مهدی محسنیان راد استاد ارتباطات در روزنامه اعتماد نوشت:
هیچکس هیچوقت نمیپرسد که چرا در همه بیمارستانها سردخانه وجود دارد. درباره کار پزشکان هم سوالات تخصصی هیچوقت پرسیده نمیشود، معمولا وقتی بحث حرفه پزشکی میشود، کسی درباره متن کار پزشکان و تخصصها صحبت نمیکند. همه میدانند که پزشکی یک علم است و دانش. و وقتی کسی علم و دانش پزشکی ندارد، درس نخوانده و مدرک پزشکی نگرفته، نمیتواند درباره آن اظهارنظر کند و متن کار پزشکان را به حاشیه بکشاند. این همه، هم مردم هستند و هم حکومتداران. میگویم حکومتداران چون مجموعه اداره کشور تنها در دست دولتمردان نیست و شهرداری، قوهقضاییه و... هم در این اداره شریکند و حکومتداران نام میگیرند. در مجموعه حکومتداران، به جز آنهایی که علم پزشکی را خواندهاند و میدانند، کسی اظهارنظر نمیکند و «چرایی» یا «اتهامی» درباره کار آنها وارد نمیکند.درباره علوم و دانشهای دیگر هم همین است، هرجا شغلی و حرفهای به عنوان یک دانش تخصصی و علمی پذیرفته شده باشد، اظهارنظرها، مقصرشناختنها و... هم کمتر است و کسی متن حرفهای مشاغلی که به عنوان یک دانش پذیرفته شده را زیرسوال نمیبرد. اما درباره مطبوعات و رسانهها، این اتفاق وجود ندارد، چون حکومتداران ارتباطات را به عنوان یک دانش نمیشناسند و در امتداد آنها جامعه هم این دانش و علم منحصربه فرد را نمیشناسد. همین است که در هر موضوع و اتفاقی، مطبوعات و رسانهها در تیررس اتهامهای مختلف قرار میگیرند؛ یک روز برای به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای از آنها کمک خواسته میشود و روز دیگر درباره خبری مثل همین خبر «حمله به کارواش» متهم ردیف اول میشوند که چرا موضوع را رسانهای کردند و حتی کار به جایی میرسد که احمد مسجد جامعی هم به این هجمه علیه رسانهها اعتراض میکند و میخواهد که به رسانهها نگاه دقیقتری شود. در تمام این ماجراها و جریانها، مساله اصلی این است که به رسانهها و اهالی رسانه، به عنوان یک دانش و متخصصان آن دانش نگاه نمیشود. انگار رسانه، یک شغل عادی است که عدهای مشغول به آن هستند و به هیچ دانش و سنگمحکی نیاز ندارد. در حالی که اگر از پشت شیشههای این حرفه نگاهی بیندازیم، علم ارتباطات یک دانش مختص به خود است و دانشمندان بزرگی نظیر دنیس مککوئل، همانند فروید و یونگ و همعصر ما، همچنان مشغول نظریهپردازی و ارایه نظریهها و مباحث تازه در این دانش هستند. اینچنین است که وقتی بپذیریم ارتباطات یک دانش است، کارکرد رسانه را هم میپذیریم. وقتی کارکرد رسانه را بپذیریم، دیگر رسانه را برای انتشار خبری که رخداده، متهم نمیکنیم. میدانیم که کارکرد رسانه «دیدهبانی» است و این «دیدهبانی» یکی از اهرمهای مهم کمک به مردم جامعه. بهطور مثال یک روزگاری شهردار وقت تهران، کرباسچی، ٤٨ آپارتمان را به مردم پیشفروش کرد. اما بعد از مدتی دادگاهی شد و آن آپارتمانها بلاتکلیف ماند. ١٥ سال گذشت تا بالاخره آن آپارتمانها ساخته شدند و به مردمی که پول پیشخرید پرداخت کرده بودند، رسید. در چنین پروندهای اگر رسانه کارکرد اصلی خود را داشت و «دیدهبانی» آن پذیرفته شده بود، نزدیک به ٥٠ خانواده برای ١٥ سال، حق خود را از دست نمیداند. درباره تمام اتفاقهای دیگر میشود به همین شکل به رسانه و کارکردش نگاه کرد و آن را به عنوان علمی تخصصی پذیرفت. در پایان یک نکته دیگر را هم نباید فراموش کنیم؛ بخشی از این از بین رفتن جایگاه رسانه، به اهالی رسانه مربوط است. به آنهایی که خود دستی در کار دارند، اما گاهی فراموش میکنند که دانش تخصصی برای این کار لازم است، باید به روز باشند و همراه با تحولات علم ارتباطات و در نهایت هم یادآوری کنند که این شغل و حرفه، اساتیدی درسخوانده و به روز دارد و در گرفتاریهای روزمره کار حرفهای، دانش و علم تخصصی را از یاد نبرند.
انتهای پیام