وبلاگ شخصی محسن دوباشی

پاتوق نوآوری و پیشرفت ایران

امیرالمومنین پایه گذار فرهنگ شهادت طلبی

امیرالمومنین پایه گذار فرهنگ شهادت طلبی

آغاز ماه ربیع الاول و بشارت آن بعد از محرم و صفر که ماه مصیبت آل الله است همیشه مورد توجه بوده است اما شب اول ماه ربیع مصادف با واقعة بس بزرگ و تاثیر گذار در تاریخ اسلام است. شبی که امیرالمومنین علی (ع) شهادت‌طلبانه در بستر پیامبر اکرم قرار گرفت و زمینه هجرت پیامبر محقق گردید. شب لیله المبیت شبی است که باید در حد و منزلت آن بدان پرداخت و مهمترین درس آن ترویج فرهنگ شهادت طلبی است که امید است روز نخست ماه ربیع الاول به عنوان روز شهادت طلبی همیشه در یاد و خاطره ها بزرگ داشته شود. در این مختصر به مناسبت این اقدام شهادت طلبانة حضرت امیر به موضوع فرهنگ شهادت خواهیم پرداخت.

یکی از مفاهیم بسیار اساسی و ارزشمند در جهان‌بینی اسلامی مفهوم «شهادت» است. شهادت در فرهنگ اسلامی دارای دو معنای متفاوت است. معنای خاص شهادت همان کشته شدن در راه خدا در میدان جهاد است اما معنای وسیع شهادت که در روایات فراوانی به آن اشاره شده است، این است که انسان در مسیر انجام وظیفة الهی کشته شود یا بمیرد . هر کس در حین انجام چنین وظیفه ای از دنیا برود، شهید محسوب میشود و در حکم شهید، خدا از فضل و رحمت خویش، اجر و منزلت شهیدان را به آنان مرحمت میکند.

شهادت در واقع پایان بخشیدن به حیات طبیعی و مادی برای دفاع از ارزش های والای انسانی و حرکت به سوی مقام بلند شهودی است. شهادت عالی ترین مقام و بالاترین کرامتی است که نصیب بندگان خالص و خاص خدا می شود و در یک کلام شهادت بُرنده ترین سلاح برای احیاء شرف و کیان امت اسلامی بوده و در اعتلای کلمة توحید و پیشبرد مکتب اسلام در طول تاریخ اثر گذار بوده است. شهادت نه تنها برای کسانی که توفیق آن را می‌یابند، رستگاری بزرگی محسوب میشود بلکه در بُعد اجتماعی نیز باعث حفظ و بقای موجودیت نظام اسلامی و ارزش های دینی میشود. با گسترش فرهنگ شهادت و روحیه شهادت طلبی در جامعه و ترویج آن در بین عامه مردم خصوصاً نسل جوان می‌توان به نتایج بزرگی در تثبیت و تقویت پایه های دینی و مبانی اعتقادی و اسلامی رسید.

اسلام دارای توان بسیاری در بسیج مؤمنان است و تأکید بر جنبه های معنوی، ترک لذت های جسمی و دنیایی در راه رسیدن به هدف های والاتر و وعده بهشت و رضوان الهی، قدرت نیرومندی برای ثبات ایمان و دفاع از اسلام، به انسان مسلمان می دهد. و امتی که دارای روحیه شهادت طلبی نباشد، دچار تقصیر یا کاستی در آگاهی و تعهد و پایبندی به تکالیف خویش خواهد شد و یا به تعبیر دیگر فرهنگ شهادت طلبی منجر به یک نگاه حداکثری به دین خواهد شد که این نگاه با نگاه کوچک و خُرد انسان های کوته بین در تضاد است و برگه برندة فرهنگ تشیع در طول تاریخ نیز همین تفکر بوده است.

مقام معظم رهبری در بیانات خود به این نکته تاکید داشتند که «خرمشهر با سلاح و تجهیزات پیشرفته نظامى فتح نشد بلکه توکل بر خدا، شجاعت، شهادت طلبى و فداکارى رزمندگان و مردم ایران، موجب آزادسازى خرمشهر گردید و امروز نیز تنها راه مقابله با تهدیدها تقویت این عوامل پایدارى است.»[1] و شهادت آخرین نقطة اوج و کمال انسانی است که برای انسان قابل تصور است. شاید مرحله ای از تکامل وجود نداشته باشد که انسان با رسیدن به آن به رستگاری و سعادت جاوید خود یقین پیدا کند به جزء مرحلة شهادت در راه خدا که سعادت ابدی انسان در این مرحله به طور قطع تضمین شده است و داشتن روحیه شهادت طلبی نیز انسان را به این نعمت عظیم رهسپار میسازد چرا که پیامبر رحمت فرمودند:

مَن طَلَبَ الشَّهاده‌ی صادِقاً اُعطِیَهَا ولَو لَم تُصِبهُ[2]

هر که براستی خواهان شهادت باشد، (ثواب آن) به او داده میشود، هر چند به شهادت نرسد.

اما اگر بخواهیم فرهنگ شهادت را تعریف کنیم باید گفت «فرهنگ شهادت عبارت است از تمامی آثار باقیمانده از شهدا درباره شهید و شهادت اعم از آثار غیر مادی مثل باورها، انگیزه ها، اعتقادات، اهداف، خلقیّات، رفتارها، آگاهی‌ها، آداب و اعمالی که موجب وصول انسان به عالی ترین و والاترین درجه‌ی کمالیعنی انتخاب آگاهانه مرگ در راه خدا می‌گردد و نیز آثار مادی ... »[3]

اما فرهنگ شهادت‌طلبی دارای آثار و کارکردهای متفاوتی در زمینه های فردی، اجتماعی، تربیتی، فرهنگی، عقیدتی و ... است که با توجه به زمان و مکان و مناسبت‌ها، مختلف می‌باشد. ولی هیچگاه محدود و منحصر به زمان و مکان خاص و دوران ویژه نیست. یا به عبارت دیگر پدیده ای فرازمانی است به این معنا که این فرهنگ منحصر به زمان جنگ و جهاد نیست، بلکه در هر زمان و دوره کارکرد و آثار مخصوص به خود را دارد. همچنان که در زمان به ظاهر صلح و ثبات نیز دارای تاثیرات و کارکردهای ویژه خود می‌باشد.

اینک به برخی از کارکردهای فرهنگ شهادت‌طلبی به صورت گذرا اشاره میشود:[4]

  1. فدا کردن جان برای حفظ ارزش‌ها

در جامعه‌ی که پایبندی به ارزش‌ها به عنوان یک اصل و هدف مورد توجه آحاد یک ملت است، در صورت به خطر افتادن این ارزش‌ها مردم حاضرند عزیزترین سرمایة خود یعنی جان خویش را در راه حفظ ارزش‌ها با توسل به سلاح شهادت فدا کنند. در چنین جامعه‌ای که فرهنگ شهادت و روحیة شهادت طلبی حکمفرما باشد، افراد حاضرند جان خویش را در طبق اخلاص گذاشته و آن را در برایر مهم‌ترین و مقدّس‌ترین هدف که حفظ ارزش‌ها است، تقدیم کنند و به تعبیر قرآن به معامله‌ای پر سود برسند.

إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ[5]

در حقیقت‏ خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مى‏جنگند و مى‏کشند و کشته مى‏شوند [این] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معامله‏اى که با او کرده‏اید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است

 

  1. عزّت بخشیدن به افراد جامعه و زیر ذلّت نرفتن

شهادت تامین کنندة عزّت برای یک ملت می‌باشد و باعث می‌گردد که مردم در مقابل تعرّض دشمنان و بیگانگان از خود استقامت و ایستادگی نشان دهند و با اقتدا به مولای خود حضرت امام حسین(ع) و با شعار هیهات منّا الذلّه نگذارند با تسلط و غلبه دشمنان عزّت نفس آنان از بین برود. منطق شهید در روابط و مناسبات اجتماعی زیر بار ذلّت نرفتن و حفظ عزّت نفس است و تقویت این روحیه در شهروندان سبب میشود تا روابط حاکم بر آن جامعه مبتنی بر حفظ عزّت نفس و مناعت طبع باشد. حضرت رسول می فرماید:

فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ذُلًّا فِی نَفْسِهِ وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعَزَّ أُمَّتِی بِسَنَابِکِ خَیْلِهَا وَ مَرَاکِزِ رِمَاحِه[6]

آن کس که جهاد را فرو گذارد، خدا بر اندام او لباس فقر می‌پوشاند و فقر و احتیاج در زندگى‌اش پدید آید و باعث از بین رفتن دینش مى‏شود. خداى متعال امت مرا به وسیله‌ی سم اسبانی که به میدان جهاد می‌برند و به وسیله‌ی پیکان ها و نیزه ها عزت می‌بخشد.

 

  1. ایجاد روحیه ظلم‌ستیزی و عدالت‌طلبی در جامعه

تا زمانی که فرهنگ شهادت در جامعه حکمفرما است، روحیه ظلم ستیزی و عدالت طلبی در آن جامعه گسترش و تقویت می‌شود و مردم هیچگاه حاضر نمیشوند زیر بار ظلم و ستم حاکمان زر و زور و تزویر روند و تا پای جان در برابر ظلم و ستم ایستادگی کرده و به دنبال ایجاد عدالت و قسط در جامعه خواهند بود.

 

  1. ترویج فرهنگ ایثار و از خود گذشتگی

شهادت عالی ترین درجه ایثار و از خود‌گذشتگی است و شهید بزرگ‌ترین حق را بر جامعه دارد. زیرا با ایثار خون خود جامعه را اصلاح و به سمت سعادت سوق داده و با خون خود زمینه ساز نابودی ظلم و ستم شده است و با خون خود ضامن عدالت اجتماعی است. ایثارگری در عرصه های مختلف زندگی مردم می‌تواند تحول آفرین باشد و در سالم سازی روابط فرهنگی و اجتماعی شهروندان تاثیر عمیق بر جا گذارد.

 

  1. عامل استقلال و حفظ تمامیّت ارضی کشور در مقابل بیگانکان

استقلال یک کشور بستگی به عکس العمل مردم در مقابل بیگانگان دارد و این امر میسر نیست مگر اینکه در آن جامعه روحیه شهادت طلبی در میان افراد جامعه وجود داشته باشد و مردم مشتاقانه از شهادت استقبال کنند و آن را فوزی عظیم بدانند در غیر اینصورت آن جامعه به خطر خواهد افتاد.

  1. خدا محوری در مقابل خود محوری

شهادت به معنای ترجیح نظر خداوند بر نظر و میل شخصی است و شهید کسی است جان عزیز خویش را به خاطر رضای الهی و در راه او فدا می‌کند. گسترش این روحیه در جامعه به این معنا است نا هر کسی در انجام تکالیف فردی و اجتماعی خود، خدا را در نظر بگیرد و فقط برای جلب رضایت او کار کند و به تبع در چنین جامعه‌ای میزان تنش‌ها کاهش خواهد یافت. در جامعه‌ای با این فرهنگ تملّق، دروغ، نفاق و ریا جایی ندارد چرا که افراد آن جامعه برای رضایت افراد تن به کاری نخواهند داد.

 

  1. توجه به آخرت و بی اعتنایی به دنیا

بزرگترین وسیلة دشمنان در تهاجم فرهنگی، پر رنگ کردن دنیا در نظر انسان است و در مقابل شهادت یعنی به اعتنایی به دنیا و لذّات آن و توجه به نعمت‌های پایدار آخرت است. شهید و شهادت طلب در دو راهی دنیا و آخرت، آخرت را بر می گزیند و مصداق تعبیر حضرت امیر خواهد شد.

کونوا من ابناء الاخره و لاتکونوا من ابناء الدنیا[7]

 

  1. سازش ناپذیری در مقابل دشمنان خدا

دفاع مردم از حقوق خود و دیگران به نحو شایسته و توجه به منافع جامعه در برابر زورگویان از نتایج اشاعه فرهنگ شهادت‌طلبی است. وقتی مناسبات مردم بر پایة سازش ناپذیری با باطل استوار بود،حق و عدالت تنظیم کنندة روابط خواهد شد و کسی توان حرکت در خلاف مسیر جامعه را نخواهد داشت.

 

  1. پیروی و اطاعت از ولی تا پای جان

شهیدان افتخار تبعیت و پیروی از امام و مولای خود را تا پای جان به خود اختصاص داده اند و این درس را به خوبی می توان از اصحاب اباعبدالله فرا گرفت که چگونه در شب عاشورا با شهادت طلبی بی نظیر خود در رکاب مولای خود ماندند و پشتیبانی از ولی رمز تحقق امنیت و آرامش است و به فرمودة معمار کبیر انقلاب پشتیبان ولایت فقیه باشد تا به مملکت شما آسیبی نرسد.

 

  1. حرکت در مسیر کمال

شهادت رستگاری و کمال مطلق است و این مسیر در کلام حضرات معصومین بزرگترین ستایش ها را نصیب مقام شهید نموده است تا حدی که شهادت مهم‌ترین اعمال و بالاترین مرحله تکامل انسان معرفی میشود و حضرت امیر اینگونه بیان می فرماید.

اِنَّ الجهاد بابٌ مِن ابوابِ الجَنَّه فَتَحَهُ الله لِخاصَّه اَولیائِه[8]

جهاد ، دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای اولیاء خاص خویش گشوده است.

 

  1. صبر و استقامت در برابر مشکلات برای نیل به اهداف عالیه

یکی از نشانه های مومن به فرموده امام سجاد(ع) الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ[9] است و بی صبری و عدم تحمل باعث بروز بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی میگردد. یکی از بزرگترین آثاری که از این فرهنگ نصیب جامعه میشود تحمل بزرگترین رنج‌ها و مصیبت ها در راه خدا است و همة این استقامت ها برای احیاء دین خدا در جامعه است.

 

  1. اصلاح و سازندگی جامعه

اصلاح جامعه نیازمند خون شهید و ایجاد جامعه ایده‌آل انسانی محتاج ایثار شهیدان است تا با جهاد در راه خدا آن چه را مخّل آزادی بشر و تهدید کنندة جامعه است را از میان بردارند. امام علی (ع) نیز در حدیثی اصلاح  دین و دینا را جزء در سایه‌ی جهاد امکان پذیر نمی دانند. در واقع جامعه ای که فاقد روحیه شهادت طلبی باشد مردم آن با نگاه حداقلی زندگی خواهند کرد و این جامعه هیچگاه رنگ تحقق آرمان‌ها را نخواهد دید.

 

  1. ایجاد هویت و هدف مشترک در یک جامعه

روحیه جهاد در راه خدا و شهادت طلبی هویّت و هئف مشترکی را برای افراد ایجاد میکند. به طور کلی هویت معطوف به پاسخ دو سوال اساسی است:

من که هستم؟ - هویت فردی

ما که هستیم؟ - هویت جمعی

این دو سوال در واقع دو رویکرد به بحث هویت از منظر روانشناختی و از منظر اجتماعی است و عناصر هویتی، مجموعه‌ای از گرایش‌ها و نگرش‌های مثبت نسبت به عوامل و عناصر و الگوهای هویت‌بخش و یکپارچه‌کننده در سطح یک جامعه است. نگاه شهادت طلبانه و حرکت در مسیر رضای خدا پاسخ دهنده به هر دو سطح است و جامعه را از بحران هویتی نجات میدهد.

چرا که اگر نتوان برای هستی یک پدیده، محدوده هویتی تعیین کرد، باید از بحران هویت صحبت به میان آورد و هرگاه شناسایی «غیر»، به دلیل عدم صراحت مؤلفه‌های هویتی «خود»،  امکان‌پذیر نباشد، در این صورت هستی دچار بی‌هویتی یا بحران هویت می‌شود و این نه تنها ناشی از توان ((فرهنگ غیر)) نبوده است بلکه به دلیل بحران هویتی است. که نگاه فردی و اجتماعی واحد در این فرهنگ راه مقابله با این پدیده است.

 

هر که از جان بگذرد جانش دهند                     چون که جان در باخت جانانش دهند

هر که در سجن ریاضت سر کند                        یوسف اسا مصر عرفانش دهند

هر که نفس بت صفت را بشکند                        در دل اتش گلستانش دهند

هر که گردد مبتلای درد هجر                          از شراب وصل جانانش دهند

 

در پایان به این نکته اشاره میگردد که تفکر شهادت طلبی یکی از راهبردهای کلان فرهنگ تشیع بوده که دشمنان با درک اهمیت آن در مقابله با آن به طرق مختلف برخواسته اند و جهاد در این عرصه امروز از هر زمانی بیشتر احساس میشود و چرا که پیامبر در باب اهمیت جهاد فرمودند: « کسی که جهاد نکرده یا آرزوی جهاد نداشته باشد و بمیرد، به نوعی از نفاق مرده است. »


[1]  بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) با رهبر انقلاب 3/3/1382

[2]  کنز العمال، ج4، ص 419

[3]  مجتبی نوروزی، کتاب فرهنگ شهادت از دیدگاه قرآن و سنت، ص 46

[4] مجتبی نوروزی، کتاب فرهنگ شهادت از دیدگاه قرآن و سنت، ص 47

[5]  سوره توبه آیه 111

[6]  أمالی الصدوق - ص577

[7]  نهج البلاغه / کلمات قصار

[8]  نهج ابلاغه خطبه 270

[9] بحار الانوار ج‌64 ص293

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

رستم قاسمی در بین 10 مرد تاثیرگذار جهان

نشریه معتبر «فوربس» به تازگی فهرستی از تاثیرگذارترین مردان قدرتمند زمین در سال ۲۰۱۲ منتشر کرده است. «کارولین هوارد» نویسنده این مطلب، گفته این فهرست ۷۱ نفره را از بین ۷.۱ میلیارد نفر در جهان انتخاب کردن کار دشواری بوده است. برای انتخاب‌ نام‌هایی که در فهرست نهایی این نشریه قرار گرفته‌اند، قاره‌ها، صنایع و افراد بسیاری مورد بررسی دقیق قرارگرفته‌اند.
 
یکی از مواردی که در این فهرست به چشم می‌خورد طیف سنی متفاوت مردان حاضر در این لیست است. جوانترین فردی که در میان تاثیرگذارترین مردان جهان در سال ۲۰۱۲ قرار گرفته «مارک زوکربرگ» موسس شبکه اجتماعی فیسبوک است. او با ۲۸ سال سن عنوان جوانترین میلیاردر حاضر در این فهرست را نیز به خود اختصاص داده است. اما مسن‌ترین فردی که در این فهرست جایی برای خود دست و پا کرده «عبدالله بن عبدالعزیز آل سعود » پادشاه عربستان با ۸۸ سال سن است. این فهرست اما یک انتخاب جالب هم برای ایرانی‌ها دارد: رستم قاسمی وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران.


مارک زوکربرگ ـ ۲۸ ساله

موسس  فیسبوک: کمتر کسی می‌توانست حدس بزند که سایت اجتماعی فیسبوک به این حد نفوذ و موفقیت در سرتاسر دنیا دست خواهد یافت. اما این شبکه اجتماعی پرحرف و حدیث نه تنها توانست نام خود را در دنیا جاودانه کند، بلکه «زوکربرگ» جوان را نیز به میلیاردها ثروت رساند. اگرچه بررسی‌ها نشان می‌دهد که میزان ثروت مارک از ۱۷.۵ میلیارد دلار به ۱۴ میلیارد دلار کاهش یافته است اما با این حال هنوز هم نام «زوکربرگ» همه جا شنیده می‌شود. در ماه اکتبر کاربران «کشور فیسبوک» به مرز یک میلیارد نفر رسیدند.

کیم جونگ ـ اون ـ ۲۹ ساله

رهبر کره شمالی: جوانترین پسر « رهبر عزیز کره شمالی، کیم جونگ ـ ایل» بعد از مرگ پدر در دسامبر سال ۲۰۱۱ جای او را گرفت. فرضیه‌ها حاکی از این مطلب است که « رفیق کیم جونگ ـ اون» کنترل مطلقی بر زندگی ۲۴ میلیون شهروند کره شمالی دارد. زمانی که وی رهبری کره شمالی را در دستان خود گرفت ۲۸ سال داشت و به این ترتیب عنوان جوانترین رهبر این کشور را نیز به خود اختصاص داد. «اون» دارای عناوین دبیر اول حزب کارگران کره، رییس کل کمیسیون مرکزی نظامی، رییس کل کمیسیون ملی دفاع کره شمالی، فرمانده ارتش خلق کره، و عضو کمیته مرکزی حزب کارگران کره است.

لری پیج و سرگئی برین ـ ۳۹ ساله

موسسین گوگل: «لری پیج» مدیرعامل موتور جست وجوی گوگل است و «سرگئی برین» امروز مدیریت پروژه‌های ویژه بزرگترین موتور جست وجوی دنیا را در دستان خود دارد؛ پروژ‌ه‌هایی که در سال ۲۰۱۴ به بازار عرضه خواهند شد. هنگامی که «پیج» مشغول تحصیل در مقطع دکترا در رشته علوم رایانه در دانشگاه استنفورد بود، «سرگئی برین» را ملاقات کرد. آنها با کمک یکدیگر موتور جست‌وجوگر گوگل را در سال ۱۹۹۸ میلادی بنانهادند. به گزارش اقتصاد ایران آنلاین،این دو توانسته‌اند گوگل را به پربازدیدترین سایت دنیا تبدیل کنند. آمارها نشان می‌دهد که هر ماه بیش از یک میلیارد نفر به گوگل مراجعه و از آن استفاده می‌کنند. مدیران گوگل همچنین همواره کوشیده‌اند تا این سایت را به عنوان یکی از سردمداران تکنولوژی‌های خاص در دنیا معرفی کنند.

الون موسک ـ ۴۱ ساله

مدیرعامل شرکت SpaceX، تسلا موتورز: این میلیادر ۴۱ ساله یکی از مردان قدرتمند در عرصه فضایی است. او موسس شرکت نام‌آشنای PayPal است. «موسک» در سابقه فعالیت در شرکت‌های مطرح دیگری چون شرکت توسعه راکت SpaceX و شرکت تولید ماشین‌های الکتریکی تسلا را هم دارد.
علاوه بر این موارد، «موسک» یکی از کلیدی‌ترین افرادی بوده که در شرکت انرژی خورشیدی سولارسیتی به فعالیت مشغول بوده است. «موسک» در حال حاضر سه فناوری کلیدی را در دستان خود دارد. او علاوه بر توسعه موشک‌ها، در شرکت تسلا هم برای تولید ماشین‌های الکتریکی در ایالات متحده فعالیت می‌کند و علاوه بر این دو مورد با فعالیت خود در شرکت سولارسینی برای تولید انرژی خورشیدی به روش‌های مدرن هم برنامه‌های ویژه‌ای دارد. «موسک» متولد ۲۸ ژوئن سال ۱۹۷۱ میلادی در آفریقای‌جنوبی است و رشته کاری او به هیچ وجه مرتبط با تحصیلاتی که داشته نیست.

روبین لی ـ ۴۴ ساله

موسس و مدیر عامل بایدو: یکی از ثروتمندترین مردان چینی است. برآوردها نشان می دهد که ثروت خالص او بالغ بر ۷ میلیارد دلار می‌شود. او توانسته با اختراع بزرگترین موتور جست وجوی چینی نه تنها در میان هموطنان خود که در دنیا نیز نام و آوازه‌ای برای خود دست و پا کند. «روبین لی» پیشقدم در تأسیس اینترنت چین و مغز متفکر موتور جست و جوی محبوب چینی بایدو است. لی در دانشگاه پکن و نیویورک، مدیریت اطلاعات خوانده است. او در سال ۲۰۰۰ به همراه «اریک زو» موتور جست وجوی «بایدو» را پایه گذاری کردند. از سال ۲۰۰۴ تا کنون لی مدیریت «بایدو» را برعهده دارد.

رید هافمن ـ ۴۵ ساله

رئیس هیئت مدیره شرکت LinkedIn: او یکی از موسسان و رییس هیات‌مدیره شرکت LinkedIn است که در سن چهل‌وپنج سالگی با سرمایه خالص ۲٫۱ میلیارد دلار، توانسته است خود را به عنوان یکی از جوانترین میلیاردهای دنیای تکنولوژی در رده نوزدهم فهرستی که امسال فوربس منتشر کرد قرار دهد. او همچنین یکی از اعضای هیات‌مدیره شرکت بازی‌های آنلاین Zynga است. سرمایه‌گذاری ۴۰ هزار دلاری او در سال ۲۰۰۴ در فیس بوک، در ماه آگوست گذشته بازگشت بیش از ۱۰۰ میلیون دلاری داشته است.

دیوید کامرون ـ ۴۶ ساله

نخست‌وزیر بریتانیا:دیوید ویلیام دانلد کامرون متولد ۹ اکتبر ۱۹۶۶ و با ۴۶ سال سن به عنوان جوان‌ترین نخست وزیر ۲۰۰ سال اخیر بریتانیا شناخته می‌شود. کامرون در دانشگاه آکسفورد در رشته فلسفه، علوم سیاسی و اقتصاد تحصیل کرده و رتبه اول را به دست آورده است. او سپس به دپارتمان مطالعاتی محافظه‌کار پیوست و مشاور ویژه «نورمن لامونت» و بعد از آن «مایکل هوارد» شد. اولین دوره کاندیداتوری پارلمان در حوزه انتخاباتی استافورد در سال ۱۹۹۷ به شکست انجامید اما کامرون در سال ۲۰۰۱ به عنوان عضو پارلمان از حوزه انتخاباتی آکسفوردشیر از بخش ویتنی انتخاب شد. او دو سال بعد به عنوان سخنگوی مخالفان ترفیع رتبه پیدا کرد و خیلی زود، در جریان رقابت انتخاباتی عمومی سال ۲۰۰۵ رئیس هماهنگ‌کننده سیاست شد. کامرون به عنوان یک کاندیدای جوان و میانه رو شناخته شد که مورد قبول رای دهندگان جوان بود و در سال ۲۰۰۵ پیروز انتخابات رهبری محافظه کار شد.

دمیتری مدودف ـ ۴۷ ساله

نخست وزیر روسیه:مدودف در سال ۲۰۱۲ جای خود را با ولادیمیر پوتین عوض کرد و این گونه او دوباره به نخست وزیری رسید. او در تاریخ ۷ می سال ۲۰۰۸ میلادی به عنوان رئیس جمهور روسیه طی مراسمی در کاخ کرملین، سوگند یاد کرده بود. دمیتری مدودف فرزند آناتولی مدودف از اساتید موسسه فناوری لنینگراد است. او در سال ۱۹۹۰ در دفتر ولادیمیر پوتین به عنوان وکیل حقوقی استخدام شد و در زمان انتخابات ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین رئیس دفتر انتخاباتی وی بود. رابطه پوتین ـ مدودف به عنوان یک مدل سیاسی خاص در دنیا شناخته می‌شود.

جف بزوس ـ ۴۸ ساله

مدیرعامل آمازون:او موسس و مدیر بزرگترین و مشهورترین وب‌سایت خرده‌فروشی در دنیای تکنولوژی است. او با وب‌سایت آمازون تغییراتی سریع و اساسی در عرصه صنعت نشر و چاپ ایجاد کرد. جف بزوس همراه نامزد خود در سال ۱۹۹۴ شرکت امازون را تاسیس کردند و بلافاصله یک برنامه نویس حرفه‌ای به نام «کافان» را تشویق کردند تا در شرکت استخدام شود . یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۹۵ اولین نسخه از وب سایت آمازون روی شبکه اینترنت قرار گرفت واز تاریخ ۱۶ جولای ۱۹۹۵ آمازون رسما کار خود را اغاز کرد.

رستم قاسمی ـ ۴۸ ساله

رئیس اوپک: سردار رستم قاسمی به عنوان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران و رئیس دوره‌ای اوپک شناخته می‌شود. مهندس رستم قاسمی در کنار فارغ التحصیلی در رشته مهندسی عمران، یکی از فرماندهان مهندسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هشت سال جنگ تحمیلی و از جانبازان جنگ ایران و عراق نیز هست. رستم قاسمی در سال ۱۳۴۳ در شهر اسیر از توابع شهرستان لامرد استان فارس متولد شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

نود در آستانه تبدیل شدن به برنامه ای زرد و عوامانه

مرگ اخلاق در قربانگاه جذب مخاطب

نود در آستانه تبدیل شدن به برنامه ای زرد و عوامانه

می توان ادعا داشت که برنامه نود، در زمره موثرترین و پراقبال ترین تولیدات سیما در دهه هشتاد (البته آغاز نود از دهه هفتاد بود) بوده است؛ اما با شروع دهه اخیر بود که شاهد افزایش انتقادات به آن بودیم. 
این تا بدانجا پیش رفته که می توان اذعان داشت حتی اهالی فوتبال نیز به نقد جدی آن پرداخته و معتقد به بازبینی جدی در محتوا و سمت و سویش هستند. امروز می توان مدعی بود که نود در پایین ترین سطح کیفی خود در سال های فعالیتش ارائه شده و می توان حتی روند اجرایش را نیز در هر دوشنبه شب پیش بینی کرد.


* نود و فقدان راهبردی مشخص
برنامه نود که با هدفی انتقادی و ارتقای سطح فوتبال وارد عرصه تولید شد، این روزها تبدیل به یکی از مشکلات این رشته پرهوادار شده است. این روزها، برنامه عادل فردوسی پور فاصله زیادی با برنامه ای دارد که می توانست در دورانی موجب اصلاح برخی کج روی ها در فوتبال شود. دیگر نه سطح آموزشی برنامه در آن حد است که موجب ارتقای دانش مخاطبان شود و نه از عمق و تحلیلی برخوردار است که بتواند مانع از روی دادن اتفاق های نامطلوب و غیر کارشناسی شود. آنچه از این برنامه دریافت می شود، های و هوی و جنجال بی ثمر است و لاغیر.
این روزها وقتی نامی از نود برده می شود، آنچه در ذهن مخاطبان متبادر می شود، درگیری لفظی چند نفر از اهالی فوتبال در برنامه ای زنده است. این درگیری ها نیز عمدتا بی نتیجه و منتهی به قطع شدن تماس یا نداشتن وقت کافی برای نتیجه گیری می شود. در حقیقت، آنچه این روزها شاهد اشاعه آن از سوی عادل فردوسی پور و متولیان شبکه سه سیما هستیم، یک برنامه زنده بی هدف و عموما در سطح عوامانه مباحث یک رشته ورزشی است.

* مرگ اخلاق در قربانگاه جذب مخاطب
آنچه این روزها می توان از برنامه نود دریافت کرد، یک زردسازی با جذب مخاطب است که منجر به این شده تا برای رسیدن به این هدف، هر وسیله ای توجیه شود. در حقیقت، عادل فردوسی پور در دوگانه اخلاق و مخاطب، در ورطه جذب مخاطب فرو رفته است. این تا بدانجاست که به راحتی افراد مورد ذبح شخصیتی قرار می گیرند تا بتوانند شماره انداز مخاطبان را برای تهیه کنندگان این برنامه افزایش دهند.
در این بین، برخی موارد نیز منجر به این می شود تا مسئولان این شبکه و برنامه دچار یک غیر واقع نمایی در خصوص خود و برنامه روی آنتن شوند. به عنوان مثال، بارها دیده شده که استناد به مردمی بودن این برنامه در واکنش به شمارگان پیامک های ارسالی برای پرسش مطرح شده است. در این مواقع است که عنوان می شود، مردم معتقد به فلان موضوع هستند. این در شرایطی است که جامعه آماری مورد نظر، فقط اندکی از جمعیت چند میلیونی این سرزمین است که چه بسا، عموم با نظری مخالف یا موافق باشند که حاصل نظرسنجی این برنامه نباشد. می توان اذعان داشت که چنین برآوردهای غلطی منتهی به این نتیجه شده که این روزها نود، خود را طراز همه چیز دانسته و در این ورطه، به نوعی فریفته خود شده است.

* نود در آستانه تبدیل شدن به برنامه ای زرد و عوامانه
می توان اذعان داشت که این روزها عادل فردوسی پور و نود در آستانه ورود (اگر نگوییم وارد شده اند) به یک ورطه زرد و عوامانه هستند. بدان معنی که برنامه فاقد راهبرد و استراتژی در راستای بهره مندی از ظرفیت قابل توجه خود است. 
نمود چنین واقعیتی را می توان در تلاش برای جذب مخاطب حداکثری بدون توجه به اصول اخلاقی، طرح و دامن زدن به مباحث عامیانه و فاقد مبنا در فوتبال، شخصی بودن رفتارها در برنامه بر مبنای خواست مجری، خود محوری و عدم توجه به نظر منتقدان به محتوا یا بخشی از تولید و ...، دید.
 همگی این موارد دلالت هایی از سقوط برنامه ای است که می توانست الگویی برای سایر تولیدات سیما باشد؛ اما متاسفانه نه تنها نتوانست به چنین جایگاهی دست یابد که این روزها در مسیر عکس حرکت کرده و سردمدار رفتارهای هیجانی و عوامانه شده است. ماجرایی که موجب موجی از انتقاد و نارضایتی اهالی فوتبال به این برنامه شده و انتظار می رود با این روند، بر دامنه آن افزوده شود. در حقیقت، این بار فوتبالی ها هستند که نود را مورد انتقاد قرار داده و آن را دیگر از خود نمی دانند.

به نقل از مشرق نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

برای اسلامی‌شدن جامعه باید (( حیا )) را تقویت کرد

متن کامل چهارمین جلسه دروس این مرجع تقلید با موضوع «حیا» که روز دو‌شنبه 28 فروردین‌ماه و بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء برگزار شده است در پی می‌آید.

 

مروری بر مباحث گذشته


بحث ما راجع به "حیا " بود. عرض کردم یکی از مشکلات اساسی جامعه ما، همین مسأله رواج بی‎حیایی در روابط گوناگون دیداری، گفتاری و شنیداری است. گفته شد که حیا فریضه‎ای از فرایض انسانی است که بازدارنده انسان از اعمال زشت و قبیح می‎باشد. در آخر جلسه گذشته رابطه بین عقل عملی و حیا را مطرح کردم و روایاتی هم در این رابطه خواندم.

روایت از علی علیه‎السلام بود که فرمودند: «اعقل الناس احیاهم»، عاقل‎ترین مردم، باحیاترین آنها است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

پای درس آقا مجتبی

تا قبل از این خواندن و شنیدن از استاد تنها دغدغه ای بود شخصی اما اشتباه کردیم و امروز باید درس های استاد را بازخوانی کنیم که دیگر از چشمه فیاض او به نصیب شده ایم.

اما میشود دوباره دل در دریای معرفت آقا مجتبی سیراب کرد و در این بخش با هم در محضر استاد تلمذ میکنیم. مطالب این بخش را از صفحه پای درس آقا مجتبی پیگیری نمایید.


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم یا اباعبدالله الحسین(ع)

صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم یا اباعبدالله الحسین(ع)

السلام علی قلب زینب الصبور

چل روز می شود که شدم جبرئیل تو

ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو

چل روز می شود که فقط زار می زنم

کوچه به کوچه نام تو را جار می زنم

چل روز می شود که بدون توأم حسین

حالا پی نتیجه ی خون توأم حسین

چل روز می شود که حسین همه شدم

حیدر شدم، حسن شدم و فاطمه شدم ...

آبی که تر نکرد لب تشنه ی تو را

حالا نصیب خاک مزارت شده اخا

چل روز پیش بود همینجا سرت شکست

اینجا دل من و پدر و مادرت شکست ...

از تل زینبیه رسیدم که وای وای

بالا سرت نشستم و دیدم که وای وای ...

دیدم کسی حسین مرا نحر می کند

آقای عالمین مرا نحر می کند ...

فرصت نشد ز خاک بگیرم سر تو را

فرصت نشد در آورم انگشتر تو را

می خواستم ببوسمت اما مرا زدند

ناراحتم کنار تو با پا مرا زدند ...

در شهر کوفه بود که بال و پرم شکست

نزدیک خانه ی پدریّ ام سرم شکست

وای از عبور کردن مثل غلام ها

وای از نگاههای سر پشت بام ها ...

تا شهر شام رفتم و معجر نداشتم

تقصیر من چه بود؟ برادر نداشتم

از بس رسید سنگ به سمت جبین من

نزدیک بود پاره شود آستین من

**********

شعر از علی اکبر لطیفیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

او را آقا مجتبی می نامیدیم. نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد

او را ' آقا مجتبی ' می نامیدیم. نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد.

یک هفته که پر از آلودگی می شدی، دلت خوش بود که چهارشنبه ها هست، می روی مدرسه نور، دلت را می زنی به دریا. حالت خوش می شود. چهارشنبه که از درس اخلاق  برمی گشتی به خانه، رفتارت با همه خوب می شد. نمازت اول وقت می شد. چشم و دلت را خوب کنترل می کردی. هر حرفی نمیزدی. دیگران نمی فهمیدند چه سری هست در این چهارشنبه های هفته که لااقل تا شنبه تو را پیش می برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

به یاد استاد آقا مجتبی تهرانی

روی عن علی بن الحسین (علیهماالسلام) قال:

عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ:
 الْوَرَعُ فِی الْخَلْوَةِ
وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ
وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ
الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ 

وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ

شرح حدیث از بیان استاد در ادامه مطلب


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

علمدار بصیرت 5 / بحران هسته ای

بحران هسته ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

علمدار بصیرت 4 / مطبوعات زنجیره ای

مطبوعات زنجیره ای


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

علمدار بصیرت 3 / قتل های زنجیره ای

 

قتل های زنجیره ای

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

علمدار بصیرت 2 / تخریب جایگاه ولایت فقیه

 

تخریب جایگاه ولایت فقیه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

علمدار بصیرت 1 / توطئه اروپا در قهوه خانه میکونوس

توطئه اروپا در قهوه خانه میکونوس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

بخش و?ژه علمدار بص?رت

در ا?ن بخش م?خواه?م

مرور? بر تداب?ر امام خامنه ا? در مد?ر?ت بحران ها? دوره رهبر? ا?شان

داشته باش?م.

مطالب مرتبط را از بخش علمدار بص?رت پ?گ?ر? نما??د.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

گفتار? منتشرنشده از س?د شه?دان اهل قلم درباره موس?ق?

س?د مرتض? آو?ن?: درباره موس?ق? حداقل دو جور م?‌شود بحث کرد؛ ا?ن دو جور، ?ک? بحث فقه? درباره موس?ق? است که اصلا در حد بنده ن?ست و آدم‌ها?? مثل ما اصلا نبا?د به خودشان اجازه بدهند که وارد بحث‌ها? فقه? شوند، مسا?ل? کاملا تخصص? است و به ه?چ‌وجه در ح?طه ما ن?ست. مسا?ل کاملا تخصص? به تحص?لات? در همان زم?نه احت?اج دارند. به ا?ن دل?ل است که اصلا از نظر فقه? درباره موس?ق? بحث نم?‌کن?م؛ ?عن? ا?ن وجه مطلب را به‌طور کل? کنار م?‌گذار?م. بنابرا?ن اگر ضمن بحث، ا?ن سوال پ?ش ب?ا?د که موس?ق? مجاز است ?ا ن?ست؟ حرام است ?ا نه؟ به طبع نم?‌توانم به ا?ن سوال‌ها جواب بدهم. با?د از حضرت امام‌(ره) سوال کرد. البته از ا?شان هم سوال شده و جواب هم داده‌اند. اما م?‌شود درباره ا?ن بحث کرد که چرا در تلو?ز?ون، به نظر امام‌(ره) عمل نم?‌شود؟ ا?نها بحث‌ها? فقه? ن?ستند؛ به مسا?ل اجتماع? و س?اس? برم?‌گردند و از بحث فقه? خارج م?‌شوند. اگر از وجه فقه?‌شان خارج شوند، م?‌شود درباره آنها بحث کرد. ول? هر چ?ز? که وجه فقه? به خود بگ?رد، اصلا در محدوده ما ن?ست و وارد آن نم?‌شو?م. بنابرا?ن از اول مشخص است بحث? که م?‌کن?م، بحث? نسبتا اعتقاد?، از غ?ر وجه فقه? است.

 

تبل?غات در غرب جا? هنر را گرفته است

ح?وان‌ها و گ?اهان که پا??ن‌تر?ن مرتبه عقل را هم ندارند؛ موس?ق? بر آنها موثر است! دل?لش ا?ن است که اصلا برا? در?افت موس?ق? ه?چ احت?اج? به عقل ن?ست. ?عن? عقل ن?ست که محتوا? موس?ق? را ادراک م?‌کند، بلکه اعصاب است.

امروزه تبل?غات در غرب جا? هنر را گرفته است؛ ?عن? بدون ه?چ شک? م?‌شود گفت هنر در غرب مرده و به‌طور کل? اثر? از هنر در غرب باق? ن?ست. از بعد رنسانس ا?ن اتفاق به‌تدر?ج افتاد و هنر در غرب از ب?ن رفت. تا جا?? که عقلم م?‌رسد عرض م?‌کنم که چرا از ب?ن رفت.

 

تبل?غات امروز در دن?ا? غرب جا? هنر را گرفته است. مثال‌ها? خ?ل? ساده م?‌توانند ا?ن مطلب را اثبات کنند. نگاه? به س?نما? خوب م?‌تواند ا?ن مطلب را به‌طور کامل به ما نشان بدهد، ?ا مثلا نگاه? به آثار هنر?‌ که در قرن‌ها? اخ?ر از به اصطلاح هنرمندان غرب? صادر شده‌اند، خ?ل? راحت نشان م?‌دهد که هنر? در غرب باق? نمانده است.

 

آخر?ن پد?ده‌ها? هنر? در غرب آپارت و پاپارت هستند. خودشان ا?ن اسم‌ها را گذاشته‌اند. آپارت از آپت?ک است، ?عن? آپت?ک آرت و فقط به باز?‌ها? بصر? ختم م?‌شود؛ باز?‌ها? چشم؛ آن هم فقط در حد ف?ز?ک چشم؛ در حد قوه باصره ظاهر? ما و مشخصات? که دارد؛ ?عن? با توجه به مشخصات ف?ز?ک? چشم، باز?‌ها? بصر? اختراع کرده‌اند که اسم ا?نها را آرت –هنر- گذاشته‌اند که اصلا هنر ن?ست؛ مثلا کارها? «وازرل?» را بب?ن?د که خ?ل? هم مشهورند و از آنها ز?اد صحبت م?‌کنند و از او به‌عنوان بزرگ‌تر?ن هنرمندان غرب اسم م?‌برند. در تلو?ز?ون هم گاه? پشت گو?نده‌ها از تابلوها? او استفاده م?‌کنند که در موزه هنرها? معاصر و جاها? منور‌الفکر? هم هست. ا?ن کارها فقط مقدار? کارها? بصر?‌اند، مثلا خواسته کره را با تعداد دا?ره درب?اورد و با حالت‌ها?? که به آنها داده، کره را تجسم کرده است. چ?زها?? که ممکن است برا? چشم قشنگ باشد ول? به هر ترت?ب خودشان هم اسمش را با توجه به چ?ز? که هست، گذاشته‌اند: «آپت?ک آرت». ?عن? هنر بصر?. فقط هم مقدار? باز? است. ?عن? از محتوا به‌طور کامل خال? است و اصلا محتوا?? باق? نمانده است. از باز?‌ها? چشم? چه چ?ز? دستگ?ر آدم م?‌شود؟ تابلوها?? هست که از کنار نگاه‌شان م?‌کن?د، ?ک چ?زند و از سو? د?گر که نگاه م?‌کن?د، چ?ز د?گر و به نسبت جهت‌ها?? که م?‌گ?ر?م، صورت‌ها? جد?د? دارند. در ا?ن تابلوها چه محتوا?? هست؟

 

آثار خ?ل? ضع?ف? موجودند، اما نه به ا?ن مفهوم که هنر باشند. پاپارت‌ هم که م?‌گو?ند چ?ز? در هم?ن حد است. ?عن? اصلا ر?شه ا?ن هنر تبل?غات است؛ تبل?غات تلو?ز?ون?. ?ک مجسمه همبرگر جزو آثار هنر?‌شان است که با گچ ساخته‌اند. کاملا مثل همبرگر است. همان رنگ‌ها را هم به آن زده‌اند؛ گوشت، پن?ر، کاهو و... خ?ل? بزرگ ساخته شده‌اند. به کتاب‌ها? هنر?‌شان مراجعه کن?د –من د?ده‌ام، کارم ا?ن بوده- ا?ن را به‌عنوان اثر هنر? نما?ش م?‌دهند. پاپ از پاپ?ولار م?‌آ?د؛ ?عن? مردم?. هنر مردم? آنها هم صرفا ر?شه در تبل?غات دارد و از آن نت?جه شده است. کار? به ا?ن معنا ندار?م و نم?‌خواه?م به‌طور خاص درباره هنر غرب بحث کن?م. اصلا کار? ندار?م، چون هنر? در غرب باق? نمانده است. دل?ل ا?ن اتفاق کاملا روشن است. چون هنر مستق?ما تجل? روح انسان است. آثار هنر? که از انسان ساطع م?‌شوند، همان برتر? روح انسان را دارند؛ ?عن? همان‌قدر نسبت به حق?قت عالم و ذات مقدس پروردگار قرب و بعد دارند. از انسان کامل? همچون حضرت عل?(ع)، نهج‌البلاغه صادر م?‌شود که البته گز?ده‌ا? از فرما?شات و خطبه‌ها? ا?شان است، ول? به‌هر ترت?ب مشخص است که کل?ت آن چه بوده و در تعر?ف آن گفته‌اند: «دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق». از انسان بدبخت? مثل وازارل? هم صرفا ?ک‌سر? باز? بصر? صادر م?‌شود، چون تمدن غرب کلا از محتوا? هنر? خال? شده است. محتوا? هنر هم همان حق?قت عالم وجود است. ول? در ا?ن‌که محتوا? هنر? مستق?ما تجل? روح بشر است، ه?چ شک? ن?ست.

در بعض? کتاب‌ها? غرب? درباره ا?ن بحث م?‌کنند که چه‌طور گ?اهان مقابل موس?ق? رشد ب?شتر? دارند. حت? شن?ده‌ام وقت? برا? گاوها موس?ق? گذاشته‌اند، د?ده‌اند ش?ر گاوها ب?شتر شده است. ا?ن چه چ?ز? را م?‌‌رساند؟ اصلا برا? در?افت موس?ق? ه?چ احت?اج? به عقل ن?ست. ?عن? عقل ن?ست که محتوا? موس?ق? را ادراک م?‌کند، بلکه اعصاب است.  

بنابرا?ن همان مرتبه‌ا? که روح نسبت به حق?قت عالم دارد، در اثر هنر? ظاهر م?‌شود و به‌ه?چ وجه نم?‌شود کلک زد.

 

همان‌طور که ب?ان انسان - حرف‌ها و کلام او- ب?ان‌کننده روح اوست، همان‌قدر اثر هنر? هم مب?ن روح انسان است؛ ب?ان‌کننده روح هنرمند? که اثر هنر? از آن ناش? و صادر شده است. اصلا هم نم?‌شود کلک زد. ?عن? کس? که خم?رما?ه درون? ندارد و روحش خال? از محتواست، نم?‌تواند کلک بزند و ?ک اثر هنر? عظ?م از خود خلق کند؛ محال است. ?عن? اثر هنر? درست با روح هنرمند متناسب است و اصلا نم?‌شود در ا?ن زم?نه کلک زد و آدم را لو م?‌دهد؛ مثل ب?ان.

م?‌گو?ند:

تا مرد سخن نگفته باشد

ع?ب و هنرش نهفته باشد

 

ع?نا هم?ن‌طور است. تا هنرمند محتوا? درون?‌اش را ب?ان نکرده باشد، نهفته است ول? وقت? ب?ان کرد د?گر خود را لو م?‌دهد. ?عن? درونش را لو م?‌دهد و نفسان?ت خود را ب?رون م?‌ر?زد.

 

موس?ق? نت?جه روح کس? است که آن را ساخته است

 

ا?ن ?ک بحث مقدمات? درباره موس?ق? است که لازم است بدان?م. چون اگر فعلا در مقدمه به‌عنوان هنر به موس?ق? نگاه کن?م، موس?ق? هم از محدوده‌ا? که گفت?م خارج ن?ست. موس?ق? مستق?ما نت?جه روح کس? است که آن را ساخته است و از روح آن هنرمند موس?ق?‌دان ناش? م?‌شود. البته در غرب، آثار ضع?ف? از هنر هست. اگر ا?نجا بگو?م، ز?اد درست ن?ست. ول? مثال? م?‌زنم که هم?شه زده‌ام و چ?ز? غ?ر از آن نم?‌گو?م.

 

در رمان‌ها? غرب? و نو?سندگان? که آنجا کار داستان‌نو?س? م?‌کنند - داستان‌نو?س? بلند- در دوره بعد از رنسانس اصلا به هنر برخورد نکرده‌ام. ما به آثار بعد از رنسانس ?عن? قرن‌ها? اخ?ر کار دار?م. در ا?ن آثار به هنر برخورد نکرده‌ام جز نوشته‌ها? کس? به اسم هرمان هسه که آلمان? است و کتاب‌ها?? نوشته ازجمله «گرگ ب?ابان»، «دم?ان»، «سفر به شرق» و... در آثار داستا?وسک? هم تا حدود? م?‌شود هنر پ?دا کرد. البته مساله روس?ه اصلا جداست. هنر روس?ه را به‌طور کل? با?د از مقوله‌ا? که درباره‌اش بحث م?‌کن?م، جدا کرد. روس?ه در قرن‌ها? اخ?ر جا?گاه? دارد که مخصوص خود اوست و به‌طور جد? با?د درباره‌اش حرف زد. به‌هم?ن دل?ل اگر داستا?وسک? را وارد ا?ن مقوله نکن?م، خ?ل? بهتر است. چون ما در قرن‌ها? قبل از انقلاب اکتبر روس?ه، آدم? به اسم تولستو? هم داشته‌ا?م که مذهب? و مس?ح? معتقد? است و اعتقادها?ش در کتاب‌ها?ش هم ظاهر است و م?‌شود از نوشته‌ها? او به‌عنوان اثر هنر? نام برد و شک? ن?ست که هنرمند است.

 

اصلا به روس?ه کار? ندار?م، درباره تمدن غرب بحث م?‌کن?م و روس?ه را در سال‌ها? اخ?ر است که م?‌شود به تمدن غرب پ?وند زد و قبلا جزو ا?ن تمدن نبوده است.

 

آثار داستا?وسک? را هم که بب?ن?د، کاملا مشخص است. حالت? داشته‌اند مثل 60 سال پ?ش ما که چه‌طور فرهنگ غرب به ا?ن مملکت م?‌آمد، همان‌طور کشمکش? ب?ن فرهنگ قد?م‌شان و فرهنگ جد?د? که از طر?ق غرب وارد م?‌شده، در نوشته‌ها? داستا?وسک? خ?ل? صر?ح مشخص است.

 

ا?ن بحث به‌عنوان مقدمه برا? بحث موس?ق? لازم بود و عرض کردم موس?ق? هم نت?جه روح هنرمند است. ?عن? تجل? روح هنرمند و ع?ن ذات اوست و اصلا از ذات هنرمند قابل تفک?ک ن?ست. همان رتبه‌ا? که ذات هنرمند موس?ق?‌دان دارد، موس?ق? هم که از او صادر م?‌شود، همان رتبه‌ را دارد.

 

ه?چ عامل? در تبل?غات غرب? به اندازه موس?ق? مهم و موثر ن?ست

عامل اصل? برا? هنر و تبل?غات غرب و ه?چ عامل? د?گر هنر? ?ا تبل?غات? ا?ن‌قدر در تبل?غات غرب? مهم و موثر ن?ست که موس?ق? هست. موس?ق? در تبل?غات غرب ?ک عامل اصل? است و م?‌شود گفت که اصل?‌تر?ن عامل به‌شمار م?‌رود

در تبل?غات غرب? که ع?ن هنر غرب است، موس?ق? ?ک عامل اصل? است. عامل اصل? برا? هنر و تبل?غات غرب و ه?چ عامل? د?گر هنر? ?ا تبل?غات? ا?ن‌قدر در تبل?غات غرب? مهم و موثر ن?ست که موس?ق? هست. موس?ق? در تبل?غات غرب ?ک عامل اصل? است و م?‌شود گفت که اصل?‌تر?ن عامل به‌شمار م?‌رود. ا?ن مقدمه‌ها را م?‌گو??م چون قبل از ا?ن‌که وارد اصل بحث موس?ق? بشو?م، لازم است. به‌عنوان نمونه در ?ک ف?لم غرب? -هر?ک از ف?لم‌ها که باشد، فرق? نم?‌کند - در هر جا? دن?ا که ساخته شده باشد، موس?ق? در آن اصل است. راه راحت? هم دارد که م?‌شود تشخ?ص داد چه‌طور اصل است. در ف?لم‌ها و تبل?غات غرب?، احساسات? را که م?‌خواهند به تماشاچ? منتقل کنند، از روش د?گر? جز موس?ق? انتقال نم?‌دهند. اگر احساس غم و اندوه? هست که م?‌خواهند آن را به تماشاچ? منتقل کنند، عامل اصل? آن هم موس?ق? است. اگر م?‌خواهند شاد? را به تماشاچ? منتقل کنند، ع?نا هم?ن‌طور است و عامل اصل? آن موس?ق? است. هم?ن‌طور درباره ه?جان و خ?ل? از مسا?ل د?گر.

 

ان‌شاء‌الله در ا?نجا به بحث? درباره قالب و محتوا م?‌رس?م؛ درباره قالب و محتوا و نسبت آنها با هم که اصلا در هنر قالب و محتوا چه نقش? دارند و نسبت آنها با هم با?د چه‌طور باشد. گاه? در س?نما? غرب م?‌ب?ن?د صرفا چهارچوب اس‌وقس‌دار? که هنرمند ?ا ف?لم‌ساز، انتخاب و ف?لمش را بر آن مبتن? کرده، ر?تم موس?ق? است. ?عن? اصلا ر?تم موس?ق? است که به ف?لم ح?ات داده و آن را ساخته. چهارچوب اصل?، ف?لم است و بق?ه ف?لم رو? ا?ن چهارچوب بنا شده است: «ر?تم موس?ق?».

 

نمونه‌اش الان در ذهنم نم?‌آ?د. اگر ذهن‌تان ?ار? م?‌کند، ?ک نمونه بگو??د، ول? لااقل در قسمت‌ها? ه?جان? ف?لم ا?ن مطلب کاملا واضح است. ا?ن روح تبل?غات غرب است، منتها کم‌کم ظاهر م?‌شود.

 

در کارها? اوا?ل اختراع س?نما ا?ن مساله بروز چندان? نداشت. ول? رفته‌رفته ظاهر شده و م?‌شود ‌پ?ش‌ب?ن? کرد که در آ?نده س?نما? غرب خ?ل? شد?دتر از ا?ن خواهد بود. به‌عنوان نمونه، ف?لم‌ها? کارتون از ا?ن دست ز?اد د?ده‌ا?د. ف?لم‌ها? والت‌د?سن? که حت? براساس موس?ق? تصو?رگذار? شده‌اند. ?عن? متناسب با موس?ق? برا?ش تصو?ر گذاشته‌اند. مثلا «باله ‌قو» را د?ده‌ام که بر ا?ن اساس ساخته‌اند و برا?ش تصو?ر گذاشته‌اند.

 

عقل ن?ست که محتوا? موس?ق? را ادراک م?‌کند، بلکه اعصاب است

 

موس?ق? به هر ترت?ب عامل اساس? تبل?غات غرب است. دل?ل ا?ن‌که از موس?ق? به ا?ن شکل استفاده م?‌کنند، ا?ن است که موس?ق? برا? تاث?رگذار? بر بشر، مانع عقل را برابر خود ندارد. موس?ق? فقط به‌وس?له اعصاب در?افت م?‌شود. ?عن? احساسات? که در موس?ق? موجود است، فقط از راه اعصاب سمپات?ک و پاراسمپات?ک در?افت م?‌شود- که توض?حش را بعد عرض م?‌کنم. در بعض? کتاب‌ها? غرب? درباره ا?ن بحث م?‌کنند که چه‌طور گ?اهان مقابل موس?ق? رشد ب?شتر? دارند. حت? شن?ده‌ام وقت? برا? گاوها موس?ق? گذاشته‌اند، د?ده‌اند ش?ر گاوها ب?شتر شده است. ا?ن چه چ?ز? را م?‌‌رساند؟ نم?‌خواهم از ا?ن مطلب استفاده کنم که در دام‌دار?‌ها با?د موس?ق? پخش کرد. البته روش? هم که الان در دام‌دار?‌ها وجود دارد، غلط است و ر?شه در تمدن غرب دارد. فعلا به روش‌ها? غلط? که اعمال م?‌شود، کار? ندار?م.

موس?ق? اصلا از راه عقل در?افت نم?‌شود. بلکه به‌طور مستق?م رو? اعصاب موثر است و از راه اعصاب، تاثرات به انسان منتقل م?‌شود. تاثرات? که در موس?ق? موجود است، ?ک دل?ل خ?ل? ساده دارد. بچه‌ا? که اصلا رقص ند?ده، به‌ه?چ ‌وجه ند?ده کس? برقصد - نمونه‌اش را خودم د?ده‌ام- بچه‌ا? که از اول بچگ? اصلا رقص ند?ده و موس?ق? هم نشن?ده است؛ اگر عده‌ا? دوروبرش شروع کنند به دست زدن، بب?ن?د چه حالت? از خودش بروز م?‌دهد؟

 

کار? هم ندار?م که در اثر موس?ق?، رشد گ?اه ب?شتر م?‌شود ?ا کم‌تر؟ ?ا اصلا ا?ن افزا?ش رشد چه دل?ل? دارد؟ ?ا اگر در دام‌دار?‌ها ش?ر گاوها ب?شتر م?‌شود، دل?لش چ?ست؟ م?‌دان?م که گ?اهان عقل ندارند. ح?وان‌ها به مفهوم? که درباره انسان مطرح است، عقل ندارند. ?عن? حت? از مراتب پا??ن عقل هم که فاهمه و واهمه است، برخوردار ن?ستند. درباره عقل ان‌شاء‌الله بحث م?‌کن?م؛ ?عن? ح?وان‌ها و گ?اهان حت? پا??ن‌تر?ن مرتبه عقل را هم ندارند که در زبان معمول? به آن فهم ?ا هوش م?‌گو??م. پس چه‌طور است که موس?ق? بر آنها موثر است؟ دل?لش ا?ن است که اصلا برا? در?افت موس?ق? ه?چ احت?اج? به عقل ن?ست. ?عن? عقل ن?ست که محتوا? موس?ق? را ادراک م?‌کند، بلکه اعصاب است. در حال?‌که در ?ک کلام با محتوا - که هر دو صدا هستند- کس? که حرف م?‌زند و کلمه‌ها را مبتن? بر محتوا?? به‌کار م?‌برد، طرف مقابل ا?ن محتوا را چه‌طور در?افت م?‌کند؟ مسلما از طر?ق عقل. آن قضاوت? که انسان نسبت به آن ب?ان م?‌کند، وجودش از آن محتوا تاث?رپذ?ر? دارد. محتوا را م?‌گ?رد، درباره آن قضاوت م?‌کند. حالا ?ا تصد?ق م?‌کند ?ا رد م?‌کند، اگر تصد?ق کرد، وجودش متناسب با آن محتوا متاثر م?‌شود.

 

 

 

الان من که حرف م?‌زنم، کلمه‌ها? و?ژه‌ا? را به‌کار م?‌برم. معنا? آن مورد نظرم است. شما معنا را از چه طر?ق? م?‌گ?ر?د؟ علامت‌ها، کلمه‌ها و اسم‌ها تمث?ل و ب?ان حق?قت‌ها?? هستند، چه قرارداد? چه غ?رقرارداد?. آ?ا زبان صرفا قرارداد? است ?ا ر?شه‌ها? غ?رقرارداد? هم هست که قرارداد براساس آن ر?شه‌ها برپا شده است؟ هم?ن‌طور است. منتها فرض کن?م کلمه‌ها?? که از آنها استفاده م?‌کن?م، براساس قرارداد است. شما ا?ن قراردادها را در ذهن‌تان تنظ?م م?‌کن?د؟ هر?ک از ا?ن قراردادها مقابل مفهوم د?گر? وضع شده است. اصلا قرارداد به عرب? م?‌شود وضع. وقت? وضع را در علم نحو تعر?ف م?‌کنند، م?‌گو?ند وضع ?عن? ا?ن‌که مقابل ش?ئ، ش?ئ د?گر را قرار دادن، آن‌چنان که وقت? ش?ء اول م?‌آ?د، ش?‌ء دوم در ذهن متبادر شود. چه‌طور؟ مثلا شما م?‌گو??د قرارداد مقابل وضع، معن? قرارداد، وضع است ?ا معن? وضع، قرارداد است. وقت? کس? م?‌گو?د وضع، در ذهن شما قرارداد هم م?‌آ?د. مقابل ا?ن ما?ع شفاف? که با باران نازل م?‌شود، گفته‌ا?د آب که هر وقت ا?ن ش? م?‌آ?د، د?گر? هم به خاطرتان م?‌آ?د. وقت? آب م?‌ب?ن?د، م?‌خواه?د آن را ب?ان کن?د و م?‌گو??د آب.

 

 

 

وضع ?عن? ا?ن قرارداد در زبان که م?‌گو?ند، هم?ن است. ول? کلمه‌ها?? که م?‌گو?م، هر?ک مقابل معنا?? هستند و برا? معنا?? وضع شده‌اند. وقت? من ?ک کلمه م?‌گو?م، معنا?ش در ذهن شما متبادر م?‌شود. اما ا?ن معنا را از چه راه? م?‌گ?ر?د؟ به‌وس?له عقل. راه د?گر? ندارد.

در موس?ق? ا?ن چ?ز? که الان موجود است، جلسه‌ها? شب‌نش?ن? است که همه در فعل حرام صرف م?‌شوند. ا?نها اصلا بو? دود تر?اک م?‌دهند و بو? گند مشروب و عرق کشمش از آن بلند است. ا?ن ن?‌ها?? را که کسا?? به‌صورت تک‌نواز? زده گوش کن?د و بب?ن?د چه اندوه? در آن موجود است؛ چه اندوه ?أس‌آم?ز?!

شما تاث?ر گر?ه را به‌وس?له اعصاب نم?‌گ?ر?د و گر?ه از راه اعصاب بر شما تاث?ر نم?‌گذارد. از طر?ق اعصاب - ?عن? اگر گر?ه را برا? گ?اه هم بگذار?د- رو? آن تاث?ر بگذارد ?ا اگر گر?ه را برا? گاو هم بگذار?د، متالم شود، اصلا گر?ه بر اعصاب تاث?ر نم?‌گذارد.

 

اگر نوا? ن?، تناسب‌ها?? ب?ن صوت‌ها برقرار کند که ا?ن تناسب‌ها درست مثل موس?ق? به‌وس?له اعصاب در?افت شوند، ه?چ فرق? ندارد. چون وقت? آدم م?‌خواهد ضجه بزند، با موس?ق? ضجه م?‌زند. آدم در خ?ل? از موارد به درگاه حضرت پروردگار که دعا م?‌کند، با موس?ق? است. اصلا آدم با موس?ق? دعا م?‌کند. موس?ق? آهنگ? است که به دعا?ش م?‌دهد که در دستگاه‌ها? موس?ق? فارس? هم هست. اگر آن دعا را ب?اور?د، م?‌شود گفت که در کدام دستگاه است.

 

?عن? موس?ق? دارد. کار? به ا?ن معنا ندار?م. منظورم ا?ن است که دل?ل آن‌که ا?نها در تبل?غات چن?ن استفاده‌ا? از موس?ق? م?‌کنند، ا?ن است که موس?ق? اصلا از راه عقل در?افت نم?‌شود. بلکه به‌طور مستق?م رو? اعصاب موثر است و از راه اعصاب، تاثرات به انسان منتقل م?‌شود. تاثرات? که در موس?ق? موجود است، ?ک دل?ل خ?ل? ساده دارد. بچه‌ا? که اصلا رقص ند?ده، به‌ه?چ ‌وجه ند?ده کس? برقصد - نمونه‌اش را خودم د?ده‌ام- بچه‌ا? که از اول بچگ? اصلا رقص ند?ده و موس?ق? هم نشن?ده است؛ اگر عده‌ا? دوروبرش شروع کنند به دست زدن، بب?ن?د چه حالت? از خودش بروز م?‌دهد؟

 

کس? که موس?ق? گوش م?‌دهد، خودش را دست موس?ق? م?‌سپرد و بنده آن م?‌شود

 

دل?لش ا?ن است که تاثرات? که انسان از موس?ق? م?‌گ?رد، فقط از راه اعصاب‌ است و بعد تصم?م م?‌گ?رد آ?ا از آن متاثر شود ?ا نه. خودش را دست ا?ن موس?ق? بسپرد ?ا نه. چون اصلا مساله، خود را دست موس?ق? سپردن است، موس?ق? گوش دادن ن?ست. اشتباه نشود. اصلا موس?ق? گوش دادن? ن?ست. کس? که موس?ق? گوش م?‌دهد، خودش را دست موس?ق? م?‌سپرد و بنده آن م?‌شود. ?عن? تصم?م گرفته که موس?ق?، خوب چ?ز? است و من م?‌توانم موس?ق? گوش کنم و تاثرات عصب? آن را بگ?رم. به ا?ن دل?ل د?گر عقلش کنترل ندارد. کس? که ا?ن‌طور است، مانع عقل را از همان اول از سر راه برداشته و تصم?م گرفته که خودش را به دست موس?ق? بسپرد.

 

دل?ل خ?ل? ساده‌ا? دارد؛ چه موس?ق? را برا? حضرت امام‌(ره) بگذار?د، چه برا? من، تفاوت? نم?‌کند. با ا?ن‌که مراتب عقل?‌مان متفاوت است ول? موس?ق? را برا? هر?ک بگذار?د، تفاوت? نم?‌کند. ا?شان هم اگر ?ک موس?ق? شاد را بشنود، همه تاث?رها? موس?ق? به ا?شان منتقل م?‌شود. منتها بعد تصم?م م?‌گ?رد و موس?ق? را قطع م?‌کند و خودش را دست موس?ق? نم?‌سپرد. اگر کس? خودش را دست موس?ق? بسپرد، خب لذت هم م?‌برد. ول? اگر کس? خودش را دست موس?ق? نسپرد، موس?ق? برا?ش عذاب‌آور است. جد? م?‌گو?م.

ا?ن‌طور ن?ست که موس?ق? برا? همه مردم لذت‌بخش باشد. ا?ن ?ک اشتباه است. اما متاسفانه موس?ق? گوش کردن آن‌قدر در روزگار ما اشاعه دارد که اصلا نم?‌شود ا?ن حرف را به کس? زد. چون برا?ش ا?ن تجربه پ?ش نم?‌آ?د که مدت? موس?ق? گوش نکند، بعد برا?ش ?ک موس?ق? شاد?‌آور - به قول خودشان - بگذار?د و بب?ن?د اصلا احساس شاد? به آدم دست م?‌دهد ?ا نه. چ?ز? غ?ر از عذاب ن?ست، غ?ر از تکرار اصوات? که اعصاب آدم را خرد کرده و جدا او را ناراحت م?‌کند.

 

کس? که خود را دست موس?ق? نم?‌سپرد،?عن? مع?ارها?? را قبول نم?‌کند که در موس?ق? هست و بنده موس?ق? نم?‌شود - احساس? که در موس?ق? موجود است به او منتقل نم?‌شود که ه?چ، بلکه اصلا حالت اشمئزاز به انسان دست م?‌دهد. ول? اگر خودش را بسپرد و مانع عقلش را از سر راه بردارد، به‌وس?له اعصاب به‌راحت? تاثرات آن منعکس م?‌شود. بهتر?ن دل?ل آن‌که از طر?ق ز?ست‌شناس? -به قول خودشان - موجود است، ا?ن‌که وقت? برا? گ?اه موس?ق? گذاشتند، رشد ب?شتر? پ?دا کرد.

 

ا?ن دل?ل خوب? ن?ست. ?عن? دل?ل به نفع موس?ق? ن?ست، ضدموس?ق? است. ?عن? موس?ق? به‌وس?له اعصاب گ?اه? هم درک م?‌شود، ?عن? به‌وس?له اعصاب ح?وان? هم درک م?‌شود. وقت? از راه اعصاب ح?وان? درک شد، ?عن? اصلا واسطه عقل را نم?‌خواهد. وقت? واسطه عقل را نخواهد، بحث کاملا فرق م?‌کند.

کسان? که موس?ق? گوش م?‌کنند، اولا موس?ق? اعت?ادآور است، خ?ل? شد?د و اعت?ادش از هر چ?ز د?گر هم شد?دتر است و حالت تخد?ر? آن خ?ل? عم?ق‌تر از هر چ?ز? است؛ مثل تر?اک، مشروب و... حالت تخد?ر? آن همچنان ز?اد است که اصلا قابل ترک ن?ست

البته ما بحث فقه? نم?‌کن?م، اما چون خ?ل? از اصول فقه مبتن? بر مبحث‌ها? فلسف? است، شا?د به بحث فقه? شب?ه شود، ول? ما بحث فقه? نم?‌کن?م؛ به‌ه?چ ‌وجه. بحث اعتقاد? م?‌کن?م، شب?ه بحث‌ها? فقه? م?‌شود، ول? ما از آن نت?جه فقه? نم?‌گ?ر?م. ?ک? از دل?ل‌ها ا?ن‌که در اسلام ب?شتر مرجع‌ها، موس?ق? را مطلقا حرام م?‌دانند، هم?ن است. البته ب?ان نم?‌کنند و ا?ن موضوع از سو? مراجع ب?ان نشده. ول? منظورم ا?ن است که دل?ل ا?ن‌که چن?ن برخورد? با موس?ق? هم موجود است، ر?شه‌اش در حد?ث‌ها?? است که از حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) رس?ده است. ?ک دل?ل هم?ن است. دل?ل‌ها? د?گر را هم عرض م?‌کنم. ول? ?ک? از دل?ل‌ها?? که م?‌شود برا?ش متصور شد، هم?ن است که چرا اسلام چن?ن برخورد? با موس?ق? دارد.

 

?ک? ا?ن است که وقت? انسان نتواند از راه عقلش بر چ?ز? نظارت کند، آن چ?ز قابل اعتماد ن?ست؛ به‌ه?چ ‌وجه. چون انسان اصلا موجود? عقلان? است. عقل مشخصه اصل? و فصل انسان است؛ ?عن? اگر عقل را از انسان بگ?ر?د، د?گر انسان ن?ست. عقل چ?ز? است که انسان را از موجودات د?گر جدا م?‌کند. اگر بخواه?د در تعر?ف انسان وارد شو?د، عقل را با?د به‌عنوان فصل ذکر کرد. فصل ?عن? چ?ز? که اگر از آن موجود بگ?ر?د، چ?ز? نم?‌ماند؛ ?عن? مشخصه‌ا? که آن موجود را از موجودات د?گر سوا م?‌کند و فاصله م?‌دهد.

 

بنابرا?ن آنچه انسان نتواند به‌وس?له عقل بر آن نظارت داشته باشد، اصلا قابل اعتماد ن?ست و نبا?د سراغش رفت. فرض کن?د جذاب?ت‌ها?? که از غ?ر راه عقل بر انسان تحم?ل م?‌شود، آ?ا ا?نها قابل اعتمادند؟ خ?ر. نم?‌شود به آنها اعتماد کرد. معاذالله اگر کس? صور قب?حه بب?ند، خب جذاب?ت دارد. ف?لم‌ها? پورنوگراف?ک جذاب?ت دارند. آ?ا ا?ن جذاب?ت، جذاب?ت? است که به‌وس?له عقل بر انسان تحم?ل م?‌شود؟ خ?ر. م?‌دان?د که عقل ا?ن وسط کاره‌ا? ن?ست. فقط خصوص?ت‌ها? ح?وان? را در بشر تحر?ک م?‌کند. چون ا?ن غر?زه، کشش و جاذبه در بشر موجود است، وقت? ا?ن تصو?رها را نشانش م?‌دهند، تصور لذت? که از جمع شدن با جنس مخالف موجود است، باعث گرا?ش انسان و جذاب?ت در بشر م?‌شود. آ?ا ا?ن جذاب?ت به‌وس?له عقل به او تحم?ل شده است؟ خ?ر. حالا که از راه عقل تحم?ل نشده، اصلا قابل اعتماد ن?ست، ا?ن را به‌عنوان جاذبه کاذب م?‌شناس?م و آن را کنار م?‌گذار?م. چون اصل بر ا?ن است که ما در محدوده انسان?ت باق? بمان?م. اگر کس? سر ا?ن اصل شک دارد، اصلا کار? با او ندار?م. وقت? کس? در تعر?ف انسان م?‌گو?د ح?وان ناطق، ما کار? با او ندار?م. بگذار?د تعر?ف کند ح?وان ناطق. فقط آن «ناطق» را فصل انسان با ح?وان م?‌داند و ما کار? به او ندار?م و کس? که انسان را ح?وان ابزارساز تعر?ف م?‌کند، به او هم کار? ندار?م. با ا?نها اصلا کار? ندار?م و بحث? هم نم?‌کن?م. ول? آن چ?ز? که در اسلام مطرح است، با?د هم?شه سع? کن?م در محدوده انسان? خودمان بمان?م و تکامل ما هم در هم?ن محدوده است. گذشتن از ا?ن حد، سقوط و هبوط است. تکامل ما در محدوده انسان?ت است؛ بنابرا?ن از حد طر?ق عقل – که فصل انسان با اش?ا و موجودات د?گر است- نم?‌شود خارج شد.

 

?ک? از بحث‌ها? اساس? درباره موس?ق?، تناسب ب?ن محتوا و قالب موس?ق? است

 

در ضمن هم?ن مطلب که به آن اشاره هم شد، درباره دعا بود که وقت? انسان با تمام وجودش به فقر ذات?‌اش مقابل حضرت پروردگار پ? م?‌برد و با حالت احت?اج و ن?از رو به درگاه حق م?‌آورد، خب دعا? انسان با موس?ق? همراه است؛ ?عن? اصلا موس?ق? را با خود دارد. ?ا هم?ن‌طور درباره قرآن خواندن که صوت خوش قرآن سفارش هم شده است. در حد?ث‌ها? ز?اد? د?ده‌ام – به‌و?ژه حد?ث? که فکر م?‌کنم از امام سجاد(ع) باشد- نقل شده حضرت رسول(ص) صدا?‌شان را سر نماز به قدر طاقت مأموم بلند م?‌کردند، صوت خوش را به‌قدر طاقت مأموم از خودشان بروز م?‌دادند. ا?ن‌طور نبوده با آهنگ? که برا? خودشان نماز م?‌خوانند، برا? مردم هم بخوانند. چون م?‌گفتند و نقل شده از امام سجاد(ع). م?‌گفتند اگر م?‌خواستند با آن ب?ان بخوانند، همه از شدت لذت، غش م?‌کردند.

 

نقل شده ا?شان صدا? خوش حضرت داوود(ع) را داشتند. درباره ا?نها چه م?‌شود گفت؟ ا?ن ?ک? از بحث‌ها? اساس? درباره موس?ق? است. ?عن? تناسب? که ب?ن محتوا و قالب موس?ق? موجود است و اگر ا?ن نسبت ?ا ارتباط قطع شود، آن ‌وقت است که ما موس?ق? را به‌طور کل? طرد م?‌کن?م و حرام م?‌دان?م. ول? تا وقت? ا?ن محتوا را دارد و ارتباط ظاهر و قالب آن با محتوا حفظ شده است، سفارش هم شده در حد?ث‌ها درباره ا?ن‌که مثلا انسان قرآن را با صوت خوش بخواند ?ا نمازش را با صوت خوش بخواند. دل?لش ا?ن است که وقت? در آن دعا انسان با تمام وجودش مشغول دعاست، محتوا? دعا ر?شه‌ا? صوت? است که انسان به ب?ان و لحن خود م?‌دهد. موس?ق?‌ که در دعا از انسان صادر م?‌شود، متناسب با محتوا? دعاست که به ن?از و فقر ذات? انسان برابر خداوند مربوط است.

وقت? بشر به موس?ق? عادت م?‌کند، د?گر قابل اعتماد ن?ست. اعت?ادش خ?ل? شد?دتر است و فقط با?د خودش را به موس?ق? بسپرد؛ موس?ق? چن?ن طلب? از انسان دارد. طلب بندگ? و معبود?ت م?‌کند چون با?د خودش را بسپرد، اعصابش را در اخت?ار آن بگذارد تا آن تاثر در او ا?جاد شود. بنابرا?ن از اول انتخاب کرده و بنده‌وار تاث?ر موس?ق? را پذ?رفته است.

 

مثل د?گر؛ الان صحبت سر ا?ن بود که از نظر فن? دعا? آدم? که با کمال ن?از دعا م?‌کند، جزو ?ک? از دستگاه‌ها? موس?ق? ا?ران? است. ول? چه‌طور است که حرام ن?ست؟ در حال?‌که شجر?ان مثلا حرام است. ه?چ شک? هم در آن ن?ست. بحث فقه? نم?‌کن?م، ول? شک? ندار?م که شجر?ان را نم?‌شود گوش داد. چون ا?ن حضرات? که ا?ن‌قدر ل?برال هم هستند، شجر?ان را در تلو?ز?ون پخش نم?‌کنند، راد?و را نم?‌دانم. ول? در تلو?ز?ون پخش نم?‌کنند؛ ?عن? قشنگ معلوم است که ا?ن‌قدر آش شور است که خود ا?نها هم فهم?ده‌اند. منتها چه‌طور ا?ن‌قدر شور است؟ در حال?‌که همان دستگاه‌ها را ممکن است ا?شان هم بخواند. وقت? انسان در قرآن صوت خوش دارد، حتما از نظر فن? در ?ک? از دستگاه‌ها? موس?ق? فارس? است. چه‌طور ا?ن کار حرام ن?ست، اما وقت? ا?ن موس?ق? ارتباطش را با محتوا? معنو? قطع م?‌کند، حرام م?‌شود. چرا؟

 

 

 

 

 

 اگر د?د?د موس?ق? بر محتوا غلبه دارد، گوش نکن?د، برا? ا?ن‌که باعث گناه م?‌شود

 

 

 

حت? در ظاهرش هم مشخص است. ?عن? وقت? ظاهر، ارتباط خودش را با آن محتوا? اله?، روحان? و معنو? قطع م?‌کند، هرچند از نظر فن? در همان دستگاه‌ها? موس?ق? است، منتها با ا?ن حال د?گر قابل گوش دادن ن?ست و حرام است، ?عن? گناه دارد. اصلا مساله اساس? در موس?ق? هم?ن‌جاست. اگر ا?ن مساله ادراک نشود، نم?‌شود فهم?د چرا برخورد اسلام با موس?ق? ا?ن‌طور است. بله، از نظر فن? مثل ا?ن است که ما 32 حرف در فارس? دار?م. کلام? که انسان م?‌گو?د، از ا?ن 32 حرف خارج ن?ست. حت? شعر از نظر عروض? در وزن‌ها? خاص? است.

 

فعولن، فعولن، فعولن فعول.

 

چن?ن گفت رستم به اسفند?ار

 

فعولن فعولن فعول

 

 

 

بر ا?ن وزن است و هرکس بخواهد شعر بگو?د به‌هر ترت?ب از ا?ن وزن‌ها? عروض? خارج ن?ست. اما آ?ا هر شعر? قابل گوش دادن است؟ ن?ست. هر شعر? هم خوب ن?ست. نم?‌شود گفت شعرها?? را که در وزن «فعولن فعولن فعولن فعول» است، کس? گوش نکند، ول? اگر در وزن‌ها? عروض? د?گر? آمد، گوش کند. ا?ن‌طور ن?ست. درباره موس?ق? هم هم?ن‌طور است. دستگاه‌ها? موس?ق? ا?ران? از نظر فن? شب?ه هم?ن وزن‌ها? عروض? شعرند. اصل محتواست که در ا?ن دستگاه ظاهر م?‌شود؛ محتوا?? که در ا?ن قالب ر?خته م?‌شود. وزن‌ها? عروض? ?ا دستگاه‌ها? موس?ق? فارس? مثل ظرف‌ها?? هستند که آن محتوا را در بر م?‌گ?رند. البته ارتباط خ?ل? غن?‌تر و حق?ق? ب?ن ا?ن ظرف و آن محتوا موجود است. ول? از نظر ظرف بودن آن، وزن‌ها? عروض? هم‌چنان که ظرف است برا? شعر، دستگاه‌ها? موس?ق? فارس? هم ظرف هستند، برا? محتوا?‌شان.

 

 

 

ا?ن‌طور هم ن?ست که هر موس?ق? و آهنگ? به‌دل?ل ا?ن‌که محتوا?ش قرآن است، خال? از اشکال باشد. من خ?ل? از اقسام قرائت‌ها? قرآن را که الان هست، گوش نم?‌کنم، چون موس?ق? بر محتوا?ش غالب است و صورت موس?ق? دارد، نه صورت قرآن. خ?ل? از چ?زها?? که الان وجود دارند، اصلا قابل گوش دادن ن?ستند و بهتر است -?عن? پ?شنهاد م?‌کنم- گوش نده?د. حکم شرع? نم?‌دهم، پ?شنهاد م?‌کنم گوش نکن?د. چون در آنها موس?ق? اصل است، نه قرآن. ا?ن ?ک حساب خ?ل? ساده است و حساب فقه? هم نم?‌خواهد. اگر د?د?د موس?ق? بر محتوا غلبه دارد، گوش نکن?د، برا? ا?ن‌که باعث گناه م?‌شود.

 

 

 

ا?ن سل?قه شخص? ن?ست. وقت? در قرائت قرآن هم موس?ق? بر محتوا غلبه کند، گوش کردنش گناه دارد. فرض کن?د در هم?ن «اذا الشمس کورت» ش?خ عنتر بدو?، به نظر ما قرآن اصالت دارد ?ا موس?ق?؟ موس?ق? غلبه دارد. خ?ل? از سوره‌ها?? که هم?ن آقا? عبدالباسط م?‌خواند، کاملا مشخص است و شک? ندارم که تمر?ن کرده هر?ک از ا?نها را با چه لحن و موس?ق? بخواند و ترک?ب موس?ق?‌اش نسبت به معنا?ش اصل است. در ب?شتر چ?زها?? که شن?ده‌ام، د?ده‌ام که اصلا معنا? قرآن و محتوا? آن مورد نظر ن?ست؛ فقط موس?ق? قرآن است که مورد نظر است.

 

 

 

شخصا قرآن‌ها?? را که بچه‌ها? ش?عه با هم?ن صوت معمول? م?‌خوانند، ترج?ح م?‌دهم. آقا?? هست به اسم قادر? که قبل از انقلاب هم م?‌خوانده، قرائت قرآنش را خ?ل? دوست دارم. چون لحن آن با معنا?ش متناسب است. وقت? م?‌شنو?د، معنا?? که درباره ق?امت م?‌گو?د، در دل‌تان ظاهر م?‌شود. نه ا?ن‌که وقت? تمام شد، بتوان?د آهنگ آن را با سوت بزن?د.

 

 

 

ا?ن خ?ل? فرق دارد. آن د?گر قرائت قرآن ن?ست، موس?ق? است و م?‌شود با سوت هم زد. قرائت قرآن آن است که وقت? درباره ق?امت م?‌گو?د، تن آدم بلرزد. منظورم از ارتباط محتوا با قالب ا?نجاست. البته ا?ن حد خ?ل? ظر?ف است و اصلا قابل تشخ?ص ن?ست. حدش آن‌قدر ظر?ف است که اگر م?‌گفتند محدوده طول و حرام بودن موس?ق? ا?ن است که موس?ق?‌ها?? که مثلا در دستگاه ابوعطا خوانده شده‌اند، به‌طور کل? حرام هستند و آنها?? که در دستگاه‌ها? د?گر خوانده شده‌اند، حلال. اگر محدوده‌اش ا?ن بود، خ?ل? راحت م?‌شد، کار? نداشت و جمهور? اسلام? هم م?‌توانست به‌راحت? در راد?و و تلو?ز?ون به ا?ن مساله عمل کند. دل?ل اصل? ا?ن‌که نم?‌تواند عمل کند، ا?ن است که حد آن مشخص ن?ست. حد ا?ن مساله به مطابقت محتوا و قالب باز م?‌گردد. حالا که حد ا?ن است، اصل در درک موس?ق? هم هم?ن است.

 

 

 

موس?ق? که الان موجود است، اصلا بو? دود تر?اک م?‌دهند و بو? گند مشروب و عرق کشمش از آن بلند است

 

 

 

ا?ن ‌که گفتم هنر، مستق?ما تجل? روح انسان است، منظورم ا?ن بود و م?‌خواستم ا?ن استفاده را کنم که نهج‌البلاغه حضرت عل?(ع) هم در هم?ن 28 حرف عرب? است. از ا?ن 28 حرف خارج ن?ست. از کلمه‌ها? عرب? هم خارج ن?ست. ا?شان کلمه‌ها? جد?د? برا? ب?ان مقاصدشان ن?اورده، بلکه از همان کلمه‌ها استفاده‌ها? جد?د? کرده‌اند؛ در همان 28 حرف و همان قالب‌ها. حت? در همان وزن‌ها? عروض? هم شعرها?? به ا?شان نسبت داده‌اند. همان وزن‌ها? عروض? که عرب‌ها به‌طور معمول شعر م?‌گو?ند. اما ا?ن کجا و آن کجا؟

 

 

 

دل?لش چ?ست؟ دل?لش آن روح? است که پشت ا?ن معان? است. آن روح? که ر?شه تجل? ا?ن کلمه‌هاست. در موس?ق? هم هم?ن‌طور است. در موس?ق? ا?ن چ?ز? که الان موجود است، جلسه‌ها? شب‌نش?ن? است که همه در فعل حرام صرف م?‌شوند. ا?نها اصلا بو? دود تر?اک م?‌دهند و بو? گند مشروب و عرق کشمش از آن بلند است. ا?ن ن?‌ها?? را که کسا?? به‌صورت تک‌نواز? زده گوش کن?د و بب?ن?د چه اندوه? در آن موجود است؛ چه اندوه ?أس‌آم?ز?! اندوه? دار?م که اندوه خوش? است؛ اندوه? که آدم دلش م?‌خواهد تمام دلش از آن پر باشد. آن اندوه و غم? که حافظ در شعرها?ش به آن اشاره م?‌کند، ?ا آن غم? که در روضه دنبالش م?‌رو?م، ?ک? است. ول? ?ک اندوه هم دار?م که ر?شه‌اش در ?أس و قنوط است. آن اندوه اصلا قابل تحمل ن?ست، تخد?ر نفس بشر است. موس?ق? کسا?? را گوش کن?د، چن?ن حالت? به انسان دست م?‌دهد؛ چون ر?شه‌اش در دود تر?اک است. آن تخد?ر در موس?ق? ظاهر م?‌شود و جلو آن را هم نم?‌شود گرفت. همان‌طور که روح هنرمند در اثر هنر?‌اش ظاهر م?‌شود. اصلا هم نم?‌شود مانع? در برابر قرار داد و کلک هم نم?‌شود زد؛ در موس?ق? که به‌ه?چ ‌وجه. در موس?ق? ا?ن ارتباط نسبت به زم?نه‌ها? هنر? د?گر مستق?م‌تر و خ?ل? نزد?ک‌تر است. برا? ا?ن‌که تاث?رها? موس?ق? هم از راه اعصاب در?افت م?‌شود. از آن‌طرف هم عوامل? که موس?ق? برا? ب?ان از آنها استفاده م?‌کند، عوامل مجردند؛ مجرد از معناها? کلام? و ادب?؛ معناها?? که عقل انسان بر آنها نظارت دارد. فرض کن?د ا?ن کار? را که م?‌گو?م شما به‌وس?له عقل‌تان ناظر بر آن هست?د؛ وقت? تصد?ق کرد?د، م?‌پذ?ر?د. بعد هم تاثراتش را م?‌‌گ?ر?د. اما عوامل? که موس?ق? از آنها استفاده م?‌کند، فقط تناسب‌ها? مجرد ب?ن صوت‌هاست.

 

 

 

ا?ن تناسب‌ها? مجرد، اصلا از راه عقل ادراک نم?‌شوند. نت‌ها? مختلف را بزن?د. اصلا انسان ا?نها را به‌وس?له عقل نم?‌فهمد. ول? وقت? من م?‌گو?م «آب» شما م?‌فهم?د، ول? اگر بگو?م «دام‌دام‌دام» نم?‌فهم?د. تکرار ا?ن نت‌ها با عقل، ادراک نم?‌شود و عقل، نظارت? بر آنها ندارد. ب?ان ا?ن، از راه تناسب‌ها? مجرد ر?اض? است که در عالم ب?ن صوت‌ها هست.

 

 

 

تا کس? بنده‌وار با موس?ق? برخورد نکند، تاث?ر? رو? انسان نم?‌گذارد

 

 

 

ا?ن تناسب‌ها?? که برا? بشر خوش‌آ?ند بوده ?ا بدآ?ند، در طول سال‌ها از همان اول انتخاب شده است که بشر به کره ارض هبوط کرده. از همان اول، ا?ن تناسب‌ها? مختلف را از طب?عت انتخاب کرده و برگز?ده و تا امروز حفظ کرده. تناسب‌ها? ر?اض? هم ب?ن ا?نها موجود است که فقط تجرد ر?اض?‌ دارند. چون ب?ان‌شان به‌وس?له تناسب‌ها? مجرد است و عقل، نظارت? بر آنها ندارد و از راه عقل هم ادراک نم?‌شوند و تاثرات‌شان هم فقط از راه اعصاب است که در?افت م?‌شود، نه از راه عقل. به ا?ن دل?ل است که تمدن غرب از آنها به‌عنوان عامل اصل? در تبل?غات استفاده م?‌کند. مساله مهم د?گر? هم که به‌عنوان جمع‌بند? عرض م?‌کنم، ا?ن‌که تا کس? بنده‌وار با موس?ق? برخورد نکند، تاث?ر? رو? انسان نم?‌گذارد. برا? ا?ن‌که آدم راحت م?‌تواند قطع کند و گوش ندهد. وقت? بنده‌وار نشست?د و تاث?ر آن را پذ?رفت?د، آن‌وقت موثر است؛ از غ?ر طر?ق عقل و از طر?ق تاث?رها رو? انسان موثر است. منظورم ا?ن بود کسان? که موس?ق? گوش م?‌کنند، اولا موس?ق? اعت?ادآور است، خ?ل? شد?د و اعت?ادش از هر چ?ز د?گر هم شد?دتر است و حالت تخد?ر? آن خ?ل? عم?ق‌تر از هر چ?ز? است؛ مثل تر?اک، مشروب و... حالت تخد?ر? آن همچنان ز?اد است که اصلا قابل ترک ن?ست. مصاحبه‌ا? از حضرت امام‌(ره) هست اوا?ل? که تشر?ف آورده بودند، ?ا وقت? اروپا و فرانسه بودند، فرموده بودند اصلا مغز? که به گوش دادن موس?ق? عادت کرد، د?گر قابل استفاده ن?ست.

 

 

 

وقت? بشر به موس?ق? عادت م?‌کند، د?گر قابل اعتماد ن?ست. اعت?ادش خ?ل? شد?دتر است و فقط با?د خودش را به موس?ق? بسپرد؛ موس?ق? چن?ن طلب? از انسان دارد. طلب بندگ? و معبود?ت م?‌کند چون با?د خودش را بسپرد، اعصابش را در اخت?ار آن بگذارد تا آن تاثر در او ا?جاد شود. بنابرا?ن از اول انتخاب کرده و بنده‌وار تاث?ر موس?ق? را پذ?رفته است.

 

 

 

* ا?ن متن توسط مجله داستان در فضا? مکتوب منتشر شده بوده، و اکنون برا? اول?ن بار در فضا? مجاز? توسط «خبرگزار? دانشجو» منتشر م? شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی