وبلاگ شخصی محسن دوباشی

پاتوق نوآوری و پیشرفت ایران

هولوکاست 9 میلیون ایرانی به دست بریتانیای کبیر

آیا می دانید هولوکاست واقعی در ایران رخ داده است؟از قحطی بزرگ در ایران چه می دانید؟ آیا می دانید مابین سالهای 1917 تا 1919 بیش از 40 درصد جمعیت ایران جان خود را از دست دادند؟ برای آشنایی با چگونگی هولوکاست 9 میلیون ایرانی با طراحی بریتانیا، با گزارش ویژه مشرق همراه شوید.

 

طی سال های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. گزارش زیر با توجه به کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. عکس های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از کتاب دکتر مجد و دیگر منابع تاریخی است.

 

با کشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. کشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند.

 

در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود.

 

 


ورود نیروهای متفقین - روس و انگلیس - به ایران

 

دولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد.قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی، حضور داشتند و بخشهایی از جنوب کشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال نیروی انگلیس بود. 
همچنین واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه نیروهای هندی تحت امر خود از بحرین وارد آبادان شدند و این شهر را اشغال کردند. عمده ‏ترین توجیه ورود این نیروی نظامی، ضرورت محافظت از تأسیسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود. 

با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.
به گزارش مشرق، حکومت مرکزی صرف نظر از معضلات سیاسی، با بحرانهای متعددی در ابعاد اقتصادی نیز مواجه بود و به دلایل گوناگون از جمله : دخالت بیگانگان، درگیریهای سیاسی جناحهای حاکم، بی لیاقتی و فساد جمعی از دولتمردان، فقر و محرومیت توده ‏های مردم که به طرز اعجاب‏ انگیری رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پیچیده تر کرده بود.

 

 

اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود

در همین زمان قحطی در ایران بیداد می کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد. 


سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان جان خود را از دست می دادند.

جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همین قحطی نیز بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم‏ وار بر روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمی‏گردید و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمی‏شدند." 


میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است: 

"از یکی از گذرگاه های تهران عبور می‏کردم. به بازارچه‏ ای رسیدم که در آنجا دکان دمپخت‌پزی بود. رو به روی آن دکان، دو نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند. یکی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و دیگری زنی جوان و بلندقامت. پیرزن که صورتش باز بود و کاسه گلینی در دست داشت، گریه‏ کنان گفت : ای آقا، به من و این دختر بدبختم رحم کنید؛ یک چارک از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است که هیچ کدام غذا نخورده‏ ایم و نزدیک است از گرسنگی هلاک شویم. 
گفتم : قیمت یک چارک دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخرید. گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهید چون ما زن هستیم، فروشنده ممکن است دمپخت را کم کشیده و ما متضرر شویم. یک چارک دمپخت خریده و در کاسه آنها ریختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سریع این کار را انجام دادند که من هنوز فکر خود را درباره وضع آنها تمام نکرده بودم، دیدم که دمپخت را تمام کردند. گفتم: اگر سیر نشده‏ اید یک چارک دیگر برایتان بخرم، گفتند : آری بخرید و مرحمت کنید، خداوند به شما اجر خیر بدهد و سایه‏ تان را از سر اهل و عیالتان کم نکند.

قحطی بزرگ در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بود

از آنجا گذشتم و رسیدم به گذرِ تقی خان. در گذر تقی خان یک دکان شیربرنج فروشی بود. در روی بساط یک مجموعه بزرگ شیربرنج بود که تقریباَ ثلثی از آن فروخته شد و یک کاسه شیره با بشقابهای خالی و چند عدد قاشق نیز در روی بساط گذاشته بودند. من از وسط کوچه رو به بالا حرکت می‏کردم و نزدیک بود به دکان برسم که ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد که در کنار دیواری ایستاده و چشم به من دوخته بود. 

دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شیربرنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بیشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سیاه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد که تقریباَ به رنگ کاه درآمده بود بسیار خوشگل و زیبا بود. همین که نگاهش به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دکان شیربرنج فروشی که هر دو در یک امتداد قرار گرفته بودیم دراز کرد و خواست اشاره ‏کنان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی که صدای نامفهومی شبیه به ناله از سینه ‏اش بیرون آمده، به روی زمین افتاد و ضعف کرد. 
من فوراَ به صاحب دکان دستور دادم که یک بشقاب شیربرنج که رویش شیره هم ریخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خوراندیم. پس از اینکه اندکی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : دیگر نمی‏خورم، باقی این شیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نمیرد.»


نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می خریدند و برای سربازان خود احتکار می کردند

محمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند. 

احمدشاه بزرگترین محتکر غلات در زمان قحطی بود

بدتر از هر مصیبت دیگر، مشارکت شاه و جمعی از حواریون او در احتکار مایحتاج عمومی است که نشان از بی مایگی و بی اعتنایی به تنگدستی مردم به روزگار اشغال کشورش از سوی اجانب دارد. در این برهه میرزا حسن خان مستوفی‏ الممالک با جدیت و تلاش فراوان، به رغم درگیر شدن با عوامل آشکار و نهان انگلیس و روس، با وضع برنامیه ای درصدد نجات هموطنان خود از این وضع آشفته، مقابله با محتکران و اتخاذ تدابیری برای خرید عادلانه ارزاق عمومی به ویژه گندم، برنج، جو و توزیع آن میان هموطنان بود. 


احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبود

یکی از محتکران عمده غلات، احمدشاه جوان بود که تن به پیشنهاد خرید منصفانه رئیس‏ الوزرای خود نیز نمی‏داد و مقادیر زیادی گندم و جو در انبارها ذخیره کرده بود. شاه قاجار در برابر پیشنهادهای خرید صدراعظم خود اظهار می‏داشت « جز به قیمت روز به صورت دیگر حاضر برای فروش نیستم». 

در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می کردند

شاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت روز نمی فروخت

در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و ...


داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:

"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد."
قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایران
قحطی بزرگ ایران در سالهای 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم تر بوده است. 

از گزارش‌های مطبوعات آن زمان کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفه‌ای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش می‌دهد: «بر اثر تلاش‌های دولت، هم‌اکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود».


بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به کاشان بسیاری از مردم این شهر از گرسنگی کشته شدند

«جان لارنس کالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و می‌نویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیه‌ای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش‌ از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوه‌جات حقیقتا هشداردهنده است».
گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایران

مجد در کتاب خود با اشاره به تلگراف ها و مکتابات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه می نویسد: 

از ژانویه 1918، کارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابان‌های تهران جان باخته‌اند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، کمیته مرکزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاق‌های زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و کودکان، پناه دادن به یک‌هزار نفر ایجاد یک حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یک مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد کارخانه‌ای برای قالیبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال کار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به کودکان». 

رعد در بیستم ژانویه درباره بیماری و گرسنگی می‌نویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیک دریای خزر درگذشته‌اند». 



اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه کنار شهرها و جاده ها دیده می شد

رعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم می‌نویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باخته‌اند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشده‌اند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند». 

این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانوایی‌های دولتی در تهران می‌نویسد: «دولت بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان دیگر هم می‌توانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابان‌های تهران می‌نویسد: «حاکم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه به‌خاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی به‌طور متوسط در هر روز 36 نفر».
کالدول در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش می‌کند: «در شهر‌های گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش می‌شود. در ولایاتی که دولت ایران قیمت‌های خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را می‌توان خرید.


زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتند

سخت‌ترین مشکل، تأمین امکانات دارویی و پزشکی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممکن نباشد بسیار سخت است. قیمت‌ها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همکاری می‌کنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمان‌های محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه می‌کنند اما این مقدار تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ می‌دهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین منوال است». 

کالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف می‌زند: «مشکل قحطی کاهش نیافته است». کالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار می‌دهد. در 14 فوریه 1918، دکتر ساموئل جردن، رئیس کالج آمریکا در تلگرافی چنین می‌نویسد: «تنها در تهران 40‌هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را می‌خورند. زنان نوزادان خود را سر راه می‌گذارند».


گزاش های وایت و ساوترد
در ماه آوریل 1918، فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. کالدول می نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را که حاوی اطلاعاتی است که نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری کرده و ممکن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می کنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می کند:
در سرتاسر جاده ها کودکان لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست.
قحطی و وبا، بهار 1918
در بهار 1918، قحطی شدت گرفت. در اول مارس 1918، کالدول تلگراف زیر را مخابره کرد: "کابینه به علت اوضاع سیاسی و قحطی استعفا می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر کمیته امداد آمریکا در ایران به چارلز ویکری در نیویورک چنین تلگراف می زند که: "وضع نگران کننده اضطراری ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیک به بیست هزار نفر در تهران تامین شده اما کارهای امدادی به مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته است." در 17 آوریل کالدول تلگراف می زند که: "گرسنگی شدت گرفته و ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش یافته است." 

 


این اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسله ای از سوی کالدول توصیف شده است. به رغم فعالیت های وسیع کمیته امداد نجات و تغذیه بیش از هزاران گرسنه، کالدول می گوید:
هزاران نفر که کمک به آن ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده اند و حتی گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران حاکم بوده است.
اما دسترسی به این اماکن به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده کوهستانی و متروک تقریبا غیرممکن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع ترین شکل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت کرده اند. و حتی خارجیان اینجا تا حدودی به سبب مشاهده فلاکت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند.
یک شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی که در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست کم سی هزار نفر می داند و می گوید اجساد در کوچه ها و خیابانهای پایتخت پراکنده بودند. به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. هر جا که قحطی از بین می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد. 



چند تن از افسران بریتانیایی حاضر در ایران در زمان قحطی بزرگ


سرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید: 
بریتانیایی ها در تأمین آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل کردند. به گفته داناهو: در این زمان شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان که تنها غذای فقرا و وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود.
نبود دولت مقتدر تشدید کننده احتکار و گرانی

طی تابستان و پاییز 1918، به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. کالدول در تاریخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: " گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از دیدگاه کالدول این قیمتها حاکی از کمبود آذوقه و قحطی در فصل برداشت محصول ایران است.
کالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید:
شرح موقعیت دوگانه طبقه فقیر ایران که در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز دارد. صرف نظر از ذخایری که قشون خارجی در ایران خریداری کردند، محصول 1917 احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت کشور کافی بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات محدود گندم و جو را که اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتکار کردند تا قیمت ها بشدت افزایش یافت. 
بهبود اوضاع تهران در بهار 1919
رالف ایچ بادر کنسول آمریکا در گزارش هفتم اکتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت مولیتور بلژیکی به سمت ناظر مواد غذایی در تهران و حومه می گوید: 
به وی اختیار تام داده اند تا به وضعیت غذایی رسیدگی کند. تلاش می شود انبارهای غله دولتی را پر کنند و همین منظور دستور داده اند نیمی از کل گندم وارد شده به تهران را به قیمت فعلی بازار به ناظر مواد غذایی تحویل دهند. تمام ولایات با سرعت تمام گندم خریداری می شود و کشاورزانی که محصول خود را به دولت نمیفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت می دهند.

کاهش جمعیت ایران 1914 – 1919
مقایسه جمعیت ایران بین سال های 1914 و 1919 حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال ها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کرده اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در دهه های 60 تا 70 تکرار کرده اند، جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسید. قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.



ایران با وجود اعلام بی طرفی، نیمی از جمعیت خود را بر اثر جنگ جهانی اول از دست داد

جمعیت ایران در سال 1914
برای مقامات آمریکایی مقیم ایران در سال های پیش از جنگ جهانی اول، تلاش زیرکانه روس ها و انگلیس ها برای کم تخمین زدن و اندک جلوه دادن جمعیت ایران کاملا ملموس است. دبلیو مورگان شوستر مدیر کل آمریکایی مالیه ایران در خصوص جمعیت ایران در اوایل قرن بیستم چنین می نویسد:
"درمورد جمعیت ایران به نحو عجیبی آمار نادرست ارائه می دهند: آمار به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش ظاهرا پایه ارقام پایینی است که در برخی از کتابها ارائه می شود و خارجیان آن را می پسندند. درست است که پس از آن هیچ سرشماری صورت نگرفته است اما اروپاییانی که با اوضاع آشنا هستند کل جمعیت را بین 13 تا 15 میلیون برآورد می کنند. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزایش یافته است."
از برکت نتایج انتخابات تهران در پاییز 1917 نزدیک به 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف جمع آوری شد. به گزارش روزنامه ایران دوازده نماینده منتخب بیش از 55 هزار رأی بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنکه مردان 21 سال به بالا حق رأی داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعیت برای هر خانواده در حدود شش نفر، جمعیت تهران و حومه در سال 1917 به راحتی می توانست 500 هزار نفر باشد که با اظهارات شوستر هماهنگی دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعیت ایران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 میلیون، با برآورد جمعیت 20 میلیونی در سال 1914 توسط راسل، همخوانی دارد.
به عنوان مثال کشیش راسل طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ 11 مارس 1914 می نویسد: ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود 20 میلیون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظیم آراء در انتخابات مجلس ایران را مورد بررسی قرار می دهد و به "اهمیت مبارزه انقلابی 20 میلیون آریایی در ایران اشاره می کند."
در حالی که در سال 1917 جمعیت تهران براساس آراء انتخابات دست کم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبلیو ایمبری نایب کنسول آمریکا جمعیت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد کرد..


بازیابی جمعیت پس از 40 سال 

پس از این قحطی چهل سال طول کشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریکا جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال 1956 بود که جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید. 
قحطی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین فاجعه ای است که ایران به آن مبتلا شد. تنها نکته بسیار روشن در این فاجعه، قربانی شدن ایران "بیطرف" در جنگ جهانی بود. هیچ یک از طرف های متخاصم خواه به صورت نسبی و خواه مطلق، تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای که منجر به فروپاشی جامعه ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران، تشکیل حکومت های وابسته به بریتانیا و کودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد.




هولوکاست افسانه‌ای یهودیان

در حالیکه رسانه های تحت کنترل یهودیان هر روزه به ذکر مصیبت هولوکاست خیالی 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم می پردازند، اما هیچ نامی از هولوکاست واقعی 9 میلیون ایران در این رسانه‌های به اصطلاح بی‌طرف چیزی شنیده نمی‌شود. این در حالیست که اسناد متعدد تاریخی صحت وقوع هولوکاست در ایران را تایید می کند ولی حتی یک سند! در تایید افسانه هولوکاست یهودیان تا به امروز از سوی حامیان آن عرضه نشده است! و تمامی محققینی که نقد کوچکی به این موضوع وارد سازند، بلافاصله روانه زندان شده و مورد پیگرد قضایی قرار می‌گیرند؛ گویی مصائب خیالی یهودیان بر مصائب حقیقی دیگر ابنای بشر برتری دارد.

 

الی ویزل
یهودی دروغ پردازی که برای هر سخنرانی و دروغ پراکنی در مورد هولوکاست چند هزار دلار تقاضا می کند

الی ویزل، دروغ‌پرداز مشهور هولوکاست، جمله جالبی در این خصوص دارد: «هولوکاست راز همه رازهاست.» براستی این جمله چقدر دقیق است؛ در صورتیکه پرده از راز هولوکاست خیالی یهود برداشته شود، هولوکاست واقعی 9 میلیون نفر در ایران آشکار خواهد شد!

منابع و مآخذ: 

کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد / ترجمه محمد کریمی

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

پانزده توصیه میرزا اسماعیل دولابی را برای زندگی مومنانه


 

  1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
  2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
  3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
  4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
  5. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
  6. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
  7. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.
  8. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.
  9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
  10. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
  11. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
  12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
  13. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
  14. دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."
  15. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

آخرین روایت هالیوود از آخرالزمان؛ فلسطین سرزمین زامبی‌ها می‌شود

 

گزارش از «محمد صادق باطنی»

خبرگزاری فارس ـ راهبرد فرهنگ: فرهنگ عامه تولیدی توسط دستگاه فرهنگی آمریکا به عنوان یک فرهنگِ آنتاگونیست‌پرور، همواره ضد قهرمان‌های عدیده‌ای را به جامعه بشریت معرفی کرده است؛ خون آشام، دراکولا، مومیایی و گرگینه فقط نمونه‌هایی از این ضد قهرمان‌ها هستند که مخصوصا با ظهور هالیوود بر شهرتشان روز به روز افزوده شد.

این روند خلق ضد قهرمان‌ها تا آنجا پیش رفت که در سال 1968 فیلم «Night of The Living Dead» یا «شبی که زندگی مرد» توسط جرج رومرو (George A. Romero) ساخته شد و در پی آن ضد قهرمان جدیدی با عنوان «زامبی» رسما وارد ادبیات عامیانه مردم دنیا شد گرچه موجودی به نام زامبی پیش از این هم در فرهنگ عامه امریکا وجود داشت، ولی روایت‌های جرج رومرو انسجام تازه‌ای به آن بخشید و به‌خاطر همین بود که بسیاری، فیلم‌های او را آغازگر ژانر زامبی عنوان کرده‌اند.

زامبی‌ها، مرده‌های متحرکِ ترسناک و بی‌مغز و بی‌روحی هستند که معمولا آرام حرکت می‌کنند و علاقه زیادی به خوردن گوشت و مغز انسان دارند و از طریق گاز گرفتن و وارد کردن بزاق خود به بدن قربانیان‌شان آنها را همانند خود به یک مرده متحرک تبدیل می‌کنند.

فیلمهای  «Dawn of the Dead (1978)» «Day of the Dead (1985)»، «Beetle Juice (1988)» ، Shaun of the Dead (2004)، 28 Weeks Later (2007)، I Am Legend (2007)، Zombieland (2009) و سری فیلمهایِ Resident Evil که از روی بازی کامپیوتری معروفی به همین عنوان ساخته شده‌اند، فقط نمونه‌هایی از فیلم‌های فراوان ساخته شده با محوریت زامبی‌ها است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

چرا خداوند انسان را طوری خلق نکرد که همه فرمان بردار باشند؟

سوال: مگر خداوند نفرموده که من به هرچیزی می‌گویم باش می‌شود، پس ای فرزند آدم مرا اطاعت کن و از فرمان من سرپیچی نکن تا تو را گونه ای قرار دهم که به هرچه بگویی باش بشود...


همان گونه که شما اشاره کردید؛ خداوند در آیات زیادی از قرآن کریم فرموده است که هر وقت اراده کند چیزی خلق شود و ...آن چیز خلق می‌شود و در این مساله شکی نیست همان گونه که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
چون بخواهد چیزى را بیافریند، فرمانش این است که مى‏‌گوید: موجود شو، پس موجود مى‏‌شود.[1]
اما نکته ای که در این جا نباید فراموش شود این است که خداوند انسان را مختار آفریده است همان گونه که در قرآن کریم می فرماید:
راه را به او نشان داده‏‌ایم. یا سپاسگزار باشد یا ناسپاس.[2]
خداوند انسان را براى هدف" ابتلاء و امتحان" و تکامل آفریده است، مقدمات وصول به این هدف را در وجود او آفریده، و نیروهاى لازم را به او بخشیده، این همان هدایت" تکوینى" است.
سپس در اعماق فطرتش عشق به پیمودن این راه را قرار داده، و از طریق الهامات فطرى مسیر را به او نشان داده، و از این نظر هدایت" فطرى" نموده و از سوى دیگر، رهبران آسمانى و انبیاى بزرگ را به تعلیمات و قوانین روشن براى" ارائه طریق" مبعوث کرده، و به وسیله آن‌ها هدایت" تشریعى" فرموده است.
هر کس در مقابل نعمت بزرگ هدایت الهى تسلیم شود، و راه هدایت پیش گیرد، شکر این نعمت را بجا آورده، و آن‌ها که مخالفت کنند کفران کرده‌‏اند. [3]
پس خداوند اسباب هدایت را فراهم کرده است و راه های هدایت را نیز نشان داده است و اینجا هر کس خودش به اختیار خودش باید راه را بپیماید و الا اگر خداوند به اجبار او را در مسیر هدایت قرار دهد که کار او ارزشی ندارد در صورتی کارش ارزش دارد که درمیان این همه انحرافات و امیال جنسی و گمراهی و لذت های کاذب سختی بندگی را به خود هموار کند.
خداوند وقتی انسان را خلق کرد او را طوری خلق کرد که توانایی انتخاب داشته باشد، انسان موجودی است که در شرایط انسانی و اراده و آگاهی و اختیار خود به کمال دست یابد و اگر بنا باشد بعضی از ویژگی‌های انسان تغییر کند و به عنوان مثال انسان هم شرایطی همانند فرشتگان داشته باشد، دیگر نیازی به خلقت موجود جدیدی بنام انسان نبود، فرشتگان وجود داشتند؛ پس خداوند خواسته است موجودی سوای فرشتگان و سوای حیوانات با ویژگی انتخاب‌گری در شرایط انسانی بیافریند که توانایی دست‌یابی به مراحل کمال انسانی را داشته باشد.
از این گذشته، بعضی از قلب ها شایسته هدایت نیستند و حتی اگر پیامبر هم بخواهد هدایت کند قابل هدایت نیستند همان گونه که خداوند می فرماید:
تو هر کس را که بخواهى هدایت نمی کنى. خداست که هر که را بخواهد هدایت مى‏‌کند و او هدایت یافتگان را بهتر مى‏‌شناسد. [4]
او مى‏‌داند چه افرادى لایق پذیرش ایمانند، او مى‏‌داند چه قلبهایى براى حق مى‏‌طپند، او مى‌‏داند در چه سرهایى، سوداى عشق خدا است، آرى او این افراد شایسته را خوب مى‏‌شناسد و به آن‌ها توفیق مى‏‌دهد و لطفش را رفیق راه آنها مى‏‌سازد تا به سوى ایمان رهنمون شوند.
اما تاریکدلان زشت سیرتى که در دل با حق دشمنند، و با تمام قدرتشان به پیکار با فرستادگان خدا برخاسته‌‏اند، و از نظر زندگى آن قدر آلوده و ننگینند که لایق نور ایمان نیستند، خداوند هرگز چراغ توفیق را فرا راه آنها قرار نمى‌‏دهد.
بنا بر این منظور از هدایت در اینجا" ارائه طریق" نیست، چرا که ارائه طریق کار اصلى پیامبر ص است و بدون استثناء راه را به همه نشان مى‌‏دهد، بلکه منظور از هدایت در اینجا" ایصال به مطلوب" و رسانیدن به سر منزل مقصود است این تنها کار خدا است که بذر ایمان را در دلها بپاشد و کار او هم بى‌‏حساب نیست او به دل‌هاى آماده نظر مى‏‌افکند و این نور آسمانى را بر آنها مى‌‏پاشد. [5]
خلاصه این که خداوند انسان را طوری خلق کرده است که می تواند راه را انتخاب کند و پیامبران را برای این فرستاده است که راه را نشان بدهند و او می تواند همه را در چشم به هم زدنی هدایت کند منتها او انسان را این گونه خلق کرده است که خودش راه هدایتش را انتخاب کند و این است که ارزشمند است و الا اگر خداوند به اجبار و یا به صورت غریزی او را در هدایت کند که چنین موجودتی دارد مانند فرشتگان. این انسان است که اگر راه درست را انتخاب کند و ان را طی کند از ملائکه آسمان نیز با ارزش تر خواهد بود. شیخ صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: از امام سئوال شد که فرشتگان بافضیلت ترند یا بنی آدم؟
امام فرمودند: امیرالمؤمنین فرمودند:
خدای عزوجل ملائکه را از عقل بدون شهوت و چهارپایان را از شهوت بدون عقل و بنی آدم را از عقل و شهوت سرشت. پس هر انسانی که عقلش بر شهوتش غلبه کند پس او برتر از فرشتگان است و هر انسانی شهوتش بر عقلش چیره شود پس او از چهارپایان پست تر است. [6]

منابع:
1: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ «یس آیه 82»
2: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً «انسان آیه 3»
3: تفسیر نمونه ذیل آیه 3 سوره انسان
4: إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ «قصص آیه 56»
5: تفسیر نمونه ذیل آیه فوق
6: معادشناسی 1، صفحه 16-14، نویسنده: آیت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

چرا برخی از مومنان فقیر هستند؟

چرا در اطرافمان انسانهایی را می‌بینیم که واقعا از صمیم قلب به حرف خدا عمل می‌کنند ولی در زندگیشان هزاران مشکل و گرفتاری کوچک و بزرگ دارند و به خواسته‌ها و آرزوهایشان نمی‌رسند و همیشه از بقیه عقب هستند در صورتی که تلاش هم می‌کنند؟


برای پاسخ به این سوال باید ثروتمندی و غنا را به دو دسته برون ذاتی و درون ذاتی تقسیم کنیم:
منظور از بى‏‌نیازى برون ذاتى آن است که انسان به وسیله اشیاء خارج از ذاتش از دیگران بى‌‏نیاز شود؛ به وسیله مقام، قدرت، دوستان، پول و مانند آن. این غناى برون ذاتى است که چندان اعتبار ندارد، به همین جهت این نوع غنا و ثروت عطش روحى انسان را فرو نمى‏‌نشاند و لذا ثروتمندان تشنه‌‏تر هستند! بر این اساس است که وقتى از بهلول مى‌‏پرسند: شخصى نذر کرد که به فقیرترین مردم کمک مالى کند، باید به چه کسى بدهد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

رسانه اجتماعی، شبکه اجتماعی نیست

رئیس موسسه مطالعات آمریکای شمالی و اروپا دانشگاه تهران گفت رسانه اجتماعی، رسانه‌ای برای اجتماعی سازی سازمان و درگیر ساختن عامل انسانی در کلیه فرایندها و رویه‌ها و فعالیت‌های یک سازمان است

به گزارش همشهری آنلاین دکتر یونس شکرخواه که یکشنبه نهم تیر در تهران در همایش روز رسانه‌های اجتماعی در سالن ایوان شمس، به عنوان سخنران کلیدی دیدگاه‌هایش را درباره رسانه‌های اجتماعی ارائه می‌کرد سخنان خود را با تاکید بر ضرورت درک تمایز میان رسانه‌های کلاسیک و رسانه‌های نوین آغاز کرد.

دکتر شکرخواه گفت: متاسفانه ما تولید ادبیات نمی‌کنیم و با ادبیات وارداتی شروع به بازی می‌کنیم و توقع داریم به مقصدی که می‌خواهیم برسیم و این امکان‌پذیر نیست.

رئیس موسسه مطالعات آمریکای شمالی و اروپا دانشگاه تهران با اشاره به تمایزهای رسانه‌های کهنه و نو اظهار داشت: ویژگی های رسانه‌های قدیم فقط بر متن تکیه می‌کنند و رسانه های نوین حالت مولتی مدیایی دارند.
رسانه‌های قدیمی مبتنی بر بیانیه‌های خبری حرکت می‌کنند ورسانه‌های مدرن بر مبانه رفتارهای رسانه های اجتماعی کار می‌کنند.

رسانه‌های کلاسیک مبتنی بر برنامه‌های تناوبی و رسانه‌های جدید بر اساس زمان پیوسته کار می‌کنند، قدیمی‌ها از یک جا برای همه مطلب می‌فرستند و جدیدی‌ها از یک جا برای جاهای مختلف، رسانه‌های کلاسیک مبتنی بر روابط چاپی و الکترونیک هستند و رسانه‌های جدید مبتنی بر روابط آنلاین، « رسانه‌های قدیمی فقط متکی به تلفن و فکس هستند ورسانه‌های نوین متکی بر فضای آنلاین.

شکرخواه در ادامه ترسیم این تمایزها خاطرنشان ساخت: تمایز مهم دیگر میان رسانه‌های قدیم و جدید در اینجاست که قدیمی‌ها فقط متکی به اعلام زمان رویداد آن هم فقط در پایان رویداد هستند و این در حالی است که نیو مدیا متکی به جریان پیوسته هر رویداد؛ آن هم از شروع تا پایان رویداد است.

وی ادامه داد: مونولوگ بودن و تک صدایی در رسانه‌های قدیم، جای خود را به دیالوگ و چندصدایی در رسانه های جدید می‌د‌هد و از دیگر سو درحالی که رسانه های سنتی درگیر و اسیر ساختارهای قبلی هستند، رسانه های نوین در پیوند با ساختارهای معاصر حرکت می‌کنند و استفاده از رسانه دیگران و یا اسیر روایت دیگران بودن در رسانه‌های کلاسیک جای خود را به متکی به رسانه خود بودن و خالق روایت خود بودن می‌دهد.

رئیس موسسه مطالعات آمریکای شمالی و اروپا دانشگاه تهران در ادامه به طبقه‌بندی‌ها؛ گونه‌ها و رویکردهای مختلف به رسانه‌های اجتماعی اشاره کرد و گفت با سه سطح می‌توان به این مقوله نگریست.

سطح اول از جنبه سازمان اجتماعی است و نمونه‌اش را می‌توان بصری‌سازی شبکه ارتباطات مثلا از طریق Facebook Friend Visualizer دید.

سطح دوم سازمان معنایی است و این چیزی نیست جز سازماندهی محتوا بر مبنای تگ که نمونه‌اش به عنوان مثال نقش تگ‌ها در فلیکر است که عکس‌ها را از جنبه معنایی طبقه بندی و سازماندهی می‌کند و این شبیه تگ دادن به مطالب در یک بانک داده‌هاست.

سطح سوم اما سازمان جغرافیایی است که بر مبنای جی پی اس کار می‌کند و نمونه‌اش افزودن لوکیشن به عکس‌ها در‌ دوربین‌های موبایل‌های هوشمند است.

و شاید به عنوان نمونه بشود هر سه سطح را همزمان در اینستاگرام دید که همین هفته امکان اشتراک فیلم به اپلیکیشین اشتراک عکس خود را هم اضافه کرد.

دکتر شکرخواه همچنین در همین بخش به طبقه بندی آندریاس کاپلان و مایکل هنلین درباره رسانه‌های اجتماعی اشاره کرد و گفت: بر مبنای این طبقه بندی رسانه­های اجتماعی شامل مدل‌ها و ساختارهای مبتنی بر همکاری جویی (ویکی پدیا)، وبلاگ‌ها و میکروبلاگ‌ها (توئیتر)، جوامع محتوایی (یوتیوب)، جهان‌های اجتماعی مجازی (سکندلایف)، جهان‌های بازی‌های مجازی (وارکرفت ورلد) و سایت‌های شبکه ‌های اجتماعی (فیس بوک) می‌شود.

سخنران کلیدی دومین همایش روز رسانه‌های اجتماعی با رویکرد رسانه‌های اجتماعی در سازمان؛ در بخش دیگر سخنرانی خود خاطر نشان ساخت رمز پیشروی با رسانه‌های اجتماعی در گرو درک این نکته است که از ابتدا در طراحی؛ پردازش و اعلام و طبقه‌بندی ترجیحات سازمانی و یا در مقوله در مالکیت محتوا، در توزیع و چرخش داده‌ها و پیام‌ها و نیز در مقررات گذاری و رویه‌پذیری و همچنین درفرهنگ سازیبرای استفاده از رسانه اجتماعی و علاو بر این در هویت سازی و هویت یابی، در بازنمودهای سازمانی و به طور کلی در همه این مراحل به یاد داشته باشید که در فضای رسانه اجتماعی همه عوامل درگیر دورن و برون سازمان باید به عنوان یک حق در خلق رویدادها از ابتدا تا انتها حضور داشته باشند

عضو هیئت رئیسه انجمن ایرانی مطالعات جامعه اطلاعاتی سپس به پارامترهای هویت، گفتگو، اشتراک گذاری، حضور، مناسبات، شهرت و گروه به عنوان پارامترهای حاکم بر گونه‌های مختلف رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی پرداخت و گفت مثلا هویت در لینکداین یک هویت سایبر و مدرن است و گفتگو خود را در اکثر رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در قالب اکتیویستی نشان می‌دهد و یا مثلا اشتراک گذاری یک جنبه تک عنصری اولیه در یوتیوب است، مساله حضور در این رسانه‌ها هم که جنبه حاد به خود می‌گیرد از طریق مفهوم موسوم به FOMO قالب درک است: ترس از نبودن در شبکه به این مفهوم که گمان می‌کنند اگر کانکت دائمی نباشند از همه چیز عقب می‌افتند. از دیگر سو مسئله مناسبات و شهرت در اکثر رسانه‌های اجتماعی مطرح است و همینطور احساس تعلق به گروه.

شکرخواه سپس به بحث تمایزهای رسانه‌های اجتماعی و شبکه‌های اجتماعی پرداخت وگفت: تشخیص تفاوت‌های رسانه‌های کلاسیک و جدید برای کسانی که ارتباطات نخوانده‌اند، دشوار است؛ اما ماجرا وقتی دردناک می‌شود که کسانی که ارتباطات خوانده‌اند، این تفاوت‌ها را نمی‌شناسند. بنابراین اگر 200 سمینار دیگر هم برگزار شود، من دوباره به این تفاوت‌ها اشاره می‌کنم، چراکه بسیاری از مشکلات از همین‌جا شروع می‌شود.

او سپس بر این چند محور تکیه کرد: رسانه اجتماعی و شبکه اجتماعی یک مفهوم نیستند؛ دو مفهوم هستند. رسانه اجتماعی سیستم است و شبکه اجتماعی مکان. رسانه اجتماعی؛ رسانه پرسیدن است و شبکه اجتماعی؛ رسانه گفتن. رسانه اجتماعی افزوده شدن یک بخش به سازمان نیست؛ امتداد سازمان است. رسانه اجتماعی همزمان از جنبه استراتژی به دو جنبه توجه دارد: مناسبات درون سازمانی و مناسبات برون سازمانی.

شکرخواه سپس گفت: شبکه اجتماعی بیرون سازمان است و سازمان به آن راه دارد؛ شبکه هم متقابلا به سازمان راه دارد و جالب اینجاست که بازاریاب‌ها زودتر ازهمه این تفاوت‌ها و تمایزهای رسانه اجتماعی با شبکه اجتماعی را تشخیص دادند.

شکرخواه پس از این مبحث با طرح این پرسش که رسانه اجتماعی چیست؟ اظهار داشت: متأسفانه ما ادبیات تولید نمی‌کنیم و با همان ادبیات وارداتی به بازی وارد می‌شویم و توقع داریم به مقصد هم برسیم. در صورتی که چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. بین رسانه‌ اجتماعی و شبکه‌ اجتماعی تفاوت وجود دارد و باید این تفاوت‌ها را بشناسیم.

شکرخواه سپس در تشریح و در پاسخ به این پرسش که رسانه اجتماعی چیست گفت: رسانه اجتماعی امکان تولید و توزیع پیام دارد. رسانه اجتماعی مثل هر رسانه‌ جمعی دیگر امکان مخابره پیام و به اشتراک گذاری اطلاعات با جمع وسیعی از مخاطبان را دارد. رسانه اجتماعی شبیه رادیو، تلویزیون و روزنامه است. مکان نیست؛ سیستم است. سیستم ارسال اطلاعات به دیگران و برای داشتن یک رسانه اجتماعی صرفا به یک ارتباط اینترنی نیاز دارید. رسانه اجتماعی؛ فرمت است؛ اپلیکیشن وب پایه (وب 2) است که همه جا حاضر و همیشه در دسترس است و امکان دوسویه‌گی را برای تبادل دیتا از نوع محتوای تولید شده توسط کاربر بین افراد و جوامع از کوچک تا بزرگ فراهم می‌سازد. رسانه اجتماعی پنجره مشتریان برای دیدن سازمان است. این پنجره را تمیز نگاه دارید. رسانه اجتماعی به جریان انداختن هر چه بیشتر عامل انسانی در مناسبات سازمانی است. البته از رسانه اجتماعی به شبکه‌های اجتماعی هم بروید نه به خاطر اینکه مثلا فیسبوک است بلکه به این خاطر که جمعیت مورد نظر شما آنجاست

عضو هیئت رئیسه انجمن ایرانی مطالعات جامعه اطلاعاتی سپس به طرح پرسش دوم پرداخت: شبکه اجتماعی چیست؟

پاسخ دکتر شکرخواه سردبیر همشهری آنلاین به این پرسش این بود: شبکه اجتماعی یک کنش مبتنی بر التزام است؛ یک کانون برای افراد همفکر؛ دارای علائق و اهداف مشترک است که ارتباطات خود را در یک جماعت (community) می‌سازند. هسته اصلی شبکه‌های اجتماعی دیالوگ است و روابط بر همین اساس شکل می‌گیرد. شبکه‌های اجتماعی فرا روایت‌هایی مثل ساختار قصه دارند که یک روایت استاندارد مبتنی بر فرمت است و بازنمایی افراد از خودشان در این شبکه‌ها مبتنی بر همین فرا روایت حاکم بر شبکه‌ها و در دیالوگ با سایر اعضای شبکه شکل می‌گیرد. شبکه اجتماعی یک تمپلیت پیش ساخته فرهنگی هویتی در چهارچوب بازنمایی است و خوراندن اطلاعات به شبکه اجتماعی از درون همین تمپلیت‌ها صورت می‌گیرد و چه بخواهید و چه نخواهید این قاعده بازی در شبکه‌های اجتماعی است: پذیرفتن تمپلیت و در غیر این صورت؛ طرد شدن.

سردبیر همشهری آنلاین در تبیین بیشتر شبکه‌های اجتماعی گفت اعضای شبکه‌ها در پاسخ به تمپلیت‌های فرهنگی حاکم برشبکه‌ها؛ خود را بازنمایی می‌کنند؛ این تمپلیت‌ها طرفداران و مخالفانی دارند و ببینید حرف لری پیج از بنیانگذاران گوگل در مخالفت با ساختار و تمپلیت فیسبوک را که می‌گوید: فیسبوک یک باغ بسته‌ است برای گروگان‌گرفتن کاربران است و سیاست‌هایش قاتل نوآوری. و یا نگاه تیم برنرزلی معمار مدرنیته اینترنت را ببنید که شبکه‌های اجتماعی را به سیلو‌هایی شبیه می‌داند که اجازه برداشت به افراد را نمی‌دهند.

شکرخواه سپس به رابطه شبکه‌های اجتماعی به سازمان‌ها پرداخت و در این بخش افزود: شبکه‌های اجتماعی می‌توانند بر میزان طرفداران یک سازمان بیفزایند و یا به شدت چهره یک سازمان را تخریب کنند. شبکه‌های اجتماعی؛ مسائل پنهان سازمانی را آشکار می‌کنند: پس سازمان‌ها اساسا باید در قبال پاسخگویی نسبت به مسائل پنهان خود فعال باشند. شبکه‌های اجتماعی برای محصولات و خدمات؛ هم تبلیغ می‌کنند و هم به شدت به ابزارهای ضد تبلیغ تبدیل می‌شوند. اعضای شبکه‌های اجتماعی به شما زنگ نمی‌زنند؛ ایمیل نمی‌زنند و مسائل شما را در شبکه‌ها با فریاد اعلام می‌کنند و همانگونه که هر عضو در یک رسانه اجتماعی می‌تواند بازاریاب باشد. هر عضو یک شبکه اجتماعی هم می‌تواند یک کنش به نفع یا علیه بازارهای هر سازمان باشد

چه قصدی دارید؟ پرسش کلیدی دیگری بود که از سوی سخنران خطاب به سازمان‌هایی که می‌خواهند از رسانه اجتماعی برخوردار باشند؛ مطرح شد. شکرخواه چند پرسش پیاپی را در این زمینه مطرح ساخت:

آیا می‌خواهید ارتباطات سازمانی‌تان را گسترده‌تر کنید؟ آیا می‌خواهید آگاهی بیشتری درباره سازمان خودتان به و جود آورید؟ آیا دنبال گسترش بازار برای فروش هستید؟ آیا دنبال گسترش همکاری‌های اجتماعی هستید؟
به دنبال هرچه هستید با کدام ساختارو نوع رسانه اجتماعی و با چه میزان بودجه به دنبال اجرای هدف خود هستید؟ و از سوی دیگر با کدام فرهنگ درون سازمانی می‌خواهید به یک سازمان اجتماعی تبدیل شوید؟

شکرخواه در ادامه گفت: برای ورود سازمان به عرصه رسانه اجتماعی نیاز چندانی به مرامنامه‌های پیچیده نیست و می‌شود تقریبا با مرامنامه اخلاقی خود سازمان هم در این عرصه به پیش رفت، اما یادتان باشد که چیزهایی که به وب ارسال شد؛ پشت سر هم حذف نشود؛ چرا که چنین امری با اتیکت‌های این فضا جور در نمی‌آید؛ چیزهایی فقط حذف می‌شوند که واقعا با سیاست‌های سازمانی در تضاد و تعارض کامل باشند و یا مرامنامه‌های سازمان را نقض کرده باشند؛ پس اگر فکر می‌کنید هر چه در رسانه اجتماعی می‌نویسید؛ بعد حذف می‌کنید؛ لطفا نیائید!

شکرخواه ادامه داد هر قصدی دارید بین پلتفرم لینوکس و محیط ویندوز تفاوت قائل شوید و یا راه سوم را به تیم تکنولوژی سازمان‌تان واگذار کنید و هر راهی که انتخاب کردید سه چیز باید همراهتان باشد: آر اس اس، اپلیکیشن و و شخصی سازی یا همان کاستومایزیشن.

عضو هیات علمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران سپس با پرسش دیگری به راه‌کارها و توصیه ها اشاره کرد: چه باید کرد؟

شکرخواه گفت: فرض کنید سازمان شما دارد یک بلاگ سیستم راه می‌اندازد؛ به کارکنان سازمان برای استفاده از این سیستم چه باید گفت؟ به آن‌ها بگوئید؛ این سیستم را برای استفاده شما فراهم کرده‌ایم. شما باهوش؛ خلاق و متعهد به سازمان هستید؛ پس آرای‌تان را برای درون و بیرون سازمان مطرح کنید؛ اما چون دارید دست به یک اقدام اجتماعی می‌زنید رازهای سازمان و پروژ‌ه‌های آتی سازمان را مطرح نکنید. چیزهایی را که به حیثیت سازمان و به اموال و دارایی‌های آن و یا به ارزش سهام سازمان (اگر در بورس هست) لطمه می‌زند مطرح نکنید و اگر منتقد یک خدمت یا محصول سازمان هستید؛ انتقاد را با پیشنهاد و راه حل احتمالی مطرح سازید. در انتشار مطلب و عکس امانتدار باشید و حقوق تولید کننده را رعایت کنید، کپی رایت دیگران را نقض نکنید. و در عین جال، لازم نیست در همه پست‌هایی که آپلود می‌کنید از سازمان‌تان بنویسید؛ شما کافی است در یک روند کلی نشان دهید سازمان‌تان یک سازمان ارزشمند است که دنبال حل مسائل خود از طریق کمک همگان است. حتی می‌شود از رقبا هم حرف زد؛ دنیا که فقط دور شما نمی‌چرخد؛ اما باید با احترام از دیگران یاد کرد.

وی ادامه داد: مردم را باور کنید؛ آن‌ها بخشی از دکور سازمان شما نیستند؛ صدایشان را بشنوید و آنچه را که در کامنت‌ها می‌گویند، با ارزش بدانید. آن‌ها باید احساس کنند که واقعا خواسته شده‌اند. به این ترتیب سازمان شما با استفاده درست از رسانه اجتماعی؛ به تدریج از اتکای صرف به تلفن و ایمیل فاصله می‌گیرد؛ پس سازمان را باید برای سرویس‌دهی فشرده‌تر و پیوسته‌تر آماده ساخت که به آن حمایت 24 ساعته در 7 روز هفته از مشتری می‌گویند. اگر سیستم حمایت از مشتریان سازمان را کاملا تقویت نکرده‌اید؛ اصلا رسانه اجتماعی را راه نیندازید؛ توقعات فزاینده اگر جواب نگیرند؛ همیشه سرخوردگی فزاینده به دنبال می‌آورند. بهتر است به فکر کانتکت لیست هم باشید و از این طریق قدرت‌هایتان را تشریح کنید و برای ضعف‌هایتان کمک بخواهید و باز بهتر است که اصلی‌ترین مضامین سازمان را خمیرمایه داده‌های رسانه اجتماعی بدانید. مدیران محصولات و خدمات شما باید پای ثابت رسانه اجتماعی باشند. قوی‌ترین افراد و مطلع‌ترین افراد سازمان شما باید در پشت رسانه‌ اجتماعی سازمان قرار بگیرند و با تامین این موارد است که به تدریج می‌توانید از رسانه اجتماعی به سوی شبکه اجتماعی بروید.

شکرخواه آن‌گاه به هفت پایه رسانه‌های اجتماعی اشاره کرد و آن‌ها را چنین برشمرد:

رسانه‌های اجتماعی عملا بر هفت پایه استوار می‌شوند: ماموریت، ارتباط، جماعت، همکاری، هزینه‌ها، سرمایه و رقابت.

وی در مورد ماموریت پرسید: آیا رسانه اجتماعی می‌تواند به ماموریت سازمان کمک کند؟

و در زمینه ارتباط خاطرنشان ساخت: نقش رسانه اجتماعی در تلاش‌های ارتباطی سازمان چیست؟

و سپس در توضیح بیشتر پیرامون پایه بعدی یعنی جماعت سئوال کرد: رسانه اجتماعی؛ سازمان را به کدام یک از گروه‌های اجتماعی می‌رساند یا کدام گروه‌ها را می‌تواند برای سازمان ایجاد ‌کند؟

و درباره همکاری نیز پرسید: چطور می‌شود به جماعت‌ها کمک رساند و کدام بخش‌های سازمان برای این موضوع آمادگی دارند؟

شکرخواه به مقوله هزینه‌ها که رسید بحث هزینه- فایده را مطرح کرد و پرسید: هزینه یک سازمان اجتماعی برای سازمان چقدر است؟

سرمایه به عنوان پایه دیگر رسانه اجتماعی هم در قالب یک پرسش مطرح شد: چطور می‌توان با رسانه اجتماعی برای سازمان، سرمایه جمع کرد؟

و بالاخره رقابت به عنوان یک پایه دیگر، بازهم با یک پرسش هممراه شد: رقیبان سازمان در فضای رسانه‌های اجتماعی چه کسانی هستند و چطور باید با آن‌ها تمایز ایجاد کرد؟

سخنران آن‌گاه به تشریح نقش‌های موجود در رسانه اجتماعی برای سازمان اشاره کرد و گفت: مدیر رسانه اجتماعی یکی از نقش‌هاست که موتور همه فعالیت‌ها است. استراتژیست اجتماعی هم که در واقع مدیر برنامه تجارت اجتماعی و مسئول بینش و حسابرسی به سرمایه‌گذاری‌هاست یکی دیگر از این نقش‌های موجود در رسانه اجتماعی است. مدیر یا مدیران جماعت یا همان کامیونیتی‌های که با سازمان سروکار دارند از جمله نقش‌های دیگر هستند که اینها مسئول مسئول مواجهه با مشتریان (از بیرون به سازمان) هستند. نقش مهم دیگری که در سازمان اجتماعی رسانه‌های اجتماعی وجود دارد؛ نقش موسوم به رابط واحدهای تجاری است که این‌ها هم مسئول و رابط خطوط تولید با مشتریان هستند. نقش بعدی نقش مدیر آموزش است که مسئول اموزش رموز رسانه‌های اجتماعی به سازمان و حتی به مشتریان است. نقش دیگر که کلیدی هم هست نقش تحلیل‌گر اجتماعی است که مسئول تصویر بزرگتر فعالیت‌های اجتماعی است. استراژیست محتوا که استراتژی‌های محتوایی میان سازمان و مشتریان را سامان می‌دهد از نقش مهمی برخوردار است و همینطور استراتژیست دیجیتال که مسئول کانال‌های مختلف ارتباطی است. توسعه دهنده وب نقش بعدی است که از قبل در سازمان هست و با امدن رسانه اجتماعی باید شبکه‌سازی کند و بالاخره می‌رسیم به نقش طرف‌های سازمان یا همان پارتنرهای سازمان که کارشناسان همکار با سازمان (طرف سوم) به حساب می‌آیند.

شکرخواه در پایان به امکانات و ابعاد رسانه‌های اجتماعی هم اشاره کرد و گفت: تیم رسانه‌ای همواره باید یک مربع را در ذهن داشته باشد: مشتریان سازمان؛ لوگوی سازمان؛ شرکای احتمالی سازمان و رقبای سازمان.

و سپس در تشریح اندازه یک سازمان رسانه ای به گفته افزود: برای شروع در سازمان‌های 20 تا 100 نفره یک تیم رسانه‌ای یک تا سه نفره کفایت می‌کند. اما برای شروع در سازمان‌های 100 تا 1000 نفری؛ بین سه تا شش عضو رسانه‌ای کفایت می‌کند و در مجموع سقف تیم رسانه اجتماعی 11 نفر برآورد شده است.

وی در توضیح امکانات مورد نیاز هم گفت: نشست از طریق وب یا همان وب میتینگ و کنفرانس ویدئویی و سیستم‌های پیام فوری جزو بایدها هستند و فرهنگ همکاری جویانه که باید در سازمان ایجاد کرد؛ پیش زمینه ضروری برای به کارگرفتن این امکانات است. آموزش مهارت‌های مربوط به مسائل فوق و علاوه بر آن؛ آموزش مهارت‌های مربوط به ویدئوکست و پادکست و آموزش مهارت‌های مربوط به فرمت‌های گوناگون محتوای تولید شده توسط کاربرهم جزو الزامات این عرصه است.

شکرخواه در پایان سخنرانی خود به برخی از مزایای رسانه های اجتماعی در سازمان‌ها هم اشاره کرد:

استاندارد شدن رویه‌ها برای ارتباطات درون و برون سازمان، تصمیم سازی مشارکتی و دمکراتیک و افقی، بازاریابی مشتمل بر امکان فروش گسترده و ترغیب به خرید کالاها و خدمات، امکان آپدیت کردن داده‌ها و خدمات از طریق تماس زنده با مشتری، رابطه سازی با مشتریان در مسیر ایجاد اعتماد و افزایش مشتریان، داشتن یک ترمومتر دائمی برای سنجش میزان تب و یا دلسردی مشتریان، فرصت بازتعریف فعالیت‌های تجاری در قالب تجارت الکترونیک، ایجاد کارآفرینی و خلق مشاغل تازه، ارزانی دستیابی به مخاطب هدف در مقایسه با وضعیت آفلاین، امکان گرفتن ایده‌های تازه از جمعیت متراکم شده و در دسترس و بالاخره امکان دسترسی ارزان به مشاغل کارمندی (یقه سفیدها) و کارگری (یقه آبی‌ها) و حرفه‌ای‌های فضای سایبر (یقه طلایی‌ها)

وی در پایان خاطر نشان کرد: اگر استفاده از نوآوری به صورت تشریفاتی صورت بگیرد، تردید نکنید که زمین می خورید و اگر استفاده از تلفن و ایمیل بعد از تشکیل رسانه اجتماعی در سازمان شما باز هم به صورت قبل و به صورت غالب ادامه یافت شک نداشته باشید در سیستمی که راه انداخته‌اید؛ اشکالات بنیادین وجود دارد. اگر یک سازمان نتواند از طریق رسانه‌ اجتماعی که به راه انداخته، اجتماعی‌تر شود؛ بهتر است رسانه‌ی اجتماعی خود را متوقف کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

اصول سیاست خارجی در مناجات شعبانیه

اصولسیاست خارجیدرمناجات شعبانیه

 

إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی

خدایا! اگر تو مرا تحریم کنی، کیست که روزیم دهد؟

 

وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی

و اگر تو مرا خوار و منزوی کنی، کیست که یاریم کند؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

چه کسی بیت رهبری را ساخت؟

کتاب «برای تاریخ می‌گویم» خاطرات محسن رفیق‌دوست از وقایع دهه اول انقلاب تا رحلت حضرت امام خمینی(ره) است. وی در این اثر ناگفته‌های زیادی را از حوادث و رخدادهای انقلاب اسلامی بیان کرده است. یکی از این ناگفته‌ها بحث ساختن محل استقرار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای بعد از رهبری ایشان است و دیگری ماجرای اولین حکم معظم‌له بعد از رهبری می‌باشد که در این کتاب منتشر شده است.

 

خاطرات رفیق‌دوست از این دو واقعه در صفحات 434 الی 439 درج شده است.


 

پانزدهم شهریور 1368 مقام معظم رهبری، در حالی که سه ماه از رهبری‌شان گذشته بود، جناب‌عالی را به ریاست بنیاد مستضعفان و جانبازان منصوب کردند. فکر می‌کنم این حکم از اولین حکم‌های ایشان بود.

 

اولین حکم است و خود این هم داستانی دارد. بعد از رحلت امام(ره) و رهبری آقا، ایشان هنوز در ریاست جمهوری مستقر بود. آقای نخست‌وزیر هم نخست‌وزیر بود و آقای هاشمی هم هنوز رئیس جمهور نشده بود. ورود من به این قضایا این طور بود که روز دوم رهبری آقا، به دفتر ریاست جمهوری رفتم و خدمت آقا عرض کردم که من مدارج علمی ندارم و یک آدم اجرایی هستم. مثل چماق می‌مانم؛ هر وقت چماق لازم داشتید، من هستم. مردم مرتب می‌آمدند و می‌رفتند و من هم آنجا خدمت می‌کردم. تا اینکه رفراندم متمم قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری انجام شد و آقای هاشمی هم انتخاب شد. قرار بود که رهبری جایی پیدا کند و آقای هاشمی هم به محل ریاست جمهوری‌اش برود. نزدیکی محل ریاست جمهوری، ملکی متعلق به خانواده نظام مافی‌ها بود. آقا مرا صدا گردند و گفتند: «اینجا را به قیمت مناسبی که صاحبش راضی باشد بخرید تا ما به آنجا برویم.» من آن روز مسئول بنیاد تعاون سپاه بودم و این ملک را برای بنیاد تعاون خریدم. بعداً خودم آنجا را از بنیاد تعاون برای بنیاد مستضعفان خریداری کردم.

 

آن خانواده در آنجا زندگی می‌کردند؟

 

بله زندگی می‌کردند. چهارتا برادر که همه‌شان دکتر و مهندس بودند.

 

با فروش ملکشان موافقت کردند؟

 

بله. آنجا هم دیگر شلوغ شده بود و مردم دسته دسته به آنجا رفت و آمد می‌کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

نا امنی با چادر، حتی بیشتر از آمستردام؟-قسمت 2

3)     این که می فرمایید زن در حجاب احساس آرامش می کنه کاملا نسبی می باشد و اگر همین زن را ببرید 3 ماه در آلمان و ببینه که بدون روسری هم کسی عجیب و غریب نگاهش نمی کنه و کاملا عادیه، روسری رو هم که از سرش بردارید احساس ناآرامی نمی کنه. بنده نمونه های زیادی رو به دلیل زندگی در غربت از این دست عملا دیدم؛ هیچکدومشون هم آدمهای فاسدی نبودند و بر عکس به خانه و خانواده هم بسیار مقید و دلبندند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

نا امنی با چادر، حتی بیشتر از آمستردام؟-قسمت اول

نویسنده: محمد محسن دوباشی - ۱۳٩٢/۳/۱

این مطلب به نقل از وبلاگ چرا بی حجابی آورده شده است.

مناطره ای با مدافعان بی حجابی

نظر "امیر"  و جواب به ایشان در دو مطلب مجزا:

سلام و خسته نباشید، ضمن تقدیر از اینکه باب مناظره رو باز گذاشتید و امیدورام عادلانه به این موضوع نگاه کنید؛ خواهش می کنم به این سئوالات جواب بدید:

1) در دنیا نزدیک 7 میلیارد نفر زندگی میکنند که نصفشون یعنی 3.5 میلیارد خانم هستند که از این رقم حداکثر در کشورهای اسلامی حدود 200 میلیون با حجاب هستند؛ آیا بقیه در ناامنی هستند یا چنین احساسی دارند؟ بنده بیش از 30 کشور خدا لطف کرده و دیدم و اجازه بدید عرض کنم که خواهر من با پوشش چادر در ایران بیش از فاسدترین شهرهای اروپایی (امستردام هلند) احساس ناامنی می کنه و روز نیست که نیاد و ناراحت نباشه که بهم چی گفتند یا ... پس راجع به احساس امنیت بیشتر باید بحث بشه و صرف ادعای این موضوع نمی تونه اونو ثابت کنه.


با سلام
در مورد اینکه فرمودید خواهر محترمتان با چادر در ایران بیشتر از فاسدترین کشورهای دنیا احساس نا امنی می کند.
دوست گرامی، سوای از اینکه چقدر این حرفی که می زنید درست باشد(که اسناد نادرستی آن را در قسمت دوم جواب به شما، به زودی عنوان خواهم کرد) و اینکه حواشی کار چه چیزهایی ممکن است باشد، باید به اطلاع شما برسانم که، چادر تنها حل کننده مشکل امنیت زن نیست، در قرآن نیز به این اشاره شده است کهزنان حتی پای خود را محکم به زمین نکوبند تا صدای خلخال پایشان به گوش نامحرم برسد و در دلشان هوس مزاحمت پدید آید (البته خلخال و ... برای عربستان صدها سال پیش است)، امروزه ما به قول شهید مطهری به این قضیه می گوییم "زبان دار " راه رفتن، زبان دار لباس پوشیدن و ...به این معنی که مثلا زنی چادر به سر دارد، ولی این چادر فقط اسمش چادر است(مانند چادرهایی که همه بدن زن از پشت آن معلوم است)، یا چادر دارد ولی حرکات و سکناتش همراه با حیا و عفت نیست، پس صرف چادر به سر کردن دلیلی بر مورد اذیت واقع نشدن نمی باشد و حجاب باید همراه با عفت و حیا نیز همراه باشد، کما اینکه دلایل زیادی هست که یک زن چادری در محیطی مورد متلک افراد واقع می شود، به عنوان مثال یکی از این علت ها ممکن است خراب شدن جو فکری جامعه ای باشد که بی حجابی در آن زیاد شده و مرد هایی آنقدر دریده و بی غیرت شده اند، که دیدن یک چادری ناراحتشان می کند(البته قصد بی احترامی ندارم و خدا را بر این موضوع شاهد می گیرم)، و دلایلی دیگر که به خاطر طولانی شدن متن از نوشتنش صرف نظر می کنم.

  • 2) در مورد حجاب جنابعالی و همفکرانتون صرفا حفظ اخلاقی آقایون رو مد نظر قرار می دهید یعنی برداشت اینه (اگر صحیح نیست لطفا اصلاح فرمایید) که برای حفظ جامعه از گناه (که در واقع منظور آقایونه از بیان این جامعه) خانمها خودشونو بالاجبار باید بپوشونن!!! پس خانمها چی؟ چرا باید اونها با این مشقت تاوان آقایون رو بدهند؟؟ خواهش می کنم نفرمایید که چادر و حجاب هیچ زحمت و مشقتی برای خانمها نداره و امنیت اونها حساب میشه.

دوست عزیز هیچ وقت کسی نمی گوید چادر و حجاب مشقتی برای زن ندارد، جزای بهشت نیز برای این کار سخت، این را ثابت می کند، اما در اینکه چرا زن باید تاوان آقایون رو بدهد،- (در ضمن می گویید جامعه یعنی مردان، لطفا کاملترش کنید و بگویید جامعه یعنی مکانی که قوای محرکه بشر که بیشتر آن را مردان تشکیل می دهند برای فعالیت به آن وارد می شوند؛ که هر چیزی ممکن است این زندگی اجتماعی را به مخاطره بیندازد، که یکی از این علت ها فسادی است که از برخی از زنان و دختران جامعه نشئت می گیرد، و تمرکز جامعه از فعالیت سازنده می رسد به هوسرانی (تقریبا چیزی که در برخی از دانشگاه ها اتفاق می افتد)؛ بازخورد این جامعه خراب نیز مستقیماً متوجه خانه ای می شود که قرار است زنی به عنوان همسر با همین مرد زندگی مشترک داشته باشد)- این را ما نمی گوییم، بلکه وظیفه ای است که خدا در قرآن برای زنان معلوم کرده است، و دستور به پوشش به عنوان نمونه، در آیه 31 سوره نور و یا آیه 59 سوره احزاب آمده است، که زن خود را بپوشاند ، اما واقعا چرا؟
اگر کتاب حجاب شهید مطهری را مطالعه ای بفرمایید، در این مورد مطالبی هست که زیبا توضیح داده شده است (که واقعا در این جا و در چند سطر نمی توان به آن پاسخی قانع کننده داد، و شما ناگزیر از خواند کتابی کامل چون "مسئله حجاب" هستید)
ولی یک مورد را به طور اجمالی بیان می کنم که: انسان ها مخصوصا مرد ها تنوع طلب هستند، و همین که مدت کوتاهی با زنی به اسم همسر زندگی کردند، چهره و بدن زن برایشان عادی می شود، و این مرد اگر صاحب اعتقادی قوی برای خودنگهداری و تقوا نباشد و به عنوان مثال یک آدم هر دم به مزاجی فرض شود، وقتی بیرون از خانه زنان متعدد و زیباتر از همسر خویش را - (که البته حس زیباتر دیدن زنان و دختران در جامعه گفته می شود، حتی اگر از همسرش زشت تر باشند)- می بیند، مطمئنا عشقش به همسرش کمتر می شود و بهانه گیریش بیشتر می شود( متاسفانه همین زن نیز وقتی از چشم مردش می افتد، ممکن است خود را ناگزیر به جلوه گری به دیگران ببیند تا، احساس ناز داشتن و جلوه گری کردن خود را ارضاء کند، در حالی که اسلام عزیز این ناز داشتن را برای نیاز همسرش خلق کرده است، متاسفانه این بی حجابی ها باعث به هم ریختگی فطرت زن و مرد نیز می شود)...
حجاب نیامده است که زن را محکوم به قبولی شرایطی کند که در قبال مرد باید بپذیرد، بلکه حجاب برای زنان هم بسیار مفید است، که کوچکترین فایده آن حفظ کانون خانواده خودش است، به این معنی که زن قلب شوهرش را برای خودش می خواهد، حال همین مرد با دیدن زنان و دختران جلوه گر چه قلبی برای همسرش می تواند داشته باشد، با قبولی این اصل که، هر چه دیده بیند، دل کند یاد؟
شما انشاالله منکر همه ناامنی ها و فجایعی که در جامعه اتفاق می افتد، ‌نیستید؟ پس اگر منکر نیستید و اینها یک معضل است، باید برای از بین بردن آنها کاری کرد. کارش را هم خداوند در قران کریم بیان کرده است، که یکی از آنها حجاب است. خوب حجاب می آید تا :
1)  زنان و دختران احساس امنیت و آرامش روانی کنند. و مردان نیز سوای محرک های اطراف خود به فعالیت های خود در اجتماع برسند و هوس ها و غرایز خود را برای همسر خود و برای محیط امن خانه خویش نگه دارند. یعنی زنان اجتماع قلب مرد را تصاحب نمی کنند و باعث انحراف مردان جامعه نمی شود، و مرد هم خود را و عشقش را و شهوتش را برای خانه و همسر خویش نگه می دارد.
2) از پی این مورد، استحکام پیوند خانوادگی اتفاق می افتد، شما حس کنید مرد در حالی به خانه می آید که عشق و هوس هیچ زنی در ذهن و قلبش نیست، و فقط همسر خویش را دوست دارد و احساس نیاز خویش را در گرو ناز همسرش عرضه می کند. چقدر این زن می تواند احساس خوشبختی کند؟
3) از پی استحکام خانواده، استواری اجتماع می آید، یعنی جامعه وقتی امنیت پیدا می کند که، مرد غریزه شهوت خویش را برای خانه خویش نگه دارد، و در جامعه برای شهوت رانی نیاید، این جامعه می شود میدان ظهور استعدادها و انجام فعالیت های سازنده ای، که با تمرکز بیشتر روی کارها اتفاق می افتد...
4) در مورد چهارم، احترام و ارزش موجودی به نام  " زن" نهادینه می شود، یعنی زن در اجتماع به عنوان یک موجودی که فقط می شود با دیدنش، با لمس کردنش، با استفاده جنسی از او، با او برخورد کرد، دیده نمی شود، این زن، بدنش اصل نیست و در چشم گروه مردان شهوت پرست جامعه مرتباً وزن نمی شود، و اندامش اصل نیست، بلکه به عنوان فردی از همین جامعه و به عنوان انسان در آن فعالیت می کند.
 اصلا حجاب آمده است تا زن از گوشه خانه به اجتماع بیاید، و مورد سوء استفاده نیز قرار نگیرد. البته شما به وضوح دیده اید که مثلاً زنان بی حجاب و آرایش کرده و بزک کرده را راحت تر برای کارهایی چون منشی گری و فروشندگی و ... استخدام می کنند، و با استفاده از جنسیت و زیبایی زنان و دختران، برای فروش و جذب مشتری، استفاده ابزاری می کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

پاسخ آیت‌الله بهاءالدینی به کسی که برای انتخابات احساس تکلیف کرده‌ بود

اگر احساس تکلیف کردی؛ کاندیدا نشو!
اگر به من باشد می‎گویم کسانی که خود احساس تکلیف نکرده و علمای ربانی به آنها تکلیف کرده‎اند وارد شوند
 
موضوع کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در دوره‎های گذشته به صورت کمتر و در این دوره به صورت نمایان‎تری با موضوع «احساس تکلیف» برای پذیرش این امر خطیر گره خورده است به نحوی که بسیاری از چهره‎ها به دلیل احساس تکلیف وارد این عرصه شده و در انتخابات ریاست جمهوری اقدام به ثبت نام نموده‎اند.

اما اینکه این موضوع تا چه میزان می‎توان ملاک و معیار محکمه پسندی برای حضور در انتخابات باشد جالی بحث و بررسی دارد. موضوع که آیت الله قرهی با بیان خاطره‎ای از مرحوم بهاء‎الدینی آنرا به گونه‎ای متفاوت از آنچه که امروز به صورت باور عمومی رایج شده است عنوان می‎کند.

آیت‌الله روح‌الله قرهی از اساتید حوزه و دانشگاه و از معلمان اخلاق تهران در آخرین  جلسه اخلاق خود به موضوع «شر» پرداخت که در خلال آن خاطره‌ای خواندنی از مرحوم آیت الله العظمی بهاءالدینی نقل کرد، خاطره‌ای که این روزها شاید بیشتر به کار آید. آیت الله قرهی این جانباز 70 درصد دفاع مقدس، که علاوه بر دروس حوزوی و دریافت اجازه اجتهاد از آیت‌الله مرعشی نجفی، مدرک دکترای فلسفه غرب را از دانشگاه هامبورگ دریافت کرده است، در بیان خاطره خود آورده است:

 

«محضر آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی بودیم. موقع استراحت ایشان بود امّا یکی از آقایان - که روحانی بود -اصرار داشت که می‌خواهم ایشان را ببینم و کسب تکلیف کنم. ایشان فرمودند: بیا، آمدند، فرمودند: حرفتان را بگویید. آن شخص گفت: جلوی این دو نفر بگویم؟ آقا فرمودند: بله، جلوی همین‌ها بیان کنید. گفت: می‌خواهم برای مجلس، کاندیدا شوم. آقا فرمودند: اگر احساس می‌کنی بهتر از دیگران هستی و می‌توانی کار کنی، نرو!

آن شخص تعجّب کرد. ما هم تعجّب کردیم؛ چون معمولش این است که می‌گویند: اگر احساس کردی در کار کردن بهتر از دیگران هستی و احساس تکلیف می‌کنی؛ جلو برو امّا ایشان فرمودند: اگر احساس می‌کنی که بهتر از دیگران هستی، جلو نرو!

گفت: آقا! چرا؟ آقا فرمودند: برای اینکه اگر گفتی: چون من بهتر می‌فهمم و بهتر متوجّه می‌شوم؛ پس باید خودم را در معرض رأی قرار بدهم؛ این، یعنی خودبزرگ‌بینی و خودبینی و بدان اگر در این حال، وارد شوی، دیگر نه تنها اثر مثبت برای تو ندارد، بلکه بر عجب و خودبینی و تکبّرت افزوده می‌شود - تعبیر خیلی عجیبی بود که ایشان بیان کردند -

جرأت کردیم، عرضه داشتیم: آقا! پس چه کسانی باید وارد شوند؟

فرمودند: اگر به من باشد می‌گویم آن عدّه که علمای ربّانی به آن‌ها تکلیف کنند و خودشان برای خودشان احساس تکلیف نکنند. چون وقتی احساس تکلیف کردند، یعنی احساس کردند خودشان نسبت به دیگران برترند و همین احساس برتری نسبت به دیگران، خودبینی است که این همان شرّ اعظم است - تعبیر شرّ اعظم برای خودبینی را ایشان بیان فرمودند -

اگر کسی فکر کند من بهتر می‌فهمم، من بهتر متوجّه می‌شوم، من بهتر از دیگرانم و ...؛ این یعنی در بستر اخلاق رشد نکرده است. لذا آن موقع است که دیگر همه شرارت‌ها آرام آرام، - به تعبیر امروزی‌ها- به صورت جنگ نرم، در وجودش ورود پیدا می‌کند؛ همان چیزی که قرآن به عنوان وسواس بیان می‌کند «وسواس الخنّاس»، همان چیزی که «همزات الشّیاطین» بیان می‌شود، آن همزاتی که این‌قدر نرم و بی‌صدا است و چنان آرام نفوذ پیدا می‌کند که یک‌دفعه می‌بیند همه شرارت‌ها در وجودش قرار گرفته؛ چون خودخواه و خودبین بوده است. لذا اولیاء خدا می‌گویند: باید از شرّ اعظم (خودبینی) بیرون رفت.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

مروری گذرا بر نقاط قوت و ضعف دولت‌های پس از انقلاب اسلامی

نویسنده:  حسین نجفی/ کارشناس مسائل سیاسی

«مهجوریت فرهنگ» مقوله‌ای بود که رهبر انقلاب بارها آن را مورد تاکید قرار دادند، اما تصمیمی جدی در این راستا اتخاذ نگردید. به طور خاص، دولت دهم اصولاً رویکرد فرهنگی منسجم و مشخصی را ارائه نمی‌کرد و در برخی حوزه‌ها گاه رفتارهای لیبرال‌منشانه‌ای را نیز شاهد بودیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

بررسی ارتباط ایمان و جامعه دینی

نویسنده:  مهدی حسنی/ کارشناسی مسائل فرهنگی

ایمان یکی از محوری‌ترین عناصر دین است که نقش خود را به‌عنوان پشتوانه‌ی اعمال دینی ایفا می‌کند. منظور ما از ایمان، آن‌چنان ایمانی است که برگرفته از فکر و معرفت بوده و از چهار ویژگی جهاد، عدالت، یقین و شکیبایی برخوردار باشد؛ مشابه ایمانی که پشتوانه‌ی حرکت انقلابی ملت ایران شده‌است.


ایمان، حقیقتی متمکن در قلبِ فردِ معتقدی است که خود را با توسل بدان، از هرگونه شک و تردیدی رها می‌سازد. در حقیقت ایمان دارای عقبه‌ای اعتقادی و فکری است؛ شخصی آن‌چنان به اعتقادات خویش باور دارد که این اعتقاد در درون قلبش نهادینه شده‌ و در پی آن به لوازم و آثارش پایبند است. بحث از علت آن چه که جامعه‌ی ایرانی را با ایمان دینی عجین ساخته‌است بحثی دیگر است. لکن جدا از این بحث تاریخی که ملت ایران از دیرباز ملتی یکتاپرست بوده‌است؛ علت این امر مساله‌ی «هم‌پوشانی» است؛ به عبارتی هیچ‌گاه نمی‌توان ملت ایرانی را از هویت و الزامات دینی منفک کرد و به‌طور جداگانه تنها به‌ بررسی هویت ایرانی پرداخت. اوج چنین پیوندی را می‌توان در عرصه‌ی اجتماعی-سیاسی حرکت انقلاب اسلامی ایران مشاهده‌نمود. ملتی که نتوانست رویه‌ی سرنگونی مذهب را پذیرا باشد و در برابر چنین رویه‌ای با اقتدا به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و به پشتوانه‌‌ی همیت در تدین و ایمان مذهبی خویش، حکومتی اسلامی را بنا نهادند که در آن مسیر عزت و سربلندی آن‌ها ترسیم شده‌بود.

بنابراین بررسی بیان و تاکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب مبنی‌بر حفظ ایمان دینی و تقوا در جامعه‌ای که مردم آن تماما با مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تعامل دارند و بروز تغییرات در چنین مسائلی را در زندگی روزمره خویش به گونه‌ای محسوس در می‌یابند، از آن جهت ایجاب می‌کند که هویت اصلی این انقلاب، ریشه در اسلام دارد.

اما یکی از سوالات اساسی در این است که اساسا ایمان دینی در جامعه‌ی امروزی تا چه میزان ضرورت دارد؛ آن چه که مسلم و غیر قابل انکار است، نفس ضرورت وجود ایمان است. اشاره‌شد که جامعه‌ی ایرانی، از دیرباز تاکنون جامعه‌ای متکی بر محور یکتا‌پرستی بوده‌است، لذا اگر مسیر حرکت جامعه‌ی ایرانی را از نهاد خانواده گرفته تا جنبش‌ها و حرکت‌های اجتماعی-سیاسی بررسی کنیم، نقش دین و انگیزه‌ی دینی بسیار مهم و پررنگ می‌باشد و این به‌خاطر محتوای غنیِ تعالیم دینی در مشمول کردن تمام جنبه‌های زندگی و نیز حضور فعالان مفاهیم دینی، از فضای کسب‌وکار گرفته تا در روابط اجتماعی و ارتباط حاکم و مردم است. به‌طور اخص می‌توان نقش دین را در عرصه‌ی شکل‌گیری حرکت انقلاب اسلامی و تداوم آن مشاهده کرد.

در این میان، ایمان یکی از محوری‌ترین عناصر دین است که نقش خود را به‌عنوان پشتوانه‌ی اعمال دینی ایفا می‌کند. منظور ما از ایمان، آن‌چنان ایمانی است که برگرفته از فکر و معرفت بوده و از چهار ویژگی جهاد، عدالت، یقین و شکیبایی برخوردار باشد؛ مشابه ایمانی که پشتوانه‌ی حرکت انقلابی ملت ایران شده‌است. از‌‌این‌رو مطابق بیان رهبر معظم انقلاب «ستون این خیمه‌ی عظیم، ایمان است؛ ایمان به آن حقیقت درخشنده‌ای که چنین معجزه‌ایی را می‌کند، ایمان به اسلام انقلابی و اسلام ناب محمدی ...»(1).

پس حقیقت چنین انقلابی از یک سو نشأت گرفته از ایمان اسلامی و از سوی دیگر منبعث از ساحت جامعه‌ی ایرانی است؛ جامعه‌ای دینی که محتوای دینی دارد، علی‌الخصوص نهاد خانواده‌ی آن. چنانچه محتوای دینی -که سرچشمه‌ی آن ایمان است- و متعلقات آن از جامعه و تمام عناصر سازنده‌ی آن حذف شود و یا چیزی غیر از حقیقت دینی خود گردد، درواقع چنین جامعه‌ای از مسیر الهی خود خارج شده و خود را در مسیر تمدن غیرالهی قرار داده است؛ تمدنی که با تکیه بر توسعه‌ی علوم دنیوی با محوریت دنیای مادی و اصالت وجودی انسان هم‌اکنون دچار بحرانی شده که رهایی از آن بعید به‌نظر می‌رسد؛ هر چند که چنین تمدنی در حال تسری اخلاق و جهان‌بینی خویش به تمام دنیا است.

از این رو است که شناخت و غنیمت‌شمردن هویت دینی و ایمان دینی به سوی یک تمدن نوین اسلامی راهگشاست؛ و این یعنی «پیشرفت مادی در زیر سایه‌ی چراغ فضیلت و معنویت».

بنابر قول جناب میرشکاک: «اگر به‌معنای حقیقی کلمه به اسلام و آن‌گاه به ایمان رسیده و در ساحت اخلاص مستقر شده‌باشیم، با تصمیم گشایش دنیوی و پیش‌گرفتن عدالت در این گشایش، می‌توانیم راه گشایش اخروی را بار دیگر باز کرده و مؤسس مدینه‌ای باشیم که تقدیر تکنولوژیک را متزلزل کند»(2).

رسول اکرم(ص) آن‌چه را که ایمان دینیِ ما را با ثبات قدم بیشتری در این راه پیش خواهدبرد ابتدا در «ورع» دانستند؛ چرا که حضرت فرمودند: « اصل الدین الورع»؛ اصل دوری از گناه است[1]؛ یعنی این‌که وجود خویش و جامعه را آلوده به گناه و دوری از خداوند نسازیم.

به نظر نگارنده آن‌چه که از جمله موانع اصلی رشد ایمان می‌باشد و عمل مقابل آن بسط و تقویت ایمان دینی را موجب خواهدشد در دو نکته است:

1- نبود استدلال و بینش عمیق و مناسب؛ اگر ایمان امری از روی احساس یا به‌اصطلاح عاریتی بوده و بر‌گرفته از تفکری عمیق نباشد، رشد این ایمان زایل می‌گردد. به‌عبارت دیگر ایمانی استوار است که عاقلانه و در پیِ استدلال باشد.

2- سوء اخلاق: با گسترش و توسعه‌ی جامعه‌ی امروزی و اسیر‌شدن انسان در چرخه‌ی زندگیِ روزمره چه بسا که حرکت به سوی فردیت بیشتر شده و خودمحوری بیش از هر چیز دیگری لحاظ قرار ‌گیرد. در حقیقت این عالم با تمام هیاهوی خود، انسان را به حال خویش رها نمی‌سازد و سعی بر آن دارد که انسان را با هیاهوهای عالم همنوا سازد و این نیز همان خواسته‌ی جریان سرمایه‌داری و تمدن غربی است که تنها انسان‌محوری کاذب را ارائه می‌دهد و ایجاد «منیتی» می‌کند که انسان را از حقیقت الهی خویش مغفول می‌سازد.

بنابراین نبود تفکری استدلالی، خلاق و روشن‌بینانه، انسان را به ورطه‌ی روی‌آوردن به ظواهری می‌کشاند که خالی و پوچ از حقیقت و مانع از رشد وجودی انسان به سوی تعالی می‌باشد و این در حالی است که تمام منابع دینی، انسان را به تفکر بسیار دعوت می‌کند . لیکن زمانه چنان شده است که گویی انسان کنونی مسخ همین دنیا شده‌است و بس.

حال اگر فرد نسبت خویش را با دنیا و هم‌چنین خداوند مشخص سازد، کیفیت حرکت در مسیر دنیا را متفاوت درمی‌یابد و تقابل و تعامل او در برابر تمام وقایع عالم متفاوت می‌گردد. مفاهیم ایمانی و الگوهای حقیقی ایمان را می‌توان محور جامعه‌ای دانست که بشر را به‌سوی سعادت دنیوی و اخروی هدایت می‌کند، اما آن‌چه شرط اصلی است، خواسته‌ی خود بشر در جهت بهره‌بردن از آن است؛ اگر انسان بخواهد، همه‌ی وسایل برای او مهیا می‌شود.

در واقع ایمان خودباوری را هدفمند می‌سازد‌، هر چه هدف و الگو بزرگ‌تر و جامع‌تر باشد، خودباوری و تلاش در راه رسیدن به هدف مقدس نیز به مراتب بیشتر خواهدبود و به نسبت چنین هدفی، تلاش و خودباوری دارای اثری عمیق و ماندگارتر می‌گردد؛ چرا که صبغه‌ی چنین حرکت و خیزشی الهی آن است که دنیا را امانت و محل گذار می‌انگارد. درک توانایی خویشتن و ادعای استقلال برآمده از ایمان در تمام عرصه‌های زندگی-که زیر سایه‌ی معنویت و علم است-‌ عرصه‌ای از زندگی را در برابر فرد پدیدار خواهدنمود که چشم به سوی تمدن اسلامی عظیمی دارد؛ بدون آن که خود را دنباله‌روی تمدن غربی بداند. از بارزترین مظاهر درک توانایی خویشتن و امید به نصرت الهی را می‌توان در انقلاب اسلامی در همین مرز و بوم دید که در طی سالیان اخیر با تکیه بر خودباوری و توانایی‌های خویش، مسیر پیشرفت را طی نموده‌است. در اینجاست که درمی‌یابیم که تاکیدات پیاپی رهبر معظم انقلاب مبنی بر تقوی و ایمان دینی اشاره‌ای است بر حفظ جوهره‌ی حرکت انقلاب اسلامی در راه رسیدن به تمدن نوین اسلامی.

 بنابراین آن‌چه که به نظر می‌رسد می‌تواند ایمان دینی را تعمیق بخشد، توجه بیشتر و جامع‌گونه‌تر به تقویت بنیانی مفاهیم دینیِ ایمان -در معارف نظری و اخلاق دینی- و هم‌چنین ترویج و نشر صحیح و کامل الگوهای دینی است و به قطع در این راه نمی‌توان بر آن حدیقفی متصور بود.

1-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جهادگران جهاد سازندگی 5/7/77.

2-سیاست‌زدگی ایمان و تکنولوژی، یوسفعلی میرشکاک، سوره مهر، مرداد 85 ، شماره‌ی 26.

 


[1] - بحارالانوار، جلد 74 ، صفحه 86

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

نامه آهنگران به ده‌نمکی برای فیلم رسوایی

محمد صادق آهنگران مداح اهل بیت نامه‌ای را خطاب به ده‌نمکی نوشته که متن کامل آن در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفت.  متن نامه در ادامه می‌آید:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

برادر هنرمند متعهد و انقلابی‌ام،جناب آقای حاج‌مسعود ده‌نمکی،سلام علیکم

بما صبرتم و نعم عقبی الدار

شب شنبه توفیق یافتم تا در جریان برگزاری سی‌ و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر و در کنار یکدیگر به تماشای فیلم رسوایی بنشینیم. البته توجه من به این فیلم از نوروز امسال و در جریان سفرمان به عتبات عالیات و در کربلای معلی آنجا که از مضمون فیلم و برنامه‌هایی که برای تولید آن در نظر گرفته بودی و برایم گفتی جلب شده بود و من مشتاق بودم که ماحصل تلاش و کوشش تو و همکارانت را به چشم ببینم.

خاطرم هست آن شبی که در جوار سیدالشهدا علیه‌السلام برای ساخت این فیلم متوسل شدی و اولین برگه‌های فیلمنامه را در آنجا نوشتی، بر همین اساس و در خلال تولید و تصویربرداری هم بنا به دعوتی که کرده بودی شبی را در کنارت و سایر عوامل فیلم به صبح رساندیم و من شاهد تلاش خستگی ناپذیر و مخلصانه تو و همکارانت برای خلق اثر ماندگار و ارزشمند بودم.

امشب که بحمد و سپاس الهی ثمر و نتیجه آن زحمات را دیدم لازم دانستم تا نکاتی چند پیرامون فیلم رسوایی این اثر زیبا و دوست داشتنی مسعود ده‌نمکی مرقوم کنم.

1- ورود تو به حوزه هنر هفتم و استفاده از زبان مقدس سینما به نظرم یکی از توفیقات بزرگی بوده که خدای مهربان شامل حالت کرده و فکر می‌کنم ناشی از همان حس بصیرت و تشخیص صحیح انقلابی و حضور در عرصه‌های خطیر و خطرساز بوده که ویژگی بارز فرزندان انقلابی روح‌الله است.

روزی که ضرورت ایجاب کرد، سلاح برداشتیم و به مصاف دشمن متجاوز رفتیم و امروز ضرورت است که قلم و دوربین برداریم و به مصاف دشمنانی برویم که از دشمن بعثی دیروز در دشمنی خود با انقلاب و این ملت به مراتب مهیاتر و پیچیده‌تر و کینه‌جو ترند. زبان سینما و تئاتر زبان گویا و روشن و مؤثری است که می‌توان مضامین توحیدی و اخلاقی و عرفانی را از این طریق به مخاطب منتقل کرد و تو در این فیلم مبلغ ارزش‌های نهفته در باورهای دینی ملت ایران شدی و نشان دادی ظرفیت هنر و هنرمندی ایرانی و اسلامی بسیار غنی و ارزشمند است.

این سرمایه بزرگ را باید قدر شناخت و مراقبت کرد. بودند هنرمندانی که بر سر سفره انقلاب و شهیدان نشسته بودند و با هم عهد بسته بودیم که سرباز انقلاب باقی بمانیم، اما بی‌تقوایی و بی‌اخلاقی و فقدان مراقبه امروز از آنان دشمنان قسم خورده‌ای ساخته که به جنگ با اسلام و ارزش‌های انسانی برخاسته‌اند. خداوند هم ما را هدایت کند و لحظه‌ای به خود وانگذارد و العاقبت للمتقین.

2- آنچه که در این‌جا بیان می‌کنم از دیدگاه یک بیننده علاقه‌مند و غیرکارشناس در حوزه سینماست. البته مسلما نقد بهترین هدیه‌ای است که می‌تواند باعث بلوغ هنرمند و آثارش باشد. صرف‌نظر از رای محترم منتقدان جشنواره به گمان من آنچه حائز اهمیت است بیان ساده و صادقانه فیلم و ارتباط صریح و صمیمی با مخاطب عام می‌باشد. خاطرم هست در دوران هشت سال دفاع مقدس برخی عزیزان با مراجعه به من نسبت به اشعاری که می‌خواندم که عمدتا توسط استاد حبیب‌الله معلمی سروده می‌شد، نقد داشتند.

معتقد بودند اشعار فاقد مؤلفه‌های جدی هنری است آنها پیشنهاد می‌کردند به جای این اشعار ساده از اشعار شعرایی که از نظر قوت شعر در سطح بالا باشند بخوانم تا مثلاً فخامت و صناعات و بدایع شعر در خوانده‌هایم بیشتر نمایان شود. شاید از نظر اصول ادبی حرف آنها درست هم بود.

اما شاعر اشعار من حبیب الله معلمی یک کشاورز ساده‌ای در اهواز بود و زبان شعر او همچون رسم و پیشه‌اش یک زبان ساده و همه فهم و بدور از صناعات پیچیده ادبی داشت و این بیان با ذهن و دل مخاطبی که بعضا از دور افتاده‌ترین روستاها و از پایین‌ترین اقشار به جبهه آمده بود سخت نزدیک و آمیخته و قابل‌پذیرش بود و به سرعت مفهوم و منظور شاعر و خواننده به مخاطب القا می‌شد. این بیان برگرفته از ادبیات و گفتمان امام راحل عظیم‌الشانمان بود و امروز به هنگام تماشای فیلم رسوایی به این می‌اندیشیدم که چقدر زبان و بیان بکار گرفته شده در این فیلم به زبان ساده انقلاب و امام و دفاع مقدس نزدیک و پیام ارزشمند این فیلم و روش بیان آن چقدر خواستنی و دوست داشتنی است و به ادبیات و هنر انقلاب اسلامی مانوس می‌باشد.

3- وقتی که از سینما بیرون می‌آمدم حس عجیبی داشتم. فیلم رسوایی مرا به فکر وادار کرده بود. به فکر محاسبه نفس خویش افتاده بودم و پیش از آنکه به حسابم رسیدگی کنند. در این اندیشه بودم که آیا به کسی ظلم کرده‌ام؟ آیا ابروی کسی را به خطر انداخته‌ام؟ آیا پشت کسی حرف زده‌ام؟ آیا مرتکب گناه زشت تهمت شده‌ام؟ این دلشوره اما برایم ارزشمند بود چون مرا به حرکت و امید واداشت و مرا بیش از پیش مشتاق عاقبت بخیری می‌کرد. فیلم رسوایی اگر هیچ اثری نداشته باشد این‌که مخاطبی مثل من را متحول کرده و به استغفار و پشیمانی از گناه واداشته به هدف خود دست یافته است.

گاهی اوقات در خلال فیلم به تماشاچیان که از اقشار گوناگون بودند نگاه می‌کردم و اشک‌هایشان گویای این حس مشترک بین همه مخاطبان بود. باید ایجاد این نوع تحول یعنی سازنده و رو به جلو رسالت همه فیلمسازان و هنرمندان ما باشد.

4- مضمون اصلی فیلم بیان درد امروز ماست. ریختن آبروی برادران مؤمن و بی‌توجهی به حرمت اجتماعی اشخاص در سطوح مختلف از بداخلاقی‌هایی است که این روزها دامن بسیاری را گرفته است، قضاوتهای نابجا و عجولانه، تهمتهای زشت، سند سازیهایی بی‌مبنا و بی‌توجهی به این مسئله که گاهی یک تهمت کیان خانواده فردی را منهدم می‌کند، اینها مشکلات امروز جامعه ماست و با کمال تأثر در رفتار و گفتار برخی از صاحبان قدرت و مسئولیت شاهد آن هستیم.این بلای بزرگ مخصوص به این روزهای ما نیست رسول گرامی اسلام نیز از این قبیل تهمتها در امان نبود و در این فیلم بخوبی شاهد زشتی این گناه بزرگ و زیبایی پرده‌پوشی و تقوا و استعانت از خدا و اخلاص بودیم.فردا عازم سفر عتبات عالیات هستم. تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که برای تو و همه دست‌اندرکاران این اثر گرانمایه در جوار حرم نورانی امیرالمومنین و امام حسین (ع) و ابالالفضل‌ العباس علیهم‌السلام و سایر مشاهد مشرفه دعاگو باشم و توفیق روز افزون شما را در این راه سخت و خطیر مسالت نمایم.

محمدصادق آهنگران

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی

قرار نیست زیر بار هر قیمتی برویم

خردمندانه «آجیل» نخریم

این یک باور دیرینه در میان ما ایرانیان است که اگر در ایام نوروز، در پذیرایی از مهمانان، آجیل وجود نداشته باشد، برایمان «بد» است! 
 
البته برای مردم مهمان نوازی مانند ایرانیان، این «مسئله» عادی است. به همین دلیل است که اگر قیمت آجیل، سر به فلک هم بگذارد، ما ایرانی‌ها، حتی به بهای زدن از شکم زن و فرزند هم که شده، باید آن را تهیه کنیم تا آبروداری نماییم! حتی اگر در خانه‌هایمان، فرزندان خود را از دست زدن به ظرف آجیل -مخصوصاً پسته‌هایش- منع کنیم و چشم غره رفتن مادر به کودکان که «ذلیل مرده! باز مهمان دیدی؟ دست به اون آجیل‌ها نزن» امری عادی باشد!
 
آجیل، نه کسی را سیر می‌کند و نه کسی از نخوردنش دچار سوءهاضمه می‌شود. آنچه حضور آجیل را در سبد خرید عید الزامی کرده است، نگرانی از قضاوت قوم و خویش و دوست و آشناست که نکند بیایند و برود و بگویند که خانه فلانی آجیل نداشت یا اگر هم نگویند، پیش خود فکر کنند که ما، فقیر و ندار هستیم.  
 
اگر این تصور که نداشتن آجیل در سفره عید، نشانه فقر است، از بین برود، آن الزام نه چندان مهم تاریخی (!) مبنی بر داشتن آجیل در عید نیز می‌تواند منتفی شود.


ما می‌توانیم، امسال که قیمت آجیل بی قواره بالا رفته، آجیل نخریم و به مهمانان مان بگوییم که «نه از سر نداری و فقر، که به خاطر اعتراض به گرانی بی قاعده آجیل آن را نخریدیم. ما، بخشی از جامعه هستیم و قرار نیست هر طور که خواستند با ما رفتار کنند و قرار نیست اجناس را به هر قیمتی که تحمیل کردند بخریم.»
 
می‌توانیم برای گرم شدن محفل عیدمان، تعریف کنیم که یک بار در آلمان، شیر را بیش از حد متعارف گران کردند و مردم نیز، بی آن که مانند برخی جوامع بدوی، شلوغ و شورش کنند، تنها کاری که کردند این بود که شیشه های شیر که توزیع کنندگان پشت در خانه‌هایشان می‌گذارند را برنداشتند... و چند روز بعد، قیمت‌ها به حالت سابق برگشت.
 
و در ادامه می‌توانیم این «رفتار متمدنانه» را با «رفتار خشونت آمیز» سودانی‌ها مقایسه کنیم که در اعتراض به گرانی بنزین، پمپ بنزین‌ها را آتش زدند و باز آن را با «رفتار نامعقول» خودمان مقایسه کنیم که وقتی چیزی گران می‌شود، خریدمان را چند برابر می‌کنیم تا به گران کنندگان جایزه هم بدهیم! و این در حالی است که در قریب به اتفاق موارد، کاستن یا قطع تنبیهی و موقتی خرید خیلی از اقلام، ضرری به زندگی‌مان نمی‌زند، همان طور که هیچ کدام از آلمانی‌ها، با چند روز شیر نخوردن، نمردند.
 
در همین عربستان هم سال گذشته، مدتی مرغ گران شد و مردم با شعار «نمی‌خریم تا مرغ‌هایشان بگندد» مدتی مرغ نخریدند تا ارزان شد ولی در ایران، مردم دنبال کامیون مرغ دویدند و تا جایی که می‌توانستند خریدند؛ مقایسه تلخی است اما این دو اتفاق تقریباً در یک مقطع زمانی رخ دادند و عربستانی‌ها آن کردند و ما ایرانی‌ها این!
 
 
علت نداشتن آجیل در ایام عید امسال، می‌تواند «فقر» نباشد، بلکه «احساس مسئولیت در قبال جامعه» باشد. در این صورت، مهمانان، نه تنها سوء ظن نخواهند داشت، بلکه تحسین مان هم می‌کنند زیرا آنقدر درک و شعور دارند که بفهمند این مسئولیت اجتماعی، بسیار ارزشمندتر از شکستن چند تخمه و خوردن چند پسته است.
 
 اگر چیزی خارج از قاعده گران شود، در جوامع متمدن، مردم «خردمندانه» آن را تحریم می‌کنند؛ در جوامع عصبی، «وحشیانه» شورش و خرابکاری می‌کنند و در جوامع احساساتی، «حریصانه» می‌خرند... وقت آن است که ما نیز خردمندانه عمل کنیم.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد محسن دوباشی