ایران سرزمینی است که هزاران سال بر مرز صلح و جنگ زیسته است. مردمانش نه آنقدر سادهاندیشاند که گمان برند جهان، سراسر مهر است و بیگزند؛ و نه چنان سنگدل که در دل نزاع و خون، لذت جویند. ایران، مهد تمدنی است که صلح را فضیلت میداند، اما اگر کیانش تهدید شود، شمشیر برمیکشد با شرافت و نه با شقاوت.تاریخ ایران، سرشار از لحظاتی است که این دوگانگی را به تصویر میکشد: از کوروشی که با منشور حقوق بشر، شهرها را آزاد کرد نه فتح؛ تا داریوشی که برای دفاع از مرزها، ارتشی منظم و نیرومند برپا ساخت. این ملت، هم درفش کاویانی دارد، هم کتاب آسمانی؛ هم شمشیر سهراب را شناخته، هم نامههای حکمتآمیز سعدی را. از آیین زرتشتی با آن ستایش راستی و مهر، تا عقلانیت شیعی با تأکید بر اجتناب از فتنه، روح ایرانی همواره صلحجوی بوده؛ اما هرگاه ظلمی بزرگتر از آستانه تحمل فرود آمده، از خویش مردانی ساخته که دشمنان را شگفتزده کردهاند.در دوره اسلامی نیز، ایرانیان از حمله مغول و تاتار و تیمور جان به در بردند، چون اهل سازماندهی دفاع بودند؛ اما پس از آرامش، نخستین کسانی بودند که تمدنسازی را از نو آغاز کردند. در زمان صفویه برای مواجه با دشمن به میدان آمدند و در عین حال شبکهای از علم و فرهنگ در همان زمان برپا کردند. اگر نادر و کریمخان شمشیر در دست گرفتند، یکی برای وحدت و دیگری برای عدالت بود، نه برای چپاول و تجاوز.