وبلاگ شخصی محسن دوباشی

پاتوق نوآوری و پیشرفت ایران
۰۹
تیر
ه مناسبت سالروز شهادت سردار پرافتخار اسلام 
مثل چمران بمیرید!
بدیهی است نسبت یک جریان یا گروه به اسطوره‌ای چون چمران، امتیازآور است. یکی از مهم‌ترین شبهاتی که در خصوص این شهید مجاهد عارف مطرح می‌شود، مربوط به ارتباط ایشان با نهضت آزادی و برخی اعضای این گروه است....
الهه خانی؛ شهید چمران به‌عنوان یکی از ذووجوه‌ترین شهدای جنگ تحمیلی، مطرح است. شخصیتی که هم نخبه‌ای علمی، هم سیاستمدار و نماینده‌ی مجلس، هم یک نظامی زبده و کارکشته، عارفی هنرمند و نویسنده‌ای متعهد و خوش‌قلم است. اما به دیدگاه‌های سیاسی شهید چمران در رسانه‌ها کمتر پرداخته شده و همین امر سبب شده است تا هر از چندی برخی با عوام فریبی، به بهانه‌های مختلف دکتر چمران را به خود منسوب کنند.
 
 بدیهی است نسبت یک جریان یا گروه به اسطوره‌ای چون چمران، امتیازآور است. یکی از مهم‌ترین شبهاتی که در خصوص این شهید مجاهد عارف مطرح می‌شود، مربوط به ارتباط ایشان با نهضت آزادی و برخی اعضای این گروه است که ذکر چند نکته در این خصوص لازم است:
 
1. اولین نکته‌ی حائز اهمیت در این خصوص، آن است که نهضت آزادی در دوران طاغوت، به‌رغم همه‌ی نواقصی که داشت، به‌عنوان شاخه‌ی مذهبی جبهه‌ی ملی، بالاخره یکی از گروه‌های ضدرژیم محسوب می‌شد و سران این گروه (صرف نظر از برخی تفکرات غلط‌شان، که آن هم در آن زمان چندان بارز نبود)، کسانی بودند که با جدیت مشغول مبارزه بودند و حتی به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شده بودند. 
 
ضمن آنکه، در دوران فترت گروه‌های سیاسی - اسلامی فعال، در دهه چهل، انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها در آمریکا و اروپا و نهضت آزادی، دو مرکز اجتماع برخی دانشجویان مخالف شاه با گرایش‌های مذهبی، در خارج از کشور را تشکیل می‌دادند که شهید چمران نیز در میان آن‌ها بود. دانشجویانی با گرایش‌های مذهبی که نسبتی با گروه‌های چپ مارکسیستی و غیرمذهبی نداشتند و در اوج خفقان حکومت شاه، در این برهه به سمت گروه‌های موجود با صبغه‌ی مذهبی نظیر نهضت آزادی گرایش می‌یافتند. چنان‌که شهید چمران در همین دوران دانشجویی، مسئول هماهنگ‌کننده‌ی گروه‌های حامی ملت فلسطین در آمریکا نیز بوده‌اند. بنابراین، ارتباط شهید چمران با نهضت آزادی نیز نه از سر علقه و علاقه‌ها و تعصبات شخصی به اعضای این گروه که ناشی از همگرایی و ائتلاف نیروها در مبارزه با شاه و اقتضائات مبارزه بوده است.
 
2. آشنایی مصطفی با نهضت آزادی، به زمانی پیش از اعلام موجودیت رسمی نهضت و در دهه‌ی سی بر می‌گردد، آن‌گاه که چمران به‌عنوان دانشجویی جوان در سال 1332 به دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران قدم گذاشت. بازرگان در آن سال‌ها در دانشکده‌ی فنی کرسی تدریس داشت و طبیعتاً چمران نیز مدتی در محضر استاد مطالبی پیرامون «ترمودینامیک» آموخت. ضمن آنکه شهید چمران به گفته‌ی خود، از سن پانزده‌سالگی در انجمن اسلامی دانش‌آموزان شرکت داشته و در آنجا با آیت‌الله طالقانی آشنا و یکی از شاگردان پرو پا قرص آیت‌الله طالقانی در درس تفسیر ایشان می‌شود.[1] این سابقه‌ی آشنایی با آیت‌الله طالقانی (یکی از اصلی‌ترین سران نهضت آزادی) یکی از دلایل بسیار مهم و اصلی در اعتماد چمران به نهضت آزادی بوده است.

شهید چمران مدت زیادی در ایران نمی‌ماند و در سال 1337، با دریافت بورس تحصیلی، عازم ادامه‌ی تحصیل در دانشگاه تگزاس و برکلی آمریکا می‌شود و تا پیروزی انقلاب اسلامی در 21 سال بعد به ایران باز نمی‌گردد.
 
در طول عمر کوتاه دولت موقت، به کرّات تفاوت اساسی خط‌مشی این دولت با تفکرات خط امام و اسلام ناب محمدی آشکار شد. استعفای دولت موقت پس از تسخیر لانه‌ی جاسوسی، یکی از این اختلافات است که دکتر چمران خود را در چارچوب حزب محصور نکرد و در مقام وزیر باقی ماند و به فرمان حضرت امام به‌عنوان وزیر دفاع منصوب شد.




 
3. پس از سرکوب قیام ملت در 15 خرداد 42، در میان عده‌ای از مبارزین خارج و داخل کشور این فکر به وجود آمد که رژیم پهلوی اصلاح‌پذیر نبوده و تنها راه برای مقابله مبارزه‌ی مسلحانه است. بدین منظور بود که شهید چمران و بعضی از همفکران وی برای فراگیری فنون جنگ‌های پارتیزانی و آماده‌سازی برای نبرد مسلحانه و رویارویی با رژیم پهلوی به مصر رهسپار شدند و مدت دو سال سخت‌ترین دوره‌های چریکی و جنگ‌های پارتیزانی را مخفیانه فرا گرفتند. اما سران نهضت آزادی نه تنها به براندازی رژیم پهلوی اعتقادی نداشتند، بلکه بعد از 15 خرداد 42 فعالیت سیاسی را رها کردند و به فعالیت‌های فرهنگی و امور خیریه مشغول شدند!
 
در اواخر سال 1349 و آغاز دهه‌ی 50، مصطفی چمران تمام مقامات و افتخارات و فرصت‌های عالی شغلی و زندگی مرفه در آمریکا را رها کرد و بنا به دعوت امام موسی صدر و به منظور ایجاد پایگاه مبارزاتی جدید(گروه امل)، راهی لبنان شد. بیشتر عمر شهید چمران در مناطق شیعه‌نشین جنگ‌زده‌ی لبنان و بحران‌ها و مسائل این کشور، گذشته است. دکتر چمران در لبنان، به کمک امام موسی صدر، «حرکه‌المحرومین» و سپس جناح نظامی آن، سازمان املرا پایه‌گذاری کرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و ماجرای ربوده شدن امام موسی صدر به ایران باز نگشت و قریب به 20 سال از ایران و نهضت آزادی دور شده بود.
 
4. با پیروزی انقلاب اسلامی و بیشتر علنی شدن زاویه‌ای که نهضت آزادی با تفکرات امام داشت، مسیر دکتر چمران نیز به‌تدریج از نهضت آزادی جدا شد. وی به دلیل سابقه‌ی آشنایی‌اش با اعضای نهضت آزادی و قابلیت‌های در خور تحسینی که داشت، در دولت موقت و در جایگاه «معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب» جای گرفت و در همان زمان بود که حتی در ملاقات با برژینسکی به همراه مهندس بازرگان و دکتر یزدی حضور داشت. اما در آینده وقایعی رخ داد که مواضع سازش‌کارانه‌ی دولت موقت برای دکتر چمران در عمل آشکار شد، به‌گونه‌ای که از همراهی با آنان پرهیز داشت.
 
5. ارتباط شهید چمران با نهضت آزادی به معنای پیروی بی‌چون و چرای ایشان از سازمان نبوده است؛ به‌گونه‌ای که اختلافات دکتر چمران با نهضت آزادی پس از انقلاب، نشانگر تفاوت فاحش مواضع سیاسی ایشان با خط‌مشی فکری این گروهک است که به چند مورد از این اختلافات اشاره می‌شود: 
 
 
پافشاری ایشان در برخورد قاطع با عوامل ضدانقلاب در کردستان یکی از این موارد اختلاف است. مسئله‌ای که با سیاست دولت موقت همخوانی نداشت. چنان‌که در پی کوتاهی مقامات دولت موقت و طولانی شدن مذاکرات آن‌ها با تجزیه‌طلبان مسلح کرد، مناطق آزادشده‌ی کردستان دوباره جولان‌گاه نیروهای ضدانقلاب شد و پس از فرمان انقلابی امام به عزیمت ارتش برای دفاع از پاوه، ‌ـ‌که به گفته‌ی شهید چمران «فرمان امام، آن‌چنان تحولی به وجود آورده بود، آن‌چنان ایمانی در دل جوانان ما ایجاد کرده بود و آن‌چنان خوف و وحشتی در دل دشمن انداخته بود که دشمن می‌گریخت و دوستان ما به سهولت به سوی آنان حمله می‌کردند»[2]‌  رزمندگان از جان گذشته‌ی انقلاب، به حرکت درآمدند و با تکیه بر همه‌ی تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه‌ریزی دکتر چمران در عرض دوازده روز همه‌ی شهر‌ها و راه‌ها و مواضع استراتژیک کردستان را به تصرف درآوردند. بدین ترتیب، کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کُرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی شتافتند.
 
درحالی‌که اعضای نهضت آزادی، پس از انقلاب روزبه‌روز فاصله‌ی خود از مسیر امام (ره) را بیشتر می‌کردند، مواضعی مخالف جریان خط امام اتخاذ و به‌تدریج از همکاری با انقلابیون کناره‌گیری می‌نمودند، شهید چمران هر روز بیشتر از قبل به حضرت امام (ره) نزدیک‌تر می‌شد و اطمینان ایشان را جلب می‌نمود، به نحوی که ایشان در تاریخ 20 اردیبهشت 1359، هنگام تشکیل شورای عالی دفاع، به نمایندگی حضرت امام (ره) در این شورا منصوب شد و پس از فتح پاوه از طرف حضرت امام به وزارت دفاع منصوب گردید. شهید چمران پس از شروع جنگبه اهواز رفت و پس از کسب اجازه از امام خمینی (ره) ستاد جنگ‌های نامنظم را به همراه آیت‌الله خامنه‌ای بنیان‌گذاری کرد.
 
در طول عمر کوتاه دولت موقت، به کرّات تفاوت اساسی خط‌مشی این دولت با تفکرات خط امام و اسلام ناب محمدی آشکار شد. استعفای دولت موقت پس از تسخیر لانه‌ی جاسوسی، یکی از این اختلافات است که دکتر چمران خود را در چارچوب حزب محصور نکرد و در مقام وزیر باقی ماند و به فرمان حضرت امام به‌عنوان وزیر دفاع منصوب شد.
 
مخالفت با دولت موقت در انحلال مجلس خبرگان، دیگر موضع اختلاف شهید چمران با نهضت آزادی بود. طرح انحلال مجلس خبرگان، یکی از مصادیق این تفاوت بود که اعضای نهضت آزادی پس از به تصویب رسیدن اصل ولایت فقیه، به دنبال آن افتادند.در نامه‌ای که بعدها از دفتر کار امیرانتظام، سخن‌گوی دولت و عامل اصلی طراحی این طرح، به‌دست آمد، جزئیات چگونگی طراحی توطئه‌ی انحلال مجلس خبرگان ثبت شده است که مربوط به جلسه‌ای است که امیرانتظام از عده‌ای از سیاسیون درباره‌ی این کار نظرخواهی و طلبِ همراهی نموده است. در بخشی از این نامه اسم دکتر چمران به‌عنوان یکی از افرادی که حاضر به امضای این طرح نشده، آمده است.
 
دل‌باختگی نسبت به حضرت امام (ره) و انقلاب و نه خودمرجع پنداری در مقابل ولی فقیه، دیگر اختلاف بنیادین شهید چمران با نهضت آزادی بوده است. در ذهن و خاطره‌ی بسیاری از اطرافیان شهید چمران، عشق و علاقه‌ی خاص ایشان نسبت به امام خمینی (ره)، مثال‌زدنی است. خانم غاده چمران (همسر دوم شهید چمران) ضمن بیان خاطراتی، تنها دلیل ماندن شهید چمران در ایران را خواست امام از وی و نه مناسبات حزبی و رفاقت‌های سازمانی می‌داند: «یک‌بار مصطفی می‌خواست مرا بفرستد عراق که نامه برای امام خمینی ببرم… وقتی هم که مصطفی به ایران رفت نامه فرستاد که امام از من خواسته بمانم و من هم می‌مانم!»
 
امام (ره) در این سخنرانی به کسانی که ادعای رفاقت دیرینه با دکتر چمران را یدک می‌کشند، توصیه می‌کنند تا چمران را الگوی خویش قرار دهند و مثل او بمیرند: «... چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد... ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید
 




تفاوت مشی شهید چمران با نهضت آزادی در کلام حضرت امام (ره) چنان روشن است که ایشان، یک روز پس از شهادت شهید چمران و در همان روزی که بنی‌صدر را عزل کردند (یعنی 1 تیر 1360)، در یک سخنرانی عمومی درباره‌ی درخواست وقیحانه‌ی جبهه‌ی ملی برای تظاهرات علیه قصاص، ضمن محکومیت شدید جبهه‌ی ملی و منافقین، از نهضت آزادی خواستند که دست از مخالفت با نظام بردارد و از آنان اعلام برائت کند.
 
امام (ره) در این سخنرانی به کسانی که ادعای رفاقت دیرینه با دکتر چمران را یدک می‌کشند، توصیه می‌کنند تا چمران را الگوی خویش قرار دهند و مثل او بمیرند: «این آقایانى که باز رابطه‏شان را با اسلام قطع نکرده‏اند [نهضت آزادی]، این‌ها به هوش بیایند و حساب خودشان را از آن‌هایى که قیام به ضد اسلام کردند جدا کنند، در ملأعام و در رادیو و تلویزیون بروند و این گروه‌هایى که چند روز پیش آن‌قدر جنایت کردند محکوم کنند...من نمى‏خواهم که شماها هم‏ به سرنوشت دیگران مبتلا بشوید. من نمى‏خواستم که آن‌ها [منافقین] هم این سرنوشت را داشته باشند... مگر شماها چقدر مى‏خواهید عمر بکنید؟ عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ. تاریخ معلم انسان است... شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثلچمران بمیرید.»[3]
 
حضرت امام (ره) همچنین در پیامی که به مناسبت شهادت شهید چمران هم صادر فرمودند، تعابیر بسیار بلندی در وصف شهید چمران به‌کار بردند که مقایسه‌ی آن با توصیفات حضرت امام درباره‌ی نهضت آزادی محل تأمل است. امام در این پیام شهید چمران را «سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالى» و «جنگجویى پرهیزکار و معلمى متعهد» خواندند که «شهادت انسان‌ساز» داشته و «سرلوحه‌ی مرام او اسلام عزیز و پیروزى حق بر باطل» بوده است. حضرت امام در این پیام هم به وابسته نبودن او به دسته‌جات سیاسی اشاره نمودند و در تجلیل از خدمات مخلصانه‌ی او فرمودند:
 
«چمران عزیز با عقیده‌ی پاک خالص غیروابسته به دسته‌جات و گروه‌هاى سیاسى و عقیده به هدف بزرگ الهى، جهاد را در راه آن از آغاز زندگى شروع و با آن ختم کرد... او با سرافرازى زیست و با سرافرازى شهید شد و به حق رسید. هنر آن است که بى‏هیاهوهاى سیاسى و خودنمایی‌هاى شیطانى براى خدا به جهاد برخیزد و خود را فداى هدف کند نه هوى‏ و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خداى بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر.»[4]
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]مصاحبه با روزنامه‌ی اطلاعات، 27 مرداد 1358.
[2]http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/4892/5407/50394
[3]صحیفه‌ی امام خمینی، جلد چهاردهم، ص 491.
[4]همان، ص 478 و 479.
 گروه تاریخ برهان
*الهه خانی؛ محقق و پژوهشگر/ انتهای متن/
  • محمد محسن دوباشی
۰۱
تیر
آیا نسل سومی‌ها با انقلاب بیگانه‌اند؟
علی‌رغم تهاجم فکری و فرهنگی غرب و نیز ظهور و استحاله‌ی تجدیدنظرطلبان و برخلاف آمال و آرزوهای دشمن و نیز برخی پیش‌بینی‌ها، نسل سوم انقلاب اسلامی، نسلی وفادار به آرمان‌ها و بلکه پیش‌رونده‌تر و پیش‌برنده‌تر از نسل گذشته است.
محمدجواد اخوان؛ یکی از نکاتی که در فهم عمیق و تحلیل صحیح از انقلاب اسلامی، حائز اهمیت است، میزان همراهی نسل‌های متمادی با اصول، اهداف و آرمان‌های آن است. انقلابی که نه اهداف معطوف به زمان و مکان خاص، که داعیه‌ای فرازمانی و فراجغرافیایی داشت. در این مقاله تلاش داریم با مروری گذرا بر تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی و نیز بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، موضوع نسبت میان نسل‌های آتی انقلاب اسلامی با آرمان‌های آن را بررسی نماییم.
 
در تحلیل نسبت نسل‌ها با پیشرفت انقلاب اسلامی معمولاً به سه نسل اشاره می‌گردد. نسل اول، نسلی که نهضت را آغاز کرد، فراگیر کرد و آن را به پیروزی رساند. نسل دوم، نسلی که نقشی اساسی در حفظ و تثبیت انقلاب اسلامی ایفا کرد و نسل سومی که اکنون میراث‌دار این انقلاب ریشه‌دار، اما پویاست.
 
در تبیین نقش‌آفرینی هریک از نسل‌ها، باید به این نکته اشاره کرد که پیروزی انقلاب اسلامی، بستر شکل‌گیری و در حقیقت «رسالت نسل اول» بود. نسل دوم در بستر «دفاع مقدس» سر برآورد، بالنده شد و اعجاب جهانیان را معطوف به خود کرد و نسل سوم، نسلی است که تربیت‌یافته‌ی دوره‌ی انقلاب اسلامی است. نسلی که میراث‌دار «اعتمادبه‌نفسی» است که از مبارزه با استبداد ستم‌شاهی متکی به ابرقدرت‌ها و سپس به خاک مالیدن بینی سلطه‌گران در دهه‌ی اول انقلاب اسلامی، رهین ملت ایران شده است.
 
در دهه‌ی دوم انقلاب اسلامی، بسیاری از عنودان و برخی از بی‌خبران، گمان می‌کردند نسلی که در حال رشد و پرورش است، نسبتی با شعارها و آرمان‌های انقلاب اسلامی ندارد و این‌چنین بود که یکی از مدعیان اصلاح‌طلبی با وقاحت تمام، از سپرده شدن امام خمینی (ره) به موزه‌ی تاریخ سخن می‌گفت. جدای از این‌ها، نگرانی جدی نیز در دلسوزان انقلاب اسلامی وجود داشت که با وقوع پدیده‌ی «انقطاع نسل‌ها»، مفاهیم و ارزش‌های والای انقلاب، به نسلی که وقوع آن را مشاهده نکرده و پس از آن رشد یافته، منتقل نگردد.
 
در دوره‌ی دوم خرداد، به‌گونه‌ای تلاش می‌شد تا نسل جوان و نوجوان با آرمان‌های امام (ره) و انقلاب، بیگانه جلوه داده شود که حتی سخنرانان موجه نیز در پیش‌درآمد سخنان خود، اگر به حقانیت «جامعه‌ی مدنی»(!) شهادت نمی‌دادند، متهم به ضدیت با مردم و ارتجاعی بودن می‌شدند. گویا شعارهای ترجمه‌شده از نظریات متفکران لیبرال غربی، از اندیشه و مکتب امام، برای آنانی که بر سفره‌ی امام و انقلاب نشسته بودند، جذاب‌تر بود.
 





بازتاب این دغدغه را می‌توان در بیانات امام خامنه‌ای مشاهده نمود: «کسانی این‌طور وانمود می‌کنند نسلی که روی کار می‌آید (که اصطلاحاً به آن نسل سوم انقلاب می‌گویند) پشت‌کرده به انقلاب و روی‌گردان از ارزش‌های دینی است یا اگر هم نیست، به‌طور اجتناب‌ناپذیری این‌گونه خواهد شد!
 
 بنده صد درصد حرف آن‌ها را رد می‌کنم. نه اینکه من عوامل فسادبرانگیز فرهنگی را نمی‌بینم یا نمی‌شناسم یا از آن‌ها خبر ندارم، نخیر، بنده از ماهواره و اینترنت و رمان‌ها و فیلم‌ها و آهنگ‌ها و حرف‌های فاسد کاملاً خبر دارم و آن‌ها را دست‌کم نمی‌گیرم. من عمرم را در میان جوانان گذرانده‌ام. از دورانی که خودم جوان بودم با جوانان دانشگاهی که خارج از محیط ما بودند، ارتباط برقرار کردم تا امروز هم ارتباط من با جوانان قطع نشده است. بنابراین می‌دانم حال‌وهوای جوانی چیست و امروز در فضای جوانی ما چه می‌گذرد، اما معتقدم نسل کنونی امروز این‌قدر هم آسیب‌پذیر و شکننده نیست. این را بد فهمیده‌اند.
 
 این نسل در محیطی بار آمده که از محیط سی سال و سی‌وپنج سال قبل به‌مراتب پاکیزه‌تر و بهتر است. کسانی که در این محیط متولد شده‌اند، به برکت هدایت دینی، توانستند آن کار عظیم را انجام دهند و آن ایمان‌های پولادین و استوار را عرضه کنند. من معتقدم که این نسل نسبت به آن نسل، در محیط بهتری پرورش‌یافته و آمادگی‌ها و آگاهی‌های به‌مراتب بهتر و بالاتری دارد. بنده وقتی حدود بیست سالم بود، هرگز آگاهی‌هایی که امروز شما جوان بیست‌ساله دارید، نداشتم. امروز جوان ایرانی، آگاه و بامعرفت و بصیر و سیاسی و اهل تحلیل است و از همه بالاتر، باایمان است.» (12 اردیبهشت 1380)
 
از سویی فضای آرمان‌زدایانه‌ی دوره‌ی تکنوکراسی لیبرال و نیز بعدها تجدیدنظرطلبی سکولار، به‌گونه‌ای بر محیط جامعه سنگینی می‌کرد و از سوی دیگر، تهاجم نرم متکی به فناوری مدرن، به‌گونه‌ای کشور را از لحاظ سیاسی و فرهنگی دستخوش آماج خود کرده بود که برخی از خودی‌ها نیز حتی به انفعال کشیده شده بودند.
 
در آن سال‌ها، به‌گونه‌ای تلاش می‌شد تا نسل جوان و نوجوان با آرمان‌های امام (ره) و انقلاب بیگانه جلوه داده شود که حتی سخنرانان موجه نیز در پیش‌درآمد سخنان خود، اگر به حقانیت «جامعه‌ی مدنی»(!) شهادت نمی‌دادند، متهم به ضدیت با مردم و ارتجاعی بودن می‌شدند. گویا شعارهای ترجمه‌شده از نظریات متفکران لیبرال غربی، از اندیشه و مکتب امام، برای آنانی که بر سفره‌ی امام و انقلاب نشسته بودند، جذاب‌تر بود.
 
نظریه‌پردازان غرب‌زده تلاش وافری جهت تطبیق انقلاب اسلامی با نظریه‌های موجود انقلابات و گسست نسل‌ها داشته‌اند تا چنین وانمود شود که گذر زمان و فروکش کردن هیجانات اولیه‌ی انقلاب، همانند بسیاری دیگر از جنبش‌ها، نسلی را پدید می‌آورد که گزاره‌های آرمانی نسل پیشین خود را برنمی‌تابد و آن را رد می‌کند.
 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پاسخ به این شبهه، در همان زمان می‌فرمایند: «یکی از حرف‌هایی که امروز محور جنگ روانی دشمن است (که لازم است آن را بگویم)، این است که می‌گویند نسل سوم انقلاب از ایده‌های انقلاب جدا شده است! بعد به دنبالش یک فلسفه هم می‌گذارند (مثل همه‌ی فلسفه‌های قلابی و دروغین و جعلی که فقط برای توجیه یک حرف دروغ و غلط درست می‌کنند) تا کسی جرئت نکند بگوید این حرف غلط است. می‌گویند این حرف متکی به یک فلسفه است! آن فلسفه چیست؟ آن فلسفه این است که همواره در همه‌ی انقلاب‌ها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده‌اند! حرف دروغ، حرف غلط، حرف چرند! کدام انقلاب‌ها را می‌گویید؟» (9 اسفند 1379)
 
معظم‌له سپس به بررسی این ادعا در مورد انقلاب فرانسه پرداخته‌اند: «در سال 1789، در فرانسه انقلاب شده، اما نه نسل سوم، نه نسل دوم، بلکه همان نسل اول از انقلاب برگشتند! بعد از چهار پنج سال، یک حرکت علیه انقلابیونِ اول به وجود آوردند و سه چهار سال قدرت را قبضه کردند. باز بعد از چهار پنج سال علیه آن‌ها فعالیت شد. به سال 1802 که رسید، چنان ماهیت این انقلاب دگرگون شده بود که کسی مثل ناپلئون توانست بیاید و تاج پادشاهی را روی سرش بگذارد! یعنی کشوری که علیه سلطنت مبارزه کرده بود و لویی شانزدهم را زیر گیوتین گذاشته بود، بعد از ده دوازده سال، وضعش به‌گونه‌ای شد که ناپلئون بناپارت آمد و تاج شاهی را بر سرش گذاشت و خودش را امپراتور نامید و سال‌ها هم در آن کشور حکومت کرد.
 
 بعد هم تا نزدیک به هشتاد نود سال رژیم‌های سلطنتی (البته سلطنت‌های گوناگون و سلسله‌های مختلف) در فرانسه پابرجا بود که دائماً در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند! آن انقلاب به نسل سوم که هیچ، به نسل دوم هم نرسید، چون پایه‌های انقلاب، پایه‌های سستی بود. امروز بعد از گذشت دو قرن، بعضی کسان در جمهوری اسلامی خجالت نمی‌کشند، می‌آیند ایده‌هایی که در زمان خودش یک انقلاب را نتوانسته بود به سامان برساند، با تیتر درشت به انقلابیون ایران تقدیم می‌کنند؛ انقلابیونی که توانسته‌اند عظیم‌ترین انقلاب را با پایه‌های مستحکم به وجود آورند و سال‌های متمادی، آن‌ را در مقابل توفان‌ها حفظ کنند.»
 
مثال دیگری که ایشان مدنظر قرار می‌دهند، انقلاب روسیه است: «انقلاب اکتبر شوروی هم به نسل سوم نرسید. هنوز شش هفت سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که استالینیسم بر سرِ کار آمد. استالینی بر سرِ کار آمد که امروز در دنیا هرکس را بخواهند به گردن‌کلفتی و زورگویی و ظلم و بی‌ملاحظگی و دوری از انسانیت متهم کنند، به استالین تشبیه می‌کنند! درست هم هست. استالین واقعاً مظهر این صفات بد بود. حکومت به‌اصطلاح کارگری، که برای طبقات ضعیف تشکیل ‌شده بود، به حکومت استبدادِ مطلق فردی تبدیل شد! استالین حتی به حزب کمونیست هم که در نظام شوروی همه‌کاره بود، اجازه نمی‌داد که در زمینه‌هایی تصمیم‌گیری کند. با آن وضعیت خشن و عظیم، استالین یک حکومت مطلقه‌ی سی‌وچندساله را ادامه داد، هیچ‌کس هم جرئت نداشت اعتراض کند. شاید شما ماجرای آن تبعیدهای عجیب را شنیده باشید.
 
اولین کتابی که بعد از فروپاشی حکومت شوروی در تشریح اوضاع اختناق‌آمیز دوران اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد، یک رمان است دو جلدش به فارسی ترجمه شده که من آن را خوانده‌ام، بسیار هم قشنگ نوشته و اوضاع آن زمان را تشریح کرده است. این تازه مربوط به اوضاع بعد از استالین است که وضعیت کاملاً فرق کرد، اما روش آن استبداد باقی ماند. بنابراین مسئله‌ی نسل دوم و سوم و این حرف‌ها نبود. همان اوایل کار، همه‌چیز از دست رفته بود.» (9 اسفند 1379)
 
معظم‌له همچنین در ادامه، در ابطال این ادعا تأکید می‌کنند: «این کدام فلسفه است، با کدام انقلاب تطبیق شده و در کجا تجربه‌ شده که نسل‌های سوم انقلاب، از انقلاب برمی‌گردند؟ نخیر، این بسته به این است که ایده‌ی آن انقلاب چه باشد. اگر ایده‌های یک انقلاب بتواند نسل دوم و سوم و دهم را به‌خاطر اصالت و صحت خود قانع کند، آن انقلاب عمر ابدی خواهد داشت. ایده‌های انقلاب اسلامی، ایده‌هایی هستند که عمر ابد دارند. عدالت‌خواهی هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود، آزادی‌خواهی و استقلال‌خواهی هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود، مبارزه با دخالت بیگانگان هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود.
 
 این‌ها ایده‌هایی است که همیشه برای نسل‌ها جاذبه دارد. تئوریسین‌هایشان نشستند بافتند، ساده‌لوحان هم در اینجا باور کردند، گفتند نسل سوم انقلاب ایده‌ها را پس می‌زند و چون جاذبه‌ی انقلاب کم می‌شود، ما می‌توانیم برویم انقلاب را از دست انقلابیون خارج کنیم و به‌ دست خودمان بگیریم! خودمان، یعنی چه کسانی؟ یعنی کسانی که قبل از انقلاب، سال‌ها بر این کشور مسلط بودند! من می‌گویم این فکر، بسیار ساده‌لوحانه و ابلهانه است. مطمئن باشند همان شور و هیجان و ایمان و عواطفی که در نسل جوانِ آن روز وجود داشت و توانست آن کار را بکند، در این نسل جوان هم موجود است. بدانند هر سنگی به سمت انقلاب پرتاب کنند، کمانه می‌کند و به سر و روی خودشان برمی‌گردد. انقلاب کهنه نمی‌شود و آتش انقلاب آن‌گاه که با انبار پنبه‌ی پوسیده آن‌ها درگیر شود، باز هم تازه خواهد بود و خواهد سوزاند.» (9 اسفند 1379)
 
هرچند تهاجم فکری و فرهنگی غرب و نیز ظهور و استحاله‌ی تجدیدنظرطلبان سبب شد شاهد ریزش‌هایی در صف انقلاب باشیم، اما برخلاف آمال و آرزوهای دشمن و نیز برخی پیش‌بینی‌ها، نسل سوم انقلاب اسلامی، نسلی وفادار به آرمان‌ها و بلکه پیش‌رونده‌تر و پیش‌برنده‌تر از نسل گذشته است. این ادعا نه گزافه و مجامله و نه به این سبب است که نگارنده خود را جزئی از همین نسل می‌داند، بلکه به دلایلی منطقی، مستدل و مستند است که در ادامه، بالاجمال بدان‌ها اشاره خواهد شد.
 
1.      برخلاف دهه‌ی اول انقلاب که غلبه‌ی احساسات موجب می‌شد برخی احتمالاً با عمقِ کمِ معرفتی با شعارهای انقلاب همراه شوند، اکنون دیگر از آن هیجانات اولیه خبری نیست و آرمان‌گرایی نسل سوم کاملاً عقلانی و مبتنی بر منطق است. طبعاً این آرمان‌خواهی‌ به‌مراتب راقی‌تر از دوره‌ی پیشین است.
 
2.      نسل سوم از چالش‌های تکنوکراسی، تجدیدنظرطلبی و فتنه‌ی 88 عبور کرده و همچنان بر سر آرمان‌های خود ایستاده و طبعاً معرفت انقلابی آن بسیار مستحکم‌تر است.
 
 
3.      ثالثاً انقلاب در تداوم عمر خویش، در طی سی‌وشش سال گذشته، متکامل شده و با موضوعات و مسائل جدیدی مواجه شده است که نسل سوم با آن‌ها بیشتر آشنا شده است.
 
علاوه بر این‌ها، شاخصه‌های عمومی پیشرفت که در حوزه‌ی تولید دانش، اقتدار نظامی و علمی و نیز جبهه‌ی فرهنگی انقلاب به‌ دست ‌آمده، عمدتاً متکی به قشر جوان و نسل سوم انقلاب اسلامی بوده است که این‌ها همه مؤید ادعای پیش‌گفته است.
 
هرچند تهاجم فکری و فرهنگی غرب و نیز ظهور و استحاله‌ی تجدیدنظرطلبان سبب شد شاهد ریزش‌هایی در صف انقلاب باشیم، اما برخلاف آمال و آرزوهای دشمن و نیز برخی پیش‌بینی‌ها، نسل سوم انقلاب اسلامی، نسلی وفادار به آرمان‌ها و بلکه پیش‌رونده‌تر و پیش‌برنده‌تر از نسل گذشته است.
 




این مقاله را با بیانی از رهبر معظم انقلاب به پایان می‌بریم که در تبیین نقش نسل‌های متمادی در تکامل انقلاب اسلامی می‌فرمایند: «تحولات بزرگی در جامعه رخ می‌دهد که نمونه‌ی بارزش انقلاب‌های سیاسی و اجتماعی است. این تحول را کی به وجود می‌آورد؟ یک نسلی به وجود می‌آورد که البته معلول شرایطی است که برای آن نسل پیش‌ آمده، اما برای نسل قبل و نسل‌های قبل پیش نیامده بود؛ مثل انقلاب اسلامی. یکی از دو حال پیش خواهد آمد: یا این است که وقتی این تحول به‌وسیله‌ی این نسل به وجود آمد، نسل‌های بعدی این را پی می‌گیرند، دنبال می‌کنند، تکمیل می‌کنند، ادامه می‌دهند. در این صورت، این‌ یک جریان ماندگاری خواهد شد:
 
 و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فی الأرض خواهد شد؛ یعنی جایگزین می‌شود، مستقر می‌شود. یا این است که نه، نسل‌های بعد تحت تأثیر عوامل گوناگون، کار را دنبال نمی‌کنند، دچار رکود می‌شوند، دچار انحراف می‌شوند، دچار زاویه می‌شوند. در این صورت، آن تحول فوایدش را برای مردم از دست می‌دهد و خسارت‌هایی که بالأخره در یک تحول پیش می‌آید، برای مردم می‌ماند و جبران هم نمی‌شود. کلیِ مسئله این است. خب، این تا حالا تحقق پیدا کرده. از حالا به بعد چی؟ از حالا به بعد، تکلیف نسل جوان کنونی و عمدتاً دانشجویی، همین است که این خط را در همان جهت‌گیری، به‌سوی تکاملِ بیشتر ادامه بدهد و پیش ببرد. این مشخص می‌کند که در محیط دانشجویی تکلیف ما چیست. کار مال شماست.
 
 این نسلی که ماها در آن حضور داشتیم و فعال بودیم و نیروی جوانی داشتیم و جوانی‌مان را مصرف کردیم، رو به اضمحلال است، مثل همه‌ی چیزهای عالم، رو به فنا و زوال است. نسلی که امروز این حقیقت را تحویل می‌گیرد، شما هستید؛ جوان‌های امروز، دانشجوهای امروز هستند. در آینده، مسئولیت‌های کشور با شماست. طراحان کشور، تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان، شماها خواهید بود. می‌توانید همین راه را ادامه بدهید، آن را به تکامل برسانید، از ظرفیت‌های استفاده‌نشده استفاده کنید، خلأها را پر کنید. می‌توانید هم این کار را نکنید. نسل جوانِ امروز می‌تواند تصمیم بگیرد بر بی‌عملی. البته چنین تصمیمی نخواهد گرفت، من شک ندارم.
 
 نسل جوان به‌خاطر ریشه‌ی دینی این حرکت و پایه‌ی مستحکم اعتقادی این حرکت، این راه را ادامه خواهد داد. برای اولین‌بار در تاریخ انقلاب‌های گوناگون در دنیا، انقلابی به ‌وجود آمده است و خودش را به دنیا عرضه خواهد کرد و حرف اول و اصول و ارزش‌های اولیه‌ی خودش را با همه‌ی وجود، بدون انقطاع استمرار بخشیده و ان‌شاءالله آن را به هدف‌های نهایی خودش می‌رساند.» (19 مرداد 1390)
 
 

*

  • محمد محسن دوباشی
۲۳
خرداد
«برهان» درگفت‌وگو با «محمد‌تقی فهیم» بررسی کرد؛ 
سینمای دفاع مقدس یا سینمای ضدجنگ؟!
اگر سینما متأثر از اندیشه‌های دینی باشد، حتماً می‌باید علیه امپریالیسم و در خدمت تبیین و تعریف دفاع مقدس باشد. این در حالی است که جریان شبه‌روشن‌فکری ایران بی‌توجه به این فرآیند، سعی می‌کند با چشم بستن بر این واقعیت‌ و با الهام‌گرفتن از جریان ضدجنگ، دفاع مقدس را در کنار جنگ‌های دیگر در جهان تعریف کند...
8 سال دوران جنگ تحمیلی اگرچه خاطرات تلخ بسیاری برای مردم بجا گذاشت اما با رشادت و دلیری رزمندگان اسلام به نقطه‌ی عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی بدل گشت.در این بین و پس از گذشت 3 دهه به تصویر کشیدن صحنه‌هایی که با غرور ملی همراهند از وظایف خطیر سینماگران امروز است، اما متأسفانه آنچه در این بین به آن بی‌توجهی شده است بیان ارزش‌های والای جبهه و جنگ و نگاه صرف به صحنه‌های جنگی و اکشن است. در این ارتباط با «محمد‌تقی فهیم»، منتقد سینما به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.
 
وضعیت کلی سینمای ایران در ژانر دفاع مقدس را در 3 دهه‌ی گذشته چطور می‌بینید؟
 
در شرایط فعلی با سینمایی روبه‌رو هستیم که در زوایای مختلف نتوانسته است در حد انتظار در خدمت ارزش‌ها، پیام‌ها و هویت ایرانی و به ویژه دوران پس از انقلاب اسلامی باشد تا با استفاده از این رهگذر هم در داخل موفق باشد و مخاطبان انبوهی را به خود جذب کند و هم به دلیل جاذبه‌های هویت ایرانی‌ـ‌اسلامی در عرصه‌ی جهانی خودنمایی کند. این ناکامی‌ها دلایل متعددی دارد؛ نخست اینکه سینمای ما وامدار 2 نوع از سینما یا 2 گرایش غالب سینمایی است:
 
اول ساختارهای فیلم فارسی بازمانده از رژیم گذشته و مهم‌تر از آن قضیه‌ای که سینمای غالب جهان را شکل می‌دهد و آن سینمای هالیوود است. به هر حال این وامداری، بدهکاری و گرته‌برداری از این نوع ساختار سینمایی ردپایی در سینمای جنگ نیز بر جا گذاشته است؛ یعنی فیلم‌هایی که با موضوع و محتوای جنگی تولید شده و می‌شوند نیز گرفتار ساختارهای ذکرشده هستند.
 
البته در دوره‌ای سینمای جنگ در واقع به عنوان متولی پروپاگاندای جنگ یا تبلیغ جنگ به منظور تهییج مردم و پر کردن جبهه‌ها، کارایی ویژه‌ی خود را داشت و چون آن سینما نیاز به قهرمان‌‌پروری داشت، تا حدودی ساختارهای فیلم فارسی یا سینمای هالیوود می‌توانست توجیه‌پذیر باشد، اما پس از جنگ انتظار می‌رفت ما با یک سینمای باهویت و اصیل و به تمام معنا دفاع مقدسی روبه‌رو شویم.
 
البته از حق نگذریم بعضاً آثار خوب و ماندگاری در این زمینه تولید شده است، اما بحث ما وجه غالب سینماست؛ یعنی انتظار می‌رفت فیلم‌های دفاع مقدس در حد اعلا بتوانند پاسخ‌گوی خواست، نیاز و دغدغه‌های خانواده‌ی جبهه و جنگ باشند و به نوعی آن چیزی را که از جبهه‌ها مانده است برای نسل‌های بعد در قالب تصویر ترسیم، تبیین و ماندگار کنند. بنابراین سینمای ضد‌جنگ هم تأثیرپذیر از جو کل سینمای داخل و خارج از مرزهای ایران به ویژه آمریکا بوده است.
 
در دنیا، سینمای ضدجنگ طبعاً معنای روشن و واضحی دارد و مورد حمایت همه‌ی وجدان‌های بیدار است؛ یعنی کسی نمی‌تواند از جنگ دفاع کند یا موافق جنگ باشد. در این خصوص می‌توان به فیلم‌هایی اشاره کرد که در مورد جنگ آمریکا با ویتنام، جنگ‌های جهانی اول و دوم و رویدادهای جنگی و جنبش‌های آزادی‌بخش ساخته شده‌اند. برای مثال، در هالیوود فیلم‌سازانی علیه گرایش‌های جنگ‌‌طلبانه‌ی حکومت‌های مختلف به خصوص آمریکا فیلم‌هایی ساخته‌اند و آثار آن‌ها از سویی مورد توجه روشن‌فکران و از سویی دیگر مورد توجه مردم صلح‌طلب دنیا قرار گرفته است. در این زمینه می‌توان از فیلم‌هایی نام برد که درباره‌ی عراق با پس‌‌زمینه‌های ضدجنگ ساخته شده‌اند، مثل فیلم «دره‌ی الی»، «جعبه‌ی درد»‌ و...
 
اگرچه این فیلم‌ها در راستای اهداف آمریکا قرار دارند، ولی به هر حال گرایش‌های ضدجنگ در آن‌ها مشهود است. سینمای ضدجنگ در جهان بر پایه‌ی وجدان صلح‌خواهی معنا پیدا می‌کند، اما در کشور ما بحث از دفاع مقدس است. در واقع به ما حمله و تجاوز شده است و ما از یک موضع دفاعی صحبت می‌کنیم. در واقع جنگ برای ما به معنای بیرون راندن نیروی متخاصم و مهاجم است و در این راه نیز شهید داده‌ایم. تمام این مواردی که در مواجهه با دفاع مقدس ذکر شد باید در فیلم‌های داخلی با این موضوع لحاظ شود، ولی ما بعضاً می‌بینیم که فیلم‌سازان ما دچار اشتباه تاریخی بزرگی می‌شوند و فیلم‌هایی که در ایران بعد از دفاع مقدس ساخته می‌شود متأثر از هالیوودی است و هیچ یک از معیارهای دفاع مقدس در آن به چشم نمی‌خورد.
 
سینمای ضدجنگ در جهان بر پایه‌ی وجدان صلح‌خواهی معنا پیدا می‌کند، اما در کشور ما بحث از دفاع مقدس است. در واقع جنگ برای ما به معنای بیرون راندن نیروی متخاصم و مهاجم است و در این راه نیز شهید داده‌ایم.
 
با این تفاسیر، به نظر جناب‌عالی سینمای مطلوب دفاع مقدس که هم اندیشه‌ی رئوف اسلام و هم شجاعت‌های رزمندگان در 8 سال دفاع مقدس را بازتاب دهد چگونه باید باشد. به عبارت دیگر، آیا سینمای ضدجنگی که در بستر سینمای ایران رشد می‌کند مطلوب و نتیجه‌ی سیر طبیعی اندیشه‌ی انقلاب است؟
 
در حال حاضر ما به دنبال این هستیم که پس از 8 سال دفاع مقدس و آمار بالای شهدا و جانبازان و خسارت‌ها و آسیب‌های بزرگی که متوجه ملت ما شده است سینمایی حاصل شود که بتواند وضعیت را به خوبی بازتاب دهد و از حق ملت ایران دفاع کند. این سینمای مورد انتظار طبعاً نمی‌تواند سینمای ضدجنگ باشد. به واقع اگر این سینما اصیل و متأثر از اندیشه‌های دینی، ارزشی و گرایش‌های صلح‌طلبانه‌ی مردم ایران باشد، حتماً می‌باید علیه امپریالیسم و استکبار جهانی و در خدمت تبیین، تفسیر و تعریف دفاع مقدس باشد.
 
این در حالی است که جریان شبه‌روشن‌فکری سینمای ایران بی‌توجه به این فرآیند، سعی می‌کند با چشم بستن بر این واقعیت‌ها و با الهام گرفتن از جریان ضدجنگ سینمای جهان، دفاع مقدس را در کنار جنگ‌های دیگر در جهان تعریف کند و برای خود وجهه‌ی اپوزیسیون و به اصطلاح مردمی کسب کند، در صورتی که این اتفاق هم نیفتاد و فیلم‌های ضدجنگی که در ایران تولید شدند نه تنها از سوی مردم کشور ما مورد اقبال قرار نگرفتند، بلکه عموماً با بی‌مخاطبی روبه‌رو شدند. برعکس، فیلم‌هایی که با ساختارهای ضعیف اما در چارچوب دفاع مقدس بودند و به قهرمانی‌های مردم ایران پاسخ می‌دادند، با اقبال عمومی مواجه شدند.
 
به هر ترتیب، چرایی سینمای ضدجنگ ایران و چگونه پدید آمدن آن به جریان ضدجنگ جهانی تعلق خاطر دارد. با وجود اینکه سینمای دفاع مقدس پس از انقلاب اسلامی متولد شده است و با به تصویر کشیدن تمام گرایش‌های ملت ایران با تنوع‌های مختلف قومیتی، جغرافیایی، فکری و سلیقه‌ای به نوعی اصیل‌ترین ژانر سینمایی کشور محسوب می‌شود، اما همواره از همان 2 عنصری که در کلیت سینمای ایران وجود دارد رنج می‌برد.
 
جریان ضدجنگ در سینمای ایران در دوره‌ای فعال‌تر شد و به ویژه در دوران اصلاحات به نوعی قد علم کرد و با اوج و فرودهایی همراه شد. متأسفانه با مدیریت ضعیف سینمایی در دوران پس از جنگ و فقدان یک خط‌کشی درست بین سینمای ضدجنگ و سینمای اصیلی که مورد انتظار بود، سینمای دفاع مقدس به جای بالندگی، رشد و گسترش، روز‌به‌روز به لحاظ کیفی و کمی دچار افت شده است‌.
 
این سینما حتی در دوره‌ای در صحنه‌ی تولید با شکست مواجه شد و آمار تولیدش تقریباً به صفر رسید یا به یکی دو فیلم در سال قناعت شد، چون در این دوره مدیریت سینما توانایی تشخیص، تفکیک و ایجاد تمایز بین این خطوط را نداشت و از آن مهم‌تر دغدغه‌ای نسبت به دفاع مقدس حس نمی‌‌کرد و دوره‌ی 8 سال دفاع مقدس را با رویدادهای جنگی دیگر نقاط جهان مقایسه می‌نمود.
 
بنابراین مدیریت سینما و تبعاً جریان فیلم‌سازی به عنوان 2 لبه‌ی یک تیغ کارکرد مشابهی پیدا می‌کنند تا سینمای دفاع مقدس از نفس بیفتد و ما فاقد یک جریان مداوم و مستمر تولید باشیم. در حالی که این سینما از هر منظر که به آن نگاه کنیم قدرت و پتانسیل عرض اندام را دارد؛ هم به لحاظ پاسخ دادن به ذائقه‌ها، سلیقه‌ها و ایجاد تفریح و سرگرمی و هم از جنبه‌های ارزشی و انتقال پیام و محتوای فرهنگی این قدرت در سینمای دفاع مقدس وجود دارد و می‌تواند به عنوان یک سینمای دائمی و مستمر مورد توجه قرار بگیرد و حتی به نظر می‌آید که اگر از موضعی کارشناسی به این ژانر نگاه شود و مورد اهتمام قرار بگیرد، حتی سالن‌های سینما را گرم کند و این سینمای ورشکسته را از بحران کم‌مخاطبی نجات دهد.
 
جریان ضدجنگ در سینمای ایران در دوره‌ای فعال‌تر شد و به ویژه در دوران اصلاحات به نوعی قد علم کرد و با اوج و فرودهایی همراه شد. متأسفانه با مدیریت ضعیف سینمایی در دوران پس از جنگ و فقدان یک خط‌کشی درست بین سینمای ضدجنگ و سینمای اصیلی که مورد انتظار بود، سینمای دفاع مقدس به جای بالندگی، رشد و گسترش، روز‌به‌روز به لحاظ کیفی و کمی دچار افت شده است‌.
 
در سینمای ایران متأسفانه ارتباط درستی بین ادبیات کلاسیک و فیلم‌نامه‌نویسی وجود ندارد و سینمای دفاع مقدس هم به هر حال از این قاعده تبعیت می‌کند. این سؤال به وجود می‌آید که آیا ادبیات دفاع مقدس به قدرتی نرسیده است که پشتوانه‌ی خوبی برای سینما و نمایش‌نامه‌نویسی باشد یا اینکه فیلم‌نامه‌نویسی ما در این عرصه دچار همان بیماری سینمایی ژانرهای دیگر است؟
 
اساساً سینمای قدرتمند در دنیا از یک پشتیبانی ادبی قوی برخوردار است؛ یعنی همیشه کشورهایی که دارای تاریخ ادبیات غنی و آثار ارزشمند در ژانرهای مختلف هستند، از سینمای قدرتمندی نیز برخوردارند. برای نمونه، سینمای پلیسی غرب قوی است و این موضوع از آثار ارزشمند تولیدشده در این ژانر ادبی نشئت می‌گیرد. همچنین آمریکا، انگلیس یا سایر کشورها در بخش رمان‌نویسی و به طور کلی ادبیات مکتوب، تاریخ پرباری دارند و از همین حیث، سینمای پربارتری در این عرصه‌ها در غرب پدید آمده است.
 
برای مثال، سینمای پلیسی‌ـ‌جاسوسی در واقع به دلیل جنبه‌های سرگرم‌کننده‌اش در آمریکا بسیار مورد اهتمام نویسندگان قرار گرفته است و بنابراین با تولید یا نگارش و در واقع عرضه‌ی این آثار، بعدها در سینما نیز فیلم‌های پلیسی باارزشی تولید شده است. اساساً پشتوانه‌ی یک سینمای موفق همیشه فاکتورهایی است که سینما از آن اقتباس شده باشد. در سینمای ایران، در بخش ادبیات جنگ و دفاع مقدس کمیت خوبی داریم و به نسبت سایر ژانرها، در بخش ادبیات، رمان‌نویسی، قصه، خاطره و مکتوبات دفاع مقدس موفق‌تر عمل کرده‌ایم و می‌توان گفت ادبیات دفاع مقدس بسیار موفق‌تر از سینمای این عرصه بوده است.
 
برای مثال، در حال حاضر ما قصه‌ها و خاطره‌های زیبایی در بخش ادبیات دفاع مقدس داریم که به راحتی می‌توان در عرصه‌ی سینما از آن‌ها بهره جست مانند کتاب «دا» که تازگی به فکر تولید اثری سینمایی با مضمون این کتاب افتاده‌ایم یا کتاب «نورالدین پسر ایران» و... اما متأسفانه فیلم‌سازان ما به دنبال دست‌مایه‌های سهل‌الوصول‌ هستند و به جای اینکه در بین رمان‌ها و نوشته‌های بازمانده درباره‌ی جنگ سوژه‌ی مورد نظر خود را بیابند، به دنبال سوژه‌ی فیلم‌های خارجی می‌روند.
 
به طور کلی بنده فکر می‌کنم در بخش رمان و ادبیات دفاع مقدس توفیقات بیشتری داشته‌ایم و از بخش سینمایی با موجودیت و ظرفیت فعلی ‌ـ‌اگرچه جای کار بیشتری دارد‌ـ‌ جلوتر هستیم. اگر بخواهیم مقایسه‌ای انجام بدهیم، به این نتیجه می‌رسیم که در بخش ادبیات دفاع مقدس زحمت بیشتری کشیده شده و تبعاً آثار بهتری نیز تولید شده است. منتها متأسفانه سینما از همین موجودیت فعلی در بخش ادبیات هم محروم است و هیچ اهتمامی برای تبدیل این آثار خوب به فیلم‌نامه وجود نداشته است.
 
قاعدتاً این موضوع به ضعف مدیرانی برمی‌گردد که با علم به مشکلات سینما در بخش فیلم‌نامه، از تدوین برنامه‌ای در جهت بهره‌گیری از منابع موجود غافل‌اند. برای مثال، سال‌ها پیش در خوزستان آقای حبیب احمدزاده داستان کوتاهی به نام «دریا قلی» نوشت و بعد از چند سال خود ایشان مستندی در این‌ باره با نام «بهترین مجسمه‌ی دنیا» ساخت و چند سال بعد فیلم بلندی با نام «شب واقعه» ساخته شد. ما سوژه‌هایی از این دست بسیار داریم که مهجور مانده‌اند و کسی سراغشان نمی‌رود. پرداختن به این موضوعات نیازمند همکاری و تعاون بین مدیران و فیلم‌سازان است و دغدغه‌ی جدی طرفین راجع به دفاع مقدس لازمه‌ی این کار است.
 
برای مثال، کتاب «دا» داستانی کاملاً ضدجنگ دارد و سراسر داستان در نکوهش جنگ است، ولی هیچ وقت دفاع را زیر سؤال نمی‌برد. در واقع داستان ضدجنگی است که به تقدیس دفاع می‌انجامد. به نظر شما، آیا چنین ضدیتی با جنگ که برخاسته از خود دفاع مقدس است می‌تواند در سینما هم بروز پیدا کند؟
 
مسلماً کسی از جنگ استقبال نمی‌کند و همه‌ی ما مخالف جنگیم. بنابراین فیلمی می‌تواند واقع‌گرا باشد و مورد توجه مردم قرار بگیرد که واقعیت‌های تلخ جنگ را هم بگوید. کتاب «دا» پر از درد، آلام، آسیب و خسران است، اما در مجموع برآیند این کتاب به شما حس سلحشوری، مقاومت، وطن‌پرستی و اسلام‌خواهی در عصر جدید را منتقل می‌کند. این مطالب به این معنا نیست که نباید فیلم ضدجنگ بسازیم، بلکه باید نوشته‌های و فیلم‌هایمان ضدجنگ و به نفع صلح باشد.
 
با این زوایه‌ی نگاهی که شما به موضوع دارید ضدجنگ همان دفاع مقدس و ایستادن در مقابل جنگ خواهد بود. درست است؟
 
بله، دقیقاً همین طور است. هم‌اکنون آثار ضدجنگی که بعضاً مدافع این بحث هستند سعی می‌کنند تا این جنگ را به دیگر جنگ‌های دنیا تعمیم بدهند و دفاع مقدس را با جنگ‌های دیگر نقاط دنیا مشابه‌سازی کنند و بگویند همه‌ی این‌ها یکی است. برای مثال، یک سرباز عراقی خوب را در مقابل یک سرباز ایرانی خوب می‌گذارند و از هر 2 دلجویی می‌کنند و بعد جنگ را محکوم می‌کنند، بدون اینکه موضع بگیرند که تفاوت سرباز ما با سرباز عراقی در این بوده که او با قصد تصاحب و تجاوز وارد جنگ شده، ولی سرباز ما با قصد دفاع در این موقعیت قرار گرفته است.
 
در واقع سینما باید ضمن تقبیح جنگ متجاوزانه و ذکر بلایا و مصیبت‌های جنگ و دعوت جهانیان به صلح، به بحث دفاع مقدس از سرزمین، دین و آیین بپردازد. همواره در طول تاریخ از مللی که به آن‌ها تجاوز شده است تحت عنوان قهرمان یاد می‌شود، اما از متجاوزین تحت عنوان کسانی که با اهداف شومی دست به جنگ و پیکار می‌زنند نام می‌برند. بنابراین تفاوت جنگ با دفاع در همین است؛ دفاع شریف و قابل تأیید است و مورد حمایت تمامی روشن‌فکران و غالب مردم جامعه است و به همین دلیل خانواده‌ها فرزندان خود را راهی جبهه‌ها می‌کنند تا از وطنشان دفاع کنند. ما باید به این تفاوت در تبیین و ترسیم تصاویر از جنگ قائل باشیم. این خلط مبحث است و همان اتفاق بدی که در سینمای ایران به وقوع پیوسته است.
 
  • محمد محسن دوباشی
۱۹
خرداد

در سخنرانی‌های چندماهه‌ی رهبر انقلاب اسلامی، بسامد کلیدواژه‌هایی با بن‌مایه و مضمون «انقلاب» افزایش یافته است. منظومه‌ای از مفاهیمی چون «جوان مؤمن انقلابی» (۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱ فروردین ۱۳۹۵، ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۳۰ دی ۱۳۹۴ و ۱۹ دی ۱۳۹۴)، «تفکر انقلابی» (۱۹ دی ۱۳۹۴)، «هندسه‌ی انقلاب اسلامی»، «خطوط اساسی و اصول انقلاب اسلامی» (۱۴ بهمن ۱۳۹۴)، «انقلابی ‌ماندن»، «انقلابی‌ فکر کردن» و «انقلابی عمل کردن» (۲۰ اسفند ۱۳۹۴)، «انقلابی‌گری»، «مهد انقلاب» و «انقلاب‌زدایی» (۲۵ اسفند ۱۳۹۴)، «تربیت انقلابی» و «کار انقلابی» (۱ اردیبهشت ۱۳۹۵)، «تجربه‌ی متراکم انقلاب» و «نیروهای انقلابی» (۳ خرداد ۱۳۹۵)، «جریان غیرانقلابی» (۱۴ بهمن ۱۳۹۴ و ۲۵ اسفند ۱۳۹۵)، «هویت انقلابی» (۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵و ۴ خرداد ۱۳۹۵)، «تفکر انقلابی» (۲۵ اسفند ۱۳۹۴) و مانند آن که طی قریب به شش ماه گذشته به پای ثابت و محور اصلی سخنرانی‌ها، نوشته‌ها و پیام‌های رهبر انقلاب اسلامی بدل شده است. در سخنرانی ۱۴ خرداد ایشان نیز این موضوع به اوج خود رسید و محور اصلی بیانات ایشان پیرامون همین مسأله بود. کوشش اصلی این یادداشت بازاندیشی پیرامون چیستی و چرایی این خط جدید معرفتی است که رهبر انقلاب اسلامی گشوده‌اند.


  • محمد محسن دوباشی
۱۸
خرداد

فرهنگ طهماسبی
سرپرست گروه برنامه بودجه و نظارت دفتر طرح و برنامه


مقاله حاضر پژوهشی است در باب مالکیت فکری که از آن به مالکیت معنوی نیز تعبیر می‌شود. این نوع از مالکیت در دو شکل عمده مورد بحث قرار می‌گیرد که هرکدام مصادیق متفاوتی را شامل می‌شوند:

1- مالکیت‌های ادبی و هنری، که شامل آثار سمعی و بصری، تجسمی، مکتوب و‌... می‌باشد.
2- مالکیت‌های صنعتی و تجاری که شامل اسماء تجارتی، علائم تجارتی و صنعتی، حق اختراع، حق دانش فنی، طرح‌های صنعتی و... می‌گردد. امروزه در حقوق هر چند مختصر ولی با دقت به تک‌تک این شاخه‌ها و متفرعات آنها پرداخته شده که هرکدام قابلیت سرفصل واقع شدن برای تحقیق و تتبع را دارا می‌باشند. در این مقاله بحث مالکیت فکری به طور کلی مدنظر بوده و از این میان بیش‌تر شاخه مالکیت‌های ادبی و هنری مورد توجه قرار گرفته است و در مجموع سعی شده در حد توان، پیشینه تاریخی بحث، نظرات فقهی و حقوقی مورد بررسی قرار گیرد و در انتها با توجه به اینکه در غرب به ابعاد گسترده‌تری از این موضوع توجه شده است تلاش شده با اشاره به قوانین اتحادیه اروپا، خواننده محترم با مصادیق جدید و راهکارهای جلوگیری از سوء استفاده‌های مختلف از این نوع مالکیت آشنا گردد.

  • محمد محسن دوباشی
۱۸
خرداد
گزارشی از حزب مطلوبِ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

«این گونه» باید کار حزبی کرد!

نزدیک به ۲۸ سال از اعلام تعطیلی حزب جمهوری اسلامی می‌گذرد.[۱] حزبی که شاید بتوان گفت تنها تجربه‌ی جدی یک حزب سراسری در دوران پس از پیروزی انقلاب است. پیش از آن «حزب توده‌ی ایران»، شاخص‌ترین تجربه‌ی حزبی ایرانیان بود که به‌دلایلی[۲]، جایگاهی «دیرپا» و «گسترده» در فضای سیاسی و اجتماعی کشور از خود برجای گذاشت. پس از تعطیلی حزب جمهوری اسلامی هم به تناسبِ رقابت‌های سیاسی و اختلاف نظرهای جناحی، برخی احزاب ریز و درشت -به‌ویژه با اهداف انتخاباتی- در کشور تأسیس شده‌اند. با نگاهی اجمالی به فلسفه‌ی تأسیس و عملکرد این احزاب به نظر می‌رسد که هیچ یک نتوانسته‌اند مبانی و چارچوب شکل‌گیری یک حزب قدرتمند، انقلابی و یاریگر مردم و انقلاب را پایه‌ریزی کنند. بنابراین، این دغدغه قابل طرح است که تحزب به آن معنایی که رهبر انقلاب در کارنامه‌ی عمل سیاسی ۵۰‌ ساله‌ی خود تجربه کرده و یا تبیین کرده‌اند، تاکنون شکل نگرفته است و بهترین پاسخ برای این دغدغه، طرح این پرسش است که اساساً این نوع کار حزبی، چه خصوصیات و بایدها و نبایدهایی دارد؟
  • محمد محسن دوباشی
۱۸
ارديبهشت
درنگی بر تهدیدهای درونی انقلاب در اندیشه استاد مطهری:

مرتضی مطهری که به حقّ می‌توان او را «مغز متفکّر انقلاب اسلامی» خواند، در کمتر از سه ماه پس از پیروزی انقلاب ایران، به شهادت رسید. او اگرچه در شهریور سال ۱۳۵۷، رساله‌ی بسیار غنی و فاخر «بررسی اجمالی نهضت اسلامی در صد ساله‌ی اخیر» را نگاشت، اما زمان اندک حیاتش پس از انقلاب، به وی مجال نداد تا اندیشه‌ها و تأمّلاتش دربار‌ه‌ی این انقلاب را به تفصیل و سرشار از جزییات بازگوید. در این مدّت، مطهری حدود بیست سخنرانی برپا کرد و در آن‌ها به بیان موضع نظری و معرفتی خود دربار‌ه‌ی انقلاب اسلامی پرداخت، که این سخنرانی‌های ارزشمند در کتابی با عنوان «آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران» گرد آورده شده است. با این حال، هرگز نمی‌توان ادّعا کرد که تفکّرات مطهری به دوره‌ی پیشاانقلاب اختصاص دارد و دربار‌ه‌ی انقلاب اسلامی، از وی اثر درخور توجّهی نمانده است. کتاب «آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران» اگرچه از لحاظ کمّی، محدود است و از لحاظ مضمونی نیز به تمام مسأله‌های انقلاب نپرداخته است، اما دربردارنده‌ی نکته‌ها و لطایفی است که همچنان شایسته‌ی تدقیق و غور هستند. در این اثر، وی در جایگاه یک «نظریه‌پرداز انقلابی» و همچنین «فعّال انقلابی»، دقایق فراوانی را دربار‌ه‌ی گذشته و حال انقلاب اسلامی بازگفته که هنوز، طراوت و رنگ تازگی به خود دارد و گویا ناظر به مسأله‌هایی است که ما امروز با آن‌ها دست به گریبان هستیم.
  • محمد محسن دوباشی
۲۴
فروردين
به‌مناسبت سالگرد شهادت پیش‌آهنگِ غریبِ هنر انقلاب

تأملی بر سیاست فرهنگی آیت‌الله خامنه‌ای

سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای  در روز اول فروردین - که همه ساله به‌مناسبت و مناسکی ملی برای طرح برخی از مباحث کلیدی و سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی تبدیل شده است -  امسال اگرچه عمدتاً معطوف به مسائل حوزه‌ی سیاست و اقتصاد بود، اما در بخش پایانی اشارات صریح و مهمی به حوزه‌ی فرهنگ هم داشت که البته کمتر بازتاب پیدا کرد. از این رو شایسته است این بخش از سخنان نیز مورد تحلیل و واکاوی قرار گیرد، خصوصا با توجه به این‌که در فرصت محدود این سخنرانی، مباحث حوزه‌ی فرهنگ مجال شرح و بسط نیافت و چه بسا بخش‌هایی از آن مباحث پرسش‌هایی نیز در برخی اذهان  ایجاد کرده باشد که نیازمند تبیین و تفصیل است. مناسبت سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی و خصوصا اشاره به‌نام آن بزرگوار و فعالیت‌های‌ او در همین سخنرانی در مقام «پیش‌آهنگِ میدان فرهنگ و هنر انقلاب»، فرصتی است تا با مروری بر سخنان رهبر فرهیخته‌ی انقلاب در دیدارهای مکرّری که با اصحاب فرهنگ و هنر و مدیران فرهنگی و رسانه‌ای طیِ قریب به سه دهه رهبری جمهوری اسلامی داشته‌اند، به تبیینی از سیاستِ فرهنگیِ مدنظر ایشان، دست یابیم. طبعا تبیین ارائه شده در این نوشتار، به قدر بضاعتِ مزجات نویسنده و نیز مبتنی بر شناخت و برداشت اوست و لذا باب مطالعات، تبیین‌ها و نقدهای دیگر در این عرصه گشوده است.
پرسش این است که آیا دیدگاه ایشان مبتنی بر اجرای نوع خاصی از سیاست‌ فرهنگی (Cultural policy) است که در ادبیات مطالعات فرهنگی تحت عنوان «یکدست‌سازی» و «همگن‌سازی» (Homogenization) از آن یاد می‌شود؟ آیا چنین برداشتی به‌واقع بر شخصیت و نگرش فرهنگی‌ آیت‌الله خامنه‌ای منطبق است؟
  • محمد محسن دوباشی
۲۴
فروردين

واردات یک محصول از کشورهای خارجی اصولا موضوع منفی و بدی نیست. از آن‌جا که طبق اصول اقتصادی قرار نیست هر کشوری سازنده و تولید‌کننده تمام نیازهای خود باشد، گاه کشورها با استفاده از این اهرم تجاری نیازهای داخلی‌شان را تأمین می‌کنند. البته گاه به دلیل بهای تمام‌شده بالای یک محصول در داخل کشورها ترجیح می‌دهند که آن را وارد کنند تا هزینه کمتری بپردازند. ناگفته نماند در کنار ضرورت‌های واردات یک کالا برخی اوقات این رویه تجاری با انحصاری شدن به محلی برای سودآوری تبدیل می‌شود. به هر حال به دلیل اعمال تحریم‌ها تجارت خارجی ایران طی سال‌های اخیر با افت و خیز بسیاری همراه بوده است. ولی با گشایش‌های مختصری که در این بخش انجام شد و بخشی از تحریم‌ها لغو شد، واردات برخی کالاها به‌خصوص کالاهای اساسی نیز افزایش یافت.

  • محمد محسن دوباشی
۲۴
فروردين


به نظر ما نخبه‌های جوان می‌توانند در اقتصاد دانش‌بنیان که درواقع ستون اصلی اقتصاد مقاومتی است، نقش ایفا کنند. چطور نقش ایفا کنند؟ خب، این طرّاحی لازم دارد. چه‌جور جوان‌های ما نقش ایفا کنند در اقتصاد مقاومتی؟ من جواب این سؤال را از شما می‌خواهم، بنشینید طرّاحی کنید، منتظر نمانید که دیگران طرّاحی کنند. شما جوان‌های نخبه در یکی از اجتماعات خودتان موضوع را همین قرار بدهید: چگونگی نقش‌آفرینی نخبگان جوان در اقتصاد مقاومتی یا اقتصاد دانش‌بنیان. (۲۲/۷/۹۴)
  • محمد محسن دوباشی
۱۶
فروردين

سایت http://www.nationmaster.com/ که به تهیه گزارش های مقایسه ای در حوزه های اقتصادی،جرم و جرائم و... میان کشورهای مختلف می‌پردازد آمارهای قابل‌توجهی ارائه کرده که در نوع خود جالب است.(البته اغلب آمار مربوط به دو سه سال پیش است)


  • محمد محسن دوباشی
۲۶
اسفند

مرکز پژوهش و سنجش افکار صدا و سیما در اقدامی تحسین برانگیز به نشر الکترونیکی بیش از 37 کتب خود مبادرت کرده است.موضوع این کتابها در حوزه علوم ارتباطات اجتماعی،روش تحقیق و آمار و علوم اجتماعی و غیره است.بعد از اقدام دفتر مطالعات رسانه در سال 1390 مبنی بر نشر الکترونیکی کتب خود در فضای مجازی،این ناشر دومین ناشر در حوزه علوم ارتباطات است که اقدام به نشر الکترونیکی کتب خود نموده است.

  • محمد محسن دوباشی
۱۹
اسفند

در انتقال یک پیام از رسانه ای به رسانه ای دیگر، در متن پیام تغییراتی صورت می گیرد (از یک شکل به شکلی دیگر تبدیل می شود) تا به اصل و معنای پیام خدشه ای وارد نشود. اصل متن رسانه ای همان است و فقط به شکل و شیوه ای دیگر بیان می شود. شاید به معنای واقعی اولیه اش نرسد، اما به آن نزدیک می شود و برای این کار ناچارید در متن پیام ملاحظاتی داشته باشید.

  • محمد محسن دوباشی
۱۹
اسفند

مهدی محسنیان راد استاد ارتباطات در روزنامه اعتماد نوشت:


هیچ‌کس هیچ‌وقت نمی‌پرسد که چرا در همه بیمارستان‌ها سردخانه وجود دارد. درباره کار پزشکان هم سوالات تخصصی هیچ‌وقت پرسیده نمی‌شود، معمولا وقتی بحث حرفه پزشکی می‌شود، کسی درباره متن کار پزشکان و تخصص‌ها صحبت نمی‌کند. همه می‌دانند که پزشکی یک علم است و دانش. و وقتی کسی علم و دانش پزشکی ندارد، درس نخوانده و مدرک پزشکی نگرفته، نمی‌تواند درباره آن اظهارنظر کند و متن کار پزشکان را به حاشیه بکشاند. این همه، هم مردم هستند و هم حکومتداران. می‌گویم حکومتداران چون مجموعه اداره کشور تنها در دست دولتمردان نیست و شهرداری، قوه‌قضاییه و... هم در این اداره شریکند و حکومتداران نام می‌گیرند. در مجموعه حکومتداران، به جز آنهایی که علم پزشکی را خوانده‌اند و می‌دانند، کسی اظهارنظر نمی‌کند و «چرایی» یا «اتهامی» درباره کار آنها وارد نمی‌کند.

  • محمد محسن دوباشی
۱۹
اسفند

استفاده از ایمیل یا رایانامه، ارتباطات اداری و کاری و حتی دوستانه را برای بسیاری از ما آسان کرده است. با پدید آمدن شبکه های اجتماعی و پس از آن شبکه های موبایلی به نظر می رسد اقبال عمومی به استفاده از ایمیل کاهش پیدا کرده است، اما هنوز ایمیل بهترین ابزار برای ارسال فایل و اطلاعات شخصی و کاری است.

در اینفوگرافیک زیر به آمارهای موسسه IPSOS درباره استفاده از ایمیل توجه فرمایید:

رایانامه
برگرفته شده از cm-netnameh.blog.ir
  • محمد محسن دوباشی