?ل? ساده م?‌توانند ا?ن مطلب را اثبات کنند. نگاه? به س?نما? خوب م?‌تواند ا?ن مطلب را به‌طور کامل به ما نشان بدهد، ?ا مثلا نگاه? به آثار هنر?‌ که در قرن‌ها? اخ?ر از به اصطلاح هنرمندان غرب? صادر شده‌اند، خ?ل? راحت نشان م?‌دهد که هنر? در غرب باق? نمانده است.

 

آخر?ن پد?ده‌ها? هنر? در غرب آپارت و پاپارت هستند. خودشان ا?ن اسم‌ها را گذاشته‌اند. آپارت از آپت?ک است، ?عن? آپت?ک آرت و فقط به باز?‌ها? بصر? ختم م?‌شود؛ باز?‌ها? چشم؛ آن هم فقط در حد ف?ز?ک چشم؛ در حد قوه باصره ظاهر? ما و مشخصات? که دارد؛ ?عن? با توجه به مشخصات ف?ز?ک? چشم، باز?‌ها? بصر? اختراع کرده‌اند که اسم ا?نها را آرت –هنر- گذاشته‌اند که اصلا هنر ن?ست؛ مثلا کارها? «وازرل?» را بب?ن?د که خ?ل? هم مشهورند و از آنها ز?اد صحبت م?‌کنند و از او به‌عنوان بزرگ‌تر?ن هنرمندان غرب اسم م?‌برند. در تلو?ز?ون هم گاه? پشت گو?نده‌ها از تابلوها? او استفاده م?‌کنند که در موزه هنرها? معاصر و جاها? منور‌الفکر? هم هست. ا?ن کارها فقط مقدار? کارها? بصر?‌اند، مثلا خواسته کره را با تعداد دا?ره درب?اورد و با حالت‌ها?? که به آنها داده، کره را تجسم کرده است. چ?زها?? که ممکن است برا? چشم قشنگ باشد ول? به هر ترت?ب خودشان هم اسمش را با توجه به چ?ز? که هست، گذاشته‌اند: «آپت?ک آرت». ?عن? هنر بصر?. فقط هم مقدار? باز? است. ?عن? از محتوا به‌طور کامل خال? است و اصلا محتوا?? باق? نمانده است. از باز?‌ها? چشم? چه چ?ز? دستگ?ر آدم م?‌شود؟ تابلوها?? هست که از کنار نگاه‌شان م?‌کن?د، ?ک چ?زند و از سو? د?گر که نگاه م?‌کن?د، چ?ز د?گر و به نسبت جهت‌ها?? که م?‌گ?ر?م، صورت‌ها? جد?د? دارند. در ا?ن تابلوها چه محتوا?? هست؟

 

آثار خ?ل? ضع?ف? موجودند، اما نه به ا?ن مفهوم که هنر باشند. پاپارت‌ هم که م?‌گو?ند چ?ز? در هم?ن حد است. ?عن? اصلا ر?شه ا?ن هنر تبل?غات است؛ تبل?غات تلو?ز?ون?. ?ک مجسمه همبرگر جزو آثار هنر?‌شان است که با گچ ساخته‌اند. کاملا مثل همبرگر است. همان رنگ‌ها را هم به آن زده‌اند؛ گوشت، پن?ر، کاهو و... خ?ل? بزرگ ساخته شده‌اند. به کتاب‌ها? هنر?‌شان مراجعه کن?د –من د?ده‌ام، کارم ا?ن بوده- ا?ن را به‌عنوان اثر هنر? نما?ش م?‌دهند. پاپ از پاپ?ولار م?‌آ?د؛ ?عن? مردم?. هنر مردم? آنها هم صرفا ر?شه در تبل?غات دارد و از آن نت?جه شده است. کار? به ا?ن معنا ندار?م و نم?‌خواه?م به‌طور خاص درباره هنر غرب بحث کن?م. اصلا کار? ندار?م، چون هنر? در غرب باق? نمانده است. دل?ل ا?ن اتفاق کاملا روشن است. چون هنر مستق?ما تجل? روح انسان است. آثار هنر? که از انسان ساطع م?‌شوند، همان برتر? روح انسان را دارند؛ ?عن? همان‌قدر نسبت به حق?قت عالم و ذات مقدس پروردگار قرب و بعد دارند. از انسان کامل? همچون حضرت عل?(ع)، نهج‌البلاغه صادر م?‌شود که البته گز?ده‌ا? از فرما?شات و خطبه‌ها? ا?شان است، ول? به‌هر ترت?ب مشخص است که کل?ت آن چه بوده و در تعر?ف آن گفته‌اند: «دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق». از انسان بدبخت? مثل وازارل? هم صرفا ?ک‌سر? باز? بصر? صادر م?‌شود، چون تمدن غرب کلا از محتوا? هنر? خال? شده است. محتوا? هنر هم همان حق?قت عالم وجود است. ول? در ا?ن‌که محتوا? هنر? مستق?ما تجل? روح بشر است، ه?چ شک? ن?ست.

در بعض? کتاب‌ها? غرب? درباره ا?ن بحث م?‌کنند که چه‌طور گ?اهان مقابل موس?ق? رشد ب?شتر? دارند. حت? شن?ده‌ام وقت? برا? گاوها موس?ق? گذاشته‌اند، د?ده‌اند ش?ر گاوها ب?شتر شده است. ا?ن چه چ?ز? را م?‌‌رساند؟ اصلا برا? در?افت موس?ق? ه?چ احت?اج? به عقل ن?ست. ?عن? عقل ن?ست که محتوا? موس?ق? را ادراک م?‌کند، بلکه اعصاب است.  

بنابرا?ن همان مرتبه‌ا? که روح نسبت به حق?قت عالم دارد، در اثر هنر? ظاهر م?‌شود و به‌ه?چ وجه نم?‌شود کلک زد.

 

همان‌طور که ب?ان انسان - حرف‌ها و کلام او- ب?ان‌کننده روح اوست، همان‌قدر اثر هنر? هم مب?ن روح انسان است؛ ب?ان‌کننده روح هنرمند? که اثر هنر? از آن ناش? و صادر شده است. اصلا هم نم?‌شود کلک زد. ?عن? کس? که خم?رما?ه درون? ندارد و روحش خال? از محتواست، نم?‌تواند کلک بزند و ?ک اثر هنر? عظ?م از خود خلق کند؛ محال است. ?عن? اثر هنر? درست با روح هنرمند متناسب است و اصلا نم?‌شود در ا?ن زم?نه کلک زد و آدم را لو م?‌دهد؛ مثل ب?ان.

م?‌گو?ند:

تا مرد سخن نگفته باشد

ع?ب و هنرش نهفته باشد

 

ع?نا هم?ن‌طور است. تا هنرمند محتوا? درون?‌اش را ب?ان نکرده باشد، نهفته است ول? وقت? ب?ان کرد د?گر خود را لو م?‌دهد. ?عن? درونش را لو م?‌دهد و نفسان?ت خود را ب?رون م?‌ر?زد.

 

موس?ق? نت?جه روح کس? است که آن را ساخته است

 

ا?ن ?ک بحث مقدمات? درباره موس?ق? است که لازم است بدان?م. چون اگر فعلا در مقدمه به‌عنوان هنر به موس?ق? نگاه کن?م، موس?ق? هم از محدوده‌ا? که گفت?م خارج ن?ست. موس?ق? مستق?ما نت?جه روح کس? است که آن را ساخته است و از روح آن هنرمند موس?ق?‌دان ناش? م?‌شود. البته در غرب، آثار ضع?ف? از هنر هست. اگر ا?نجا بگو?م، ز?اد درست ن?ست. ول? مثال? م?‌زنم که هم?شه زده‌ام و چ?ز? غ?ر از آن نم?‌گو?م.

 

در رمان‌ها? غرب? و نو?سندگان? که آنجا کار داستان‌نو?س? م?‌کنند - داستان‌نو?س? بلند- در دوره بعد از رنسانس اصلا به هنر برخورد نکرده‌ام. ما به آثار بعد از رنسانس ?عن? قرن‌ها? اخ?ر کار دار?م. در ا?ن آثار به هنر برخورد نکرده‌ام جز نوشته‌ها? کس? به اسم هرمان هسه که آلمان? است و کتاب‌ها?? نوشته ازجمله «گرگ ب?ابان»، «دم?ان»، «سفر به شرق» و... در آثار داستا?وسک? هم تا حدود? م?‌شود هنر پ?دا کرد. البته مساله روس?ه اصلا جداست. هنر روس?ه را به‌طور کل? با?د از مقوله‌ا? که درباره‌اش بحث م?‌کن?م، جدا کرد. روس?ه در قرن‌ها? اخ?ر جا?گاه? دارد که مخصوص خود اوست و به‌طور جد? با?د درباره‌اش حرف زد. به‌هم?ن دل?ل اگر داستا?وسک? را وارد ا?ن مقوله نکن?م، خ?ل? بهتر است. چون ما در قرن‌ها? قبل از انقلاب اکتبر روس?ه، آدم? به اسم تولستو? هم داشته‌ا?م که مذهب? و مس?ح? معتقد? است و اعتقادها?ش در کتاب‌ها?ش هم ظاهر است و م?‌شود از نوشته‌ها? او به‌عنوان اثر هنر? نام برد و شک? ن?ست که هنرمند است.

 

اصلا به روس?ه کار? ندار?م، درباره تمدن غرب بحث م?‌کن?م و روس?ه را در سال‌ها? اخ?ر است که م?‌شود به تمدن غرب پ?وند زد و قبلا جزو ا?ن تمدن نبوده است.

 

آثار داستا?وسک? را هم که بب?ن?د، کاملا مشخص است. حالت? داشته‌اند مثل 60 سال پ?ش ما که چه‌طور فرهنگ غرب به ا?ن مملکت م?‌آمد، همان‌طور کشمکش? ب?ن فرهنگ قد?م‌شان و فرهنگ جد?د? که از طر?ق غرب وارد م?‌شده، در نوشته‌ها? داستا?وسک? خ?ل? صر?ح مشخص است.

 

ا?ن بحث به‌عنوان مقدمه برا? بحث موس?ق? لازم بود و عرض کردم موس?ق? هم نت?جه روح هنرمند است. ?عن? تجل? روح هنرمند و ع?ن ذات اوست و اصلا از ذات هنرمند قابل تفک?ک ن?ست. همان رتبه‌ا? که ذات هنرمند موس?ق?‌دان دارد، موس?ق? هم که از او صادر م?‌شود، همان رتبه‌ را دارد.

 

ه?چ عامل? در تبل?غات غرب? به اندازه موس?ق? مهم و موثر ن?ست

عامل اصل? برا? هنر و تبل?غات غرب و ه?چ عامل? د?گر هنر? ?ا تبل?غات? ا?ن‌قدر در تبل?غات غرب? مهم و موثر ن?ست که موس?ق? هست. موس?ق? در تبل?غات غرب ?ک عامل اصل? است و م?‌شود گفت که اصل?‌تر?ن عامل به‌شمار م?‌رود

در تبل?غات غرب? که ع?ن هنر غرب است، موس?ق? ?ک عامل اصل? است. عامل اصل? برا? هنر و تبل?غات غرب و ه?چ عامل? د?گر هنر? ?ا تبل?غات? ا?ن‌قدر در تبل?غات غرب? مهم و موثر ن?ست که موس?ق? هست. موس?ق? در تبل?غات غرب ?ک عامل اصل? است و م?‌شود گفت که اصل?‌تر?ن عامل به‌شمار م?‌رود. ا?ن مقدمه‌ها را م?‌گو??م چون قبل از ا?ن‌که وارد اصل بحث موس?ق? بشو?م، لازم است. به‌عنوان نمونه در ?ک ف?لم غرب? -هر?ک از ف?لم‌ها که باشد، فرق? نم?‌کند - در هر جا? دن?ا که ساخته شده باشد، موس?ق? در آن اصل است. راه راحت? هم دارد که م?‌شود تشخ?ص داد چه‌طور اصل است. در ف?لم‌ها و تبل?غات غرب?، احساسات? را که م?‌خواهند به تماشاچ? منتقل کنند، از روش د?گر? جز موس?ق? انتقال نم?‌دهند. اگر احساس غم و اندوه? هست که م?‌خواهند آن را به تماشاچ? منتقل کنند، عامل اصل? آن هم موس?ق? است. اگر م?‌خواهند شاد? را به تماشاچ? منتقل کنند، ع?نا هم?ن‌طور است و عامل اصل? آن موس?ق? است. هم?ن‌طور درباره ه?جان و خ?ل? از مسا?ل د?گر.

 

ان‌شاء‌الله در ا?نجا به بحث? درباره قالب و محتوا م?‌رس?م؛ درباره قالب و محتوا و نسبت آنها با هم که اصلا در هنر قالب و محتوا چه نقش? دارند و نسبت آنها با هم با?د چه‌طور باشد. گاه? در س?نما? غرب م?‌ب?ن?د صرفا چهارچوب اس‌وقس‌دار? که هنرمند ?ا ف?لم‌ساز، انتخاب و ف?لمش را بر آن مبتن? کرده، ر?تم موس?ق? است. ?عن? اصلا ر?تم موس?ق? است که به ف?لم ح?ات داده و آن را ساخته. چهارچوب اصل?، ف?لم است و بق?ه ف?لم رو? ا?ن چهارچوب بنا شده است: «ر?تم موس?ق?».

 

نمونه‌اش الان در ذهنم نم?‌آ?د. اگر ذهن‌تان ?ار? م?‌کند، ?ک نمونه بگو??د، ول? لااقل در قسمت‌ها? ه?جان? ف?لم ا?ن مطلب کاملا واضح است. ا?ن روح تبل?غات غرب است، منتها کم‌کم ظاهر م?‌شود.

 

در کارها? اوا?ل اختراع س?نما ا?ن مساله بروز چندان? نداشت. ول? رفته‌رفته ظاهر شده و م?‌شود ‌پ?ش‌ب?ن? کرد که در آ?نده س?نما? غرب خ?ل? شد?دتر از ا?ن خواهد بود. به‌عنوان نمونه، ف?لم‌ها? کارتون از ا?ن دست ز?اد د?ده‌ا?د. ف?لم‌ها? والت‌د?سن? که حت? براساس موس?ق? تصو?رگذار? شده‌اند. ?عن? متناسب با موس?ق? برا?ش تصو?ر گذاشته‌اند. مثلا «باله ‌قو» را د?ده‌ام که بر ا?ن اساس ساخته‌اند و برا?ش تصو?ر گذاشته‌اند.

 

عقل ن?ست که محتوا? موس?ق? را ادراک م?‌کند، بلکه اعصاب است

 

موس?ق? به هر ترت?ب عامل اساس? تبل?غات غرب است. دل?ل ا?ن‌که از موس?ق? به ا?ن شکل استفاده م?‌کنند، ا?ن است که موس?ق? برا? تاث?رگذار? بر بشر، مانع عقل را برابر خود ندارد. موس?ق? فقط به‌وس?له اعصاب در?افت م?‌شود. ?عن? احساسات? که در موس?ق? موجود است، فقط از راه اعصاب سمپات?ک و پاراسمپات?ک در?افت م?‌شود- که توض?حش را بعد عرض م?‌کنم. در بعض? کتاب‌ها? غرب? درباره ا?ن بحث م?‌کنند که چه‌طور گ?اهان مقابل موس?ق? رشد ب?شتر? دارند. حت? شن?ده‌ام وقت? برا? گاوها موس?ق? گذاشته‌اند، د?ده‌اند ش?ر گاوها ب?شتر شده است. ا?ن چه چ?ز? را م?‌‌رساند؟ نم?‌خواهم از ا?ن مطلب استفاده کنم که در دام‌دار?‌ها با?د موس?ق? پخش کرد. البته روش? هم که الان در دام‌دار?‌ها وجود دارد، غلط است و ر?شه در تمدن غرب دارد. فعلا به روش‌ها? غلط? که اعمال م?‌شود، کار? ندار?م.

موس?ق? اصلا از راه عقل در?افت نم?‌شود. بلکه به‌طور مستق?م رو? اعصاب موثر است و از راه اعصاب، تاثرات به انسان منتقل م?‌شود. تاثرات? که در موس?ق? موجود است، ?ک دل?ل خ?ل? ساده دارد. بچه‌ا? که اصلا رقص ند?ده، به‌ه?چ ‌وجه ند?ده کس? برقصد - نمونه‌اش را خودم د?ده‌ام- بچه‌ا? که از اول بچگ? اصلا رقص ند?ده و موس?ق? هم نشن?ده است؛ اگر عده‌ا? دوروبرش شروع کنند به دست زدن، بب?ن?د چه حالت? از خودش بروز م?‌دهد؟

 

کار? هم ندار?م که در اثر موس?ق?، رشد گ?اه ب?شتر م?‌شود ?ا کم‌تر؟ ?ا اصلا ا?ن افزا?ش رشد چه دل?ل? دارد؟ ?ا اگر در دام‌دار?‌ها ش?ر گاوها ب?شتر م?‌شود، دل?لش چ?ست؟ م?‌دان?م که گ?اهان عقل ندارند. ح?وان‌ها به مفهوم? که درباره انسان مطرح است، عقل ندارند. ?عن? حت? از مراتب پا??ن عقل هم که فاهمه و واهمه است، برخوردار ن?ستند. درباره عقل ان‌شاء‌الله بحث م?‌کن?م؛ ?عن? ح?وان‌ها و گ?اهان حت? پا??ن‌تر?ن مرتبه عقل را هم ندارند که در زبان معمول? به آن فهم ?ا هوش م?‌گو??م. پس چه‌طور است که موس?ق? بر آنها موثر است؟ دل?لش ا?ن است که اصلا برا? در?افت موس?ق? ه?چ احت?اج? به عقل ن?ست. ?عن? عقل ن?ست که محتوا? موس?ق? را ادراک م?‌کند، بلکه اعصاب است. در حال?‌که در ?ک کلام با محتوا - که هر دو صدا هستند- کس? که حرف م?‌زند و کلمه‌ها را مبتن? بر محتوا?? به‌کار م?‌برد، طرف مقابل ا?ن محتوا را چه‌طور در?افت م?‌کند؟ مسلما از طر?ق عقل. آن قضاوت? که انسان نسبت به آن ب?ان م?‌کند، وجودش از آن محتوا تاث?رپذ?ر? دارد. محتوا را م?‌گ?رد، درباره آن قضاوت م?‌کند. حالا ?ا تصد?ق م?‌کند ?ا رد م?‌کند، اگر تصد?ق کرد، وجودش متناسب با آن محتوا متاثر م?‌شود.

 

 

 

الان من که حرف م?‌زنم، کلمه‌ها? و?ژه‌ا? را به‌کار م?‌برم. معنا? آن مورد نظرم است. شما معنا را از چه طر?ق? م?‌گ?ر?د؟ علامت‌ها، کلمه‌ها و اسم‌ها تمث?ل و ب?ان حق?قت‌ها?? هستند، چه قرارداد? چه غ?رقرارداد?. آ?ا زبان صرفا قرارداد? است ?ا ر?شه‌ها? غ?رقرارداد? هم هست که قرارداد براساس آن ر?شه‌ها برپا شده است؟ هم?ن‌طور است. منتها فرض کن?م کلمه‌ها?? که از آنها استفاده م?‌کن?م، براساس قرارداد است. شما ا?ن قراردادها را در ذهن‌تان تنظ?م م?‌کن?د؟ هر?ک از ا?ن قراردادها مقابل مفهوم د?گر? وضع شده است. اصلا قرارداد به عرب? م?‌شود وضع. وقت? وضع را در علم نحو تعر?ف م?‌کنند، م?‌گو?ند وضع ?عن? ا?ن‌که مقابل ش?ئ، ش?ئ د?گر را قرار دادن، آن‌چنان که وقت? ش?ء اول م?‌آ?د، ش?‌ء دوم در ذهن متبادر شود. چه‌طور؟ مثلا شما م?‌گو??د قرارداد مقابل وضع، معن? قرارداد، وضع است ?ا معن? وضع، قرارداد است. وقت? کس? م?‌گو?د وضع، در ذهن شما قرارداد هم م?‌آ?د. مقابل ا?ن ما?ع شفاف? که با باران نازل م?‌شود، گفته‌ا?د آب که هر وقت ا?ن ش? م?‌آ?د، د?گر? هم به خاطرتان م?‌آ?د. وقت? آب م?‌ب?ن?د، م?‌خواه?د آن را ب?ان کن?د و م?‌گو??د آب.

 

 

 

وضع ?عن? ا?ن قرارداد در زبان که م?‌گو?ند، هم?ن است. ول? کلمه‌ها?? که م?‌گو?م، هر?ک مقابل معنا?? هستند و برا? معنا?? وضع شده‌اند. وقت? من ?ک کلمه م?‌گو?م، معنا?ش در ذهن شما متبادر م?‌شود. اما ا?ن معنا را از چه راه? م?‌گ?ر?د؟ به‌وس?له عقل. راه د?گر? ندارد.

در موس?ق? ا?ن چ?ز? که الان موجود است، جلسه‌ها? شب‌نش?ن? است که همه در فعل حرام صرف م?‌شوند. ا?نها اصلا بو? دود تر?اک م?‌دهند و بو? گند مشروب و عرق کشمش از آن بلند است. ا?ن ن?‌ها?? را که کسا?? به‌صورت تک‌نواز? زده گوش کن?د و بب?ن?د چه اندوه? در آن موجود است؛ چه اندوه ?أس‌آم?ز?!

شما تاث?ر گر?ه را به‌وس?له اعصاب نم?‌گ?ر?د و گر?ه از راه اعصاب بر شما تاث?ر نم?‌گذارد. از طر?ق اعصاب - ?عن? اگر گر?ه را برا? گ?اه هم بگذار?د- رو? آن تاث?ر بگذارد ?ا اگر گر?ه را برا? گاو هم بگذار?د، متالم شود، اصلا گر?ه بر اعصاب تاث?ر نم?‌گذارد.

 

اگر نوا? ن?، تناسب‌ها?? ب?ن صوت‌ها برقرار کند که ا?ن تناسب‌ها درست مثل موس?ق? به‌وس?له اعصاب در?افت شوند، ه?چ فرق? ندارد. چون وقت? آدم م?‌خواهد ضجه بزند، با موس?ق? ضجه م?‌زند. آدم در خ?ل? از موارد به درگاه حضرت پروردگار که دعا م?‌کند، با موس?ق? است. اصلا آدم با موس?ق? دعا م?‌کند. موس?ق? آهنگ? است که به دعا?ش م?‌دهد که در دستگاه‌ها? موس?ق? فارس? هم هست. اگر آن دعا را ب?اور?د، م?‌شود گفت که در کدام دستگاه است.

 

?عن? موس?ق? دارد. کار? به ا?ن معنا ندار?م. منظورم ا?ن است که دل?ل آن‌که ا?نها در تبل?غات چن?ن استفاده‌ا? از موس?ق? م?‌کنند، ا?ن است که موس?ق? اصلا از راه عقل در?افت نم?‌شود. بلکه به‌طور مستق?م رو? اعصاب موثر است و از راه اعصاب، تاثرات به انسان منتقل م?‌شود. تاثرات? که در موس?ق? موجود است، ?ک دل?ل خ?ل? ساده دارد. بچه‌ا? که اصلا رقص ند?ده، به‌ه?چ ‌وجه ند?ده کس? برقصد - نمونه‌اش را خودم د?ده‌ام- بچه‌ا? که از اول بچگ? اصلا رقص ند?ده و موس?ق? هم نشن?ده است؛ اگر عده‌ا? دوروبرش شروع کنند به دست زدن، بب?ن?د چه حالت? از خودش بروز م?‌دهد؟

 

کس? که موس?ق? گوش م?‌دهد، خودش را دست موس?ق? م?‌سپرد و بنده آن م?‌شود

 

دل?لش ا?ن است که تاثرات? که انسان از موس?ق? م?‌گ?رد، فقط از راه اعصاب‌ است و بعد تصم?م م?‌گ?رد آ?ا از آن متاثر شود ?ا نه. خودش را دست ا?ن موس?ق? بسپرد ?ا نه. چون اصلا مساله، خود را دست موس?ق? سپردن است، موس?ق? گوش دادن ن?ست. اشتباه نشود. اصلا موس?ق? گوش دادن? ن?ست. کس? که موس?ق? گوش م?‌دهد، خودش را دست موس?ق? م?‌سپرد و بنده آن م?‌شود. ?عن? تصم?م گرفته که موس?ق?، خوب چ?ز? است و من م?‌توانم موس?ق? گوش کنم و تاثرات عصب? آن را بگ?رم. به ا?ن دل?ل د?گر عقلش کنترل ندارد. کس? که ا?ن‌طور است، مانع عقل را از همان اول از سر راه برداشته و تصم?م گرفته که خودش را به دست موس?ق? بسپرد.

 

دل?ل خ?ل? ساده‌ا? دارد؛ چه موس?ق? را برا? حضرت امام‌(ره) بگذار?د، چه برا? من، تفاوت? نم?‌کند. با ا?ن‌که مراتب عقل?‌مان متفاوت است ول? موس?ق? را برا? هر?ک بگذار?د، تفاوت? نم?‌کند. ا?شان هم اگر ?ک موس?ق? شاد را بشنود، همه تاث?رها? موس?ق? به ا?شان منتقل م?‌شود. منتها بعد تصم?م م?‌گ?رد و موس?ق? را قطع م?‌کند و خودش را دست موس?ق? نم?‌سپرد. اگر کس? خودش را دست موس?ق? بسپرد، خب لذت هم م?‌برد. ول? اگر کس? خودش را دست موس?ق? نسپرد، موس?ق? برا?ش عذاب‌آور است. جد? م?‌گو?م.

ا?ن‌طور ن?ست که موس?ق? برا? همه مردم لذت‌بخش باشد. ا?ن ?ک اشتباه است. اما متاسفانه موس?ق? گوش کردن آن‌قدر در روزگار ما اشاعه دارد که اصلا نم?‌شود ا?ن حرف را به کس? زد. چون برا?ش ا?ن تجربه پ?ش نم?‌آ?د که مدت? موس?ق? گوش نکند، بعد برا?ش ?ک موس?ق? شاد?‌آور - به قول خودشان - بگذار?د و بب?ن?د اصلا احساس شاد? به آدم دست م?‌دهد ?ا نه. چ?ز? غ?ر از عذاب ن?ست، غ?ر از تکرار اصوات? که اعصاب آدم را خرد کرده و جدا او را ناراحت م?‌کند.

 

کس? که خود را دست موس?ق? نم?‌سپرد،?عن? مع?ارها?? را قبول نم?‌کند که در موس?ق? هست و بنده موس?ق? نم?‌شود - احساس? که در موس?ق? موجود است به او منتقل نم?‌شود که ه?چ، بلکه اصلا حالت اشمئزاز به انسان دست م?‌دهد. ول? اگر خودش را بسپرد و مانع عقلش را از سر راه بردارد، به‌وس?له اعصاب به‌راحت? تاثرات آن منعکس م?‌شود. بهتر?ن دل?ل آن‌که از طر?ق ز?ست‌شناس? -به قول خودشان - موجود است، ا?ن‌که وقت? برا? گ?اه موس?ق? گذاشتند، رشد ب?شتر? پ?دا کرد.

 

ا?ن دل?ل خوب? ن?ست. ?عن? دل?ل به نفع موس?ق? ن?ست، ضدموس?ق? است. ?عن? موس?ق? به‌وس?له اعصاب گ?اه? هم درک م?‌شود، ?عن? به‌وس?له اعصاب ح?وان? هم درک م?‌شود. وقت? از راه اعصاب ح?وان? درک شد، ?عن? اصلا واسطه عقل را نم?‌خواهد. وقت? واسطه عقل را نخواهد، بحث کاملا فرق م?‌کند.

کسان? که موس?ق? گوش م?‌کنند، اولا موس?ق? اعت?ادآور است، خ?ل? شد?د و اعت?ادش از هر چ?ز د?گر هم شد?دتر است و حالت تخد?ر? آن خ?ل? عم?ق‌تر از هر چ?ز? است؛ مثل تر?اک، مشروب و... حالت تخد?ر? آن همچنان ز?اد است که اصلا قابل ترک ن?ست

البته ما بحث فقه? نم?‌کن?م، اما چون خ?ل? از اصول فقه مبتن? بر مبحث‌ها? فلسف? است، شا?د به بحث فقه? شب?ه شود، ول? ما بحث فقه? نم?‌کن?م؛ به‌ه?چ ‌وجه. بحث اعتقاد? م?‌کن?م، شب?ه بحث‌ها? فقه? م?‌شود، ول? ما از آن نت?جه فقه? نم?‌گ?ر?م. ?ک? از دل?ل‌ها ا?ن‌که در اسلام ب?شتر مرجع‌ها، موس?ق? را مطلقا حرام م?‌دانند، هم?ن است. البته ب?ان نم?‌کنند و ا?ن موضوع از سو? مراجع ب?ان نشده. ول? منظورم ا?ن است که دل?ل ا?ن‌که چن?ن برخورد? با موس?ق? هم موجود است، ر?شه‌اش در حد?ث‌ها?? است که از حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) رس?ده است. ?ک دل?ل هم?ن است. دل?ل‌ها? د?گر را هم عرض م?‌کنم. ول? ?ک? از دل?ل‌ها?? که م?‌شود برا?ش متصور شد، هم?ن است که چرا اسلام چن?ن برخورد? با موس?ق? دارد.

 

?ک? ا?ن است که وقت? انسان نتواند از راه عقلش بر چ?ز? نظارت کند، آن چ?ز قابل اعتماد ن?ست؛ به‌ه?چ ‌وجه. چون انسان اصلا موجود? عقلان? است. عقل مشخصه اصل? و فصل انسان است؛ ?عن? اگر عقل را از انسان بگ?ر?د، د?گر انسان ن?ست. عقل چ?ز? است که انسان را از موجودات د?گر جدا م?‌کند. اگر بخواه?د در تعر?ف انسان وارد شو?د، عقل را با?د به‌عنوان فصل ذکر کرد. فصل ?عن? چ?ز? که اگر از آن موجود بگ?ر?د، چ?ز? نم?‌ماند؛ ?عن? مشخصه‌ا? که آن موجود را از موجودات د?گر سوا م?‌کند و فاصله م?‌دهد.

 

بنابرا?ن آنچه انسان نتواند به‌وس?له عقل بر آن نظارت داشته باشد، اصلا قابل اعتماد ن?ست و نبا?د سراغش رفت. فرض کن?د جذاب?ت‌ها?? که از غ?ر راه عقل بر انسان تحم?ل م?‌شود، آ?ا ا?نها قابل اعتمادند؟ خ?ر. نم?‌شود به آنها اعتماد کرد. معاذالله اگر کس? صور قب?حه بب?ند، خب جذاب?ت دارد. ف?لم‌ها? پورنوگراف?ک جذاب?ت دارند. آ?ا ا?ن جذاب?ت، جذاب?ت? است که به‌وس?له عقل بر انسان تحم?ل م?‌شود؟ خ?ر. م?‌دان?د که عقل ا?ن وسط کاره‌ا? ن?ست. فقط خصوص?ت‌ها? ح?وان? را در بشر تحر?ک م?‌کند. چون ا?ن غر?زه، کشش و جاذبه در بشر موجود است، وقت? ا?ن تصو?رها را نشانش م?‌دهند، تصور لذت? که از جمع شدن با جنس مخالف موجود است، باعث گرا?ش انسان و جذاب?ت در بشر م?‌شود. آ?ا ا?ن جذاب?ت به‌وس?له عقل به او تحم?ل شده است؟ خ?ر. حالا که از راه عقل تحم?ل نشده، اصلا قابل اعتماد ن?ست، ا?ن را به‌عنوان جاذبه کاذب م?‌شناس?م و آن را کنار م?‌گذار?م. چون اصل بر ا?ن است که ما در محدوده انسان?ت باق? بمان?م. اگر کس? سر ا?ن اصل شک دارد، اصلا کار? با او ندار?م. وقت? کس? در تعر?ف انسان م?‌گو?د ح?وان ناطق، ما کار? با او ندار?م. بگذار?د تعر?ف کند ح?وان ناطق. فقط آن «ناطق» را فصل انسان با ح?وان م?‌داند و ما کار? به او ندار?م و کس? که انسان را ح?وان ابزارساز تعر?ف م?‌کند، به او هم کار? ندار?م. با ا?نها اصلا کار? ندار?م و بحث? هم نم?‌کن?م. ول? آن چ?ز? که در اسلام مطرح است، با?د هم?شه سع? کن?م در محدوده انسان? خودمان بمان?م و تکامل ما هم در هم?ن محدوده است. گذشتن از ا?ن حد، سقوط و هبوط است. تکامل ما در محدوده انسان?ت است؛ بنابرا?ن از حد طر?ق عقل – که فصل انسان با اش?ا و موجودات د?گر است- نم?‌شود خارج شد.

 

?ک? از بحث‌ها? اساس? درباره موس?ق?، تناسب ب?ن محتوا و قالب موس?ق? است

 

در ضمن هم?ن مطلب که به آن اشاره هم شد، درباره دعا بود که وقت? انسان با تمام وجودش به فقر ذات?‌اش مقابل حضرت پروردگار پ? م?‌برد و با حالت احت?اج و ن?از رو به درگاه حق م?‌آورد، خب دعا? انسان با موس?ق? همراه است؛ ?عن? اصلا موس?ق? را با خود دارد. ?ا هم?ن‌طور درباره قرآن خواندن که صوت خوش قرآن سفارش هم شده است. در حد?ث‌ها? ز?اد? د?ده‌ام – به‌و?ژه حد?ث? که فکر م?‌کنم از امام سجاد(ع) باشد- نقل شده حضرت رسول(ص) صدا?‌شان را سر نماز به قدر طاقت مأموم بلند م?‌کردند، صوت خوش را به‌قدر طاقت مأموم از خودشان بروز م?‌دادند. ا?ن‌طور نبوده با آهنگ? که برا? خودشان نماز م?‌خوانند، برا? مردم هم بخوانند. چون م?‌گفتند و نقل شده از امام سجاد(ع). م?‌گفتند اگر م?‌خواستند با آن ب?ان بخوانند، همه از شدت لذت، غش م?‌کردند.

 

نقل شده ا?شان صدا? خوش حضرت داوود(ع) را داشتند. درباره ا?نها چه م?‌شود گفت؟ ا?ن ?ک? از بحث‌ها? اساس? درباره موس?ق? است. ?عن? تناسب? که ب?ن محتوا و قالب موس?ق? موجود است و اگر ا?ن نسبت ?ا ارتباط قطع شود، آن ‌وقت است که ما موس?ق? را به‌طور کل? طرد م?‌کن?م و حرام م?‌دان?م. ول? تا وقت? ا?ن محتوا را دارد و ارتباط ظاهر و قالب آن با محتوا حفظ شده است، سفارش هم شده در حد?ث‌ها درباره ا?ن‌که مثلا انسان قرآن را با صوت خوش بخواند ?ا نمازش را با صوت خوش بخواند. دل?لش ا?ن است که وقت? در آن دعا انسان با تمام وجودش مشغول دعاست، محتوا? دعا ر?شه‌ا? صوت? است که انسان به ب?ان و لحن خود م?‌دهد. موس?ق?‌ که در دعا از انسان صادر م?‌شود، متناسب با محتوا? دعاست که به ن?از و فقر ذات? انسان برابر خداوند مربوط است.

وقت? بشر به موس?ق? عادت م?‌کند، د?گر قابل اعتماد ن?ست. اعت?ادش خ?ل? شد?دتر است و فقط با?د خودش را به موس?ق? بسپرد؛ موس?ق? چن?ن طلب? از انسان دارد. طلب بندگ? و معبود?ت م?‌کند چون با?د خودش را بسپرد، اعصابش را در اخت?ار آن بگذارد تا آن تاثر در او ا?جاد شود. بنابرا?ن از اول انتخاب کرده و بنده‌وار تاث?ر موس?ق? را پذ?رفته است.

 

مثل د?گر؛ الان صحبت سر ا?ن بود که از نظر فن? دعا? آدم? که با کمال ن?از دعا م?‌کند، جزو ?ک? از دستگاه‌ها? موس?ق? ا?ران? است. ول? چه‌طور است که حرام ن?ست؟ در حال?‌که شجر?ان مثلا حرام است. ه?چ شک? هم در آن ن?ست. بحث فقه? نم?‌کن?م، ول? شک? ندار?م که شجر?ان را نم?‌شود گوش داد. چون ا?ن حضرات? که ا?ن‌قدر ل?برال هم هستند، شجر?ان را در تلو?ز?ون پخش نم?‌کنند، راد?و را نم?‌دانم. ول? در تلو?ز?ون پخش نم?‌کنند؛ ?عن? قشنگ معلوم است که ا?ن‌قدر آش شور است که خود ا?نها هم فهم?ده‌اند. منتها چه‌طور ا?ن‌قدر شور است؟ در حال?‌که همان دستگاه‌ها را ممکن است ا?شان هم بخواند. وقت? انسان در قرآن صوت خوش دارد، حتما از نظر فن? در ?ک? از دستگاه‌ها? موس?ق? فارس? است. چه‌طور ا?ن کار حرام ن?ست، اما وقت? ا?ن موس?ق? ارتباطش را با محتوا? معنو? قطع م?‌کند، حرام م?‌شود. چرا؟

 

 

 

 

 

 اگر د?د?د موس?ق? بر محتوا غلبه دارد، گوش نکن?د، برا? ا?ن‌که باعث گناه م?‌شود

 

 

 

حت? در ظاهرش هم مشخص است. ?عن? وقت? ظاهر، ارتباط خودش را با آن محتوا? اله?، روحان? و معنو? قطع م?‌کند، هرچند از نظر فن? در همان دستگاه‌ها? موس?ق? است، منتها با ا?ن حال د?گر قابل گوش دادن ن?ست و حرام است، ?عن? گناه دارد. اصلا مساله اساس? در موس?ق? هم?ن‌جاست. اگر ا?ن مساله ادراک نشود، نم?‌شود فهم?د چرا برخورد اسلام با موس?ق? ا?ن‌طور است. بله، از نظر فن? مثل ا?ن است که ما 32 حرف در فارس? دار?م. کلام? که انسان م?‌گو?د، از ا?ن 32 حرف خارج ن?ست. حت? شعر از نظر عروض? در وزن‌ها? خاص? است.

 

فعولن، فعولن، فعولن فعول.

 

چن?ن گفت رستم به اسفند?ار

 

فعولن فعولن فعول

 

 

 

بر ا?ن وزن است و هرکس بخواهد شعر بگو?د به‌هر ترت?ب از ا?ن وزن‌ها? عروض? خارج ن?ست. اما آ?ا هر شعر? قابل گوش دادن است؟ ن?ست. هر شعر? هم خوب ن?ست. نم?‌شود گفت شعرها?? را که در وزن «فعولن فعولن فعولن فعول» است، کس? گوش نکند، ول? اگر در وزن‌ها? عروض? د?گر? آمد، گوش کند. ا?ن‌طور ن?ست. درباره موس?ق? هم هم?ن‌طور است. دستگاه‌ها? موس?ق? ا?ران? از نظر فن? شب?ه هم?ن وزن‌ها? عروض? شعرند. اصل محتواست که در ا?ن دستگاه ظاهر م?‌شود؛ محتوا?? که در ا?ن قالب ر?خته م?‌شود. وزن‌ها? عروض? ?ا دستگاه‌ها? موس?ق? فارس? مثل ظرف‌ها?? هستند که آن محتوا را در بر م?‌گ?رند. البته ارتباط خ?ل? غن?‌تر و حق?ق? ب?ن ا?ن ظرف و آن محتوا موجود است. ول? از نظر ظرف بودن آن، وزن‌ها? عروض? هم‌چنان که ظرف است برا? شعر، دستگاه‌ها? موس?ق? فارس? هم ظرف هستند، برا? محتوا?‌شان.

 

 

 

ا?ن‌طور هم ن?ست که هر موس?ق? و آهنگ? به‌دل?ل ا?ن‌که محتوا?ش قرآن است، خال? از اشکال باشد. من خ?ل? از اقسام قرائت‌ها? قرآن را که الان هست، گوش نم?‌کنم، چون موس?ق? بر محتوا?ش غالب است و صورت موس?ق? دارد، نه صورت قرآن. خ?ل? از چ?زها?? که الان وجود دارند، اصلا قابل گوش دادن ن?ستند و بهتر است -?عن? پ?شنهاد م?‌کنم- گوش نده?د. حکم شرع? نم?‌دهم، پ?شنهاد م?‌کنم گوش نکن?د. چون در آنها موس?ق? اصل است، نه قرآن. ا?ن ?ک حساب خ?ل? ساده است و حساب فقه? هم نم?‌خواهد. اگر د?د?د موس?ق? بر محتوا غلبه دارد، گوش نکن?د، برا? ا?ن‌که باعث گناه م?‌شود.

 

 

 

ا?ن سل?قه شخص? ن?ست. وقت? در قرائت قرآن هم موس?ق? بر محتوا غلبه کند، گوش کردنش گناه دارد. فرض کن?د در هم?ن «اذا الشمس کورت» ش?خ عنتر بدو?، به نظر ما قرآن اصالت دارد ?ا موس?ق?؟ موس?ق? غلبه دارد. خ?ل? از سوره‌ها?? که هم?ن آقا? عبدالباسط م?‌خواند، کاملا مشخص است و شک? ندارم که تمر?ن کرده هر?ک از ا?نها را با چه لحن و موس?ق? بخواند و ترک?ب موس?ق?‌اش نسبت به معنا?ش اصل است. در ب?شتر چ?زها?? که شن?ده‌ام، د?ده‌ام که اصلا معنا? قرآن و محتوا? آن مورد نظر ن?ست؛ فقط موس?ق? قرآن است که مورد نظر است.

 

 

 

شخصا قرآن‌ها?? را که بچه‌ها? ش?عه با هم?ن صوت معمول? م?‌خوانند، ترج?ح م?‌دهم. آقا?? هست به اسم قادر? که قبل از انقلاب هم م?‌خوانده، قرائت قرآنش را خ?ل? دوست دارم. چون لحن آن با معنا?ش متناسب است. وقت? م?‌شنو?د، معنا?? که درباره ق?امت م?‌گو?د، در دل‌تان ظاهر م?‌شود. نه ا?ن‌که وقت? تمام شد، بتوان?د آهنگ آن را با سوت بزن?د.

 

 

 

ا?ن خ?ل? فرق دارد. آن د?گر قرائت قرآن ن?ست، موس?ق? است و م?‌شود با سوت هم زد. قرائت قرآن آن است که وقت? درباره ق?امت م?‌گو?د، تن آدم بلرزد. منظورم از ارتباط محتوا با قالب ا?نجاست. البته ا?ن حد خ?ل? ظر?ف است و اصلا قابل تشخ?ص ن?ست. حدش آن‌قدر ظر?ف است که اگر م?‌گفتند محدوده طول و حرام بودن موس?ق? ا?ن است که موس?ق?‌ها?? که مثلا در دستگاه ابوعطا خوانده شده‌اند، به‌طور کل? حرام هستند و آنها?? که در دستگاه‌ها? د?گر خوانده شده‌اند، حلال. اگر محدوده‌اش ا?ن بود، خ?ل? راحت م?‌شد، کار? نداشت و جمهور? اسلام? هم م?‌توانست به‌راحت? در راد?و و تلو?ز?ون به ا?ن مساله عمل کند. دل?ل اصل? ا?ن‌که نم?‌تواند عمل کند، ا?ن است که حد آن مشخص ن?ست. حد ا?ن مساله به مطابقت محتوا و قالب باز م?‌گردد. حالا که حد ا?ن است، اصل در درک موس?ق? هم هم?ن است.

 

 

 

موس?ق? که الان موجود است، اصلا بو? دود تر?اک م?‌دهند و بو? گند مشروب و عرق کشمش از آن بلند است

 

 

 

ا?ن ‌که گفتم هنر، مستق?ما تجل? روح انسان است، منظورم ا?ن بود و م?‌خواستم ا?ن استفاده را کنم که نهج‌البلاغه حضرت عل?(ع) هم در هم?ن 28 حرف عرب? است. از ا?ن 28 حرف خارج ن?ست. از کلمه‌ها? عرب? هم خارج ن?ست. ا?شان کلمه‌ها? جد?د? برا? ب?ان مقاصدشان ن?اورده، بلکه از همان کلمه‌ها استفاده‌ها? جد?د? کرده‌اند؛ در همان 28 حرف و همان قالب‌ها. حت? در همان وزن‌ها? عروض? هم شعرها?? به ا?شان نسبت داده‌اند. همان وزن‌ها? عروض? که عرب‌ها به‌طور معمول شعر م?‌گو?ند. اما ا?ن کجا و آن کجا؟

 

 

 

دل?لش چ?ست؟ دل?لش آن روح? است که پشت ا?ن معان? است. آن روح? که ر?شه تجل? ا?ن کلمه‌هاست. در موس?ق? هم هم?ن‌طور است. در موس?ق? ا?ن چ?ز? که الان موجود است، جلسه‌ها? شب‌نش?ن? است که همه در فعل حرام صرف م?‌شوند. ا?نها اصلا بو? دود تر?اک م?‌دهند و بو? گند مشروب و عرق کشمش از آن بلند است. ا?ن ن?‌ها?? را که کسا?? به‌صورت تک‌نواز? زده گوش کن?د و بب?ن?د چه اندوه? در آن موجود است؛ چه اندوه ?أس‌آم?ز?! اندوه? دار?م که اندوه خوش? است؛ اندوه? که آدم دلش م?‌خواهد تمام دلش از آن پر باشد. آن اندوه و غم? که حافظ در شعرها?ش به آن اشاره م?‌کند، ?ا آن غم? که در روضه دنبالش م?‌رو?م، ?ک? است. ول? ?ک اندوه هم دار?م که ر?شه‌اش در ?أس و قنوط است. آن اندوه اصلا قابل تحمل ن?ست، تخد?ر نفس بشر است. موس?ق? کسا?? را گوش کن?د، چن?ن حالت? به انسان دست م?‌دهد؛ چون ر?شه‌اش در دود تر?اک است. آن تخد?ر در موس?ق? ظاهر م?‌شود و جلو آن را هم نم?‌شود گرفت. همان‌طور که روح هنرمند در اثر هنر?‌اش ظاهر م?‌شود. اصلا هم نم?‌شود مانع? در برابر قرار داد و کلک هم نم?‌شود زد؛ در موس?ق? که به‌ه?چ ‌وجه. در موس?ق? ا?ن ارتباط نسبت به زم?نه‌ها? هنر? د?گر مستق?م‌تر و خ?ل? نزد?ک‌تر است. برا? ا?ن‌که تاث?رها? موس?ق? هم از راه اعصاب در?افت م?‌شود. از آن‌طرف هم عوامل? که موس?ق? برا? ب?ان از آنها استفاده م?‌کند، عوامل مجردند؛ مجرد از معناها? کلام? و ادب?؛ معناها?? که عقل انسان بر آنها نظارت دارد. فرض کن?د ا?ن کار? را که م?‌گو?م شما به‌وس?له عقل‌تان ناظر بر آن هست?د؛ وقت? تصد?ق کرد?د، م?‌پذ?ر?د. بعد هم تاثراتش را م?‌‌گ?ر?د. اما عوامل? که موس?ق? از آنها استفاده م?‌کند، فقط تناسب‌ها? مجرد ب?ن صوت‌هاست.

 

 

 

ا?ن تناسب‌ها? مجرد، اصلا از راه عقل ادراک نم?‌شوند. نت‌ها? مختلف را بزن?د. اصلا انسان ا?نها را به‌وس?له عقل نم?‌فهمد. ول? وقت? من م?‌گو?م «آب» شما م?‌فهم?د، ول? اگر بگو?م «دام‌دام‌دام» نم?‌فهم?د. تکرار ا?ن نت‌ها با عقل، ادراک نم?‌شود و عقل، نظارت? بر آنها ندارد. ب?ان ا?ن، از راه تناسب‌ها? مجرد ر?اض? است که در عالم ب?ن صوت‌ها هست.

 

 

 

تا کس? بنده‌وار با موس?ق? برخورد نکند، تاث?ر? رو? انسان نم?‌گذارد

 

 

 

ا?ن تناسب‌ها?? که برا? بشر خوش‌آ?ند بوده ?ا بدآ?ند، در طول سال‌ها از همان اول انتخاب شده است که بشر به کره ارض هبوط کرده. از همان اول، ا?ن تناسب‌ها? مختلف را از طب?عت انتخاب کرده و برگز?ده و تا امروز حفظ کرده. تناسب‌ها? ر?اض? هم ب?ن ا?نها موجود است که فقط تجرد ر?اض?‌ دارند. چون ب?ان‌شان به‌وس?له تناسب‌ها? مجرد است و عقل، نظارت? بر آنها ندارد و از راه عقل هم ادراک نم?‌شوند و تاثرات‌شان هم فقط از راه اعصاب است که در?افت م?‌شود، نه از راه عقل. به ا?ن دل?ل است که تمدن غرب از آنها به‌عنوان عامل اصل? در تبل?غات استفاده م?‌کند. مساله مهم د?گر? هم که به‌عنوان جمع‌بند? عرض م?‌کنم، ا?ن‌که تا کس? بنده‌وار با موس?ق? برخورد نکند، تاث?ر? رو? انسان نم?‌گذارد. برا? ا?ن‌که آدم راحت م?‌تواند قطع کند و گوش ندهد. وقت? بنده‌وار نشست?د و تاث?ر آن را پذ?رفت?د، آن‌وقت موثر است؛ از غ?ر طر?ق عقل و از طر?ق تاث?رها رو? انسان موثر است. منظورم ا?ن بود کسان? که موس?ق? گوش م?‌کنند، اولا موس?ق? اعت?ادآور است، خ?ل? شد?د و اعت?ادش از هر چ?ز د?گر هم شد?دتر است و حالت تخد?ر? آن خ?ل? عم?ق‌تر از هر چ?ز? است؛ مثل تر?اک، مشروب و... حالت تخد?ر? آن همچنان ز?اد است که اصلا قابل ترک ن?ست. مصاحبه‌ا? از حضرت امام‌(ره) هست اوا?ل? که تشر?ف آورده بودند، ?ا وقت? اروپا و فرانسه بودند، فرموده بودند اصلا مغز? که به گوش دادن موس?ق? عادت کرد، د?گر قابل استفاده ن?ست.

 

 

 

وقت? بشر به موس?ق? عادت م?‌کند، د?گر قابل اعتماد ن?ست. اعت?ادش خ?ل? شد?دتر است و فقط با?د خودش را به موس?ق? بسپرد؛ موس?ق? چن?ن طلب? از انسان دارد. طلب بندگ? و معبود?ت م?‌کند چون با?د خودش را بسپرد، اعصابش را در اخت?ار آن بگذارد تا آن تاثر در او ا?جاد شود. بنابرا?ن از اول انتخاب کرده و بنده‌وار تاث?ر موس?ق? را پذ?رفته است.

 

 

 

* ا?ن متن توسط مجله داستان در فضا? مکتوب منتشر شده بوده، و اکنون برا? اول?ن بار در فضا? مجاز? توسط «خبرگزار? دانشجو» منتشر م? شود.